شاید ویدئوی تصادف دو پورشه سوار در اصفهان را که اخیراً در شبکه های اجتماعی فارسی زبان دست به دست شده است را دیده باشید. یکی از این پورشه ها که در حال مسابقه با دیگری بوده، ضمن انحراف از مسیر با یک پراید برخورد میکند و راننده پراید در دم جان می دهد. در ویدئوی منتشر شده، دخترک راننده پورشه در حال فریاد زدن است که «مرده که مرده، دیه اش را می دهم».
این واقعه، یعنی کشته شدن جوان دانشجوی اصفهانی و ماتم خانواده داغدارش، دردناک است، دردناک تر از آن وقاحت نوکیسه ای است که قیمت جان یک انسان را با مادیات می سنجد، اما موضوعی که از همه بیشتر قابل تامل است، این ساختار معیوب است. خودروی پورشه ای که موجب مرگ یک هم وطن شده، احتمالاً حدود دو میلیارد تومان قیمت دارد، در حالی که دیه جوان از دنیا رفته، ۲۷۰ میلیون تومان است.
مادر تمام این تبعیض ها و فسادها، اقتصاد ناسالم، معیوب و رانتی است. کمتر دیده اید که سرمایه دار یا تاجر اصیلی، این چنین نمایش تجمل داشته باشد یا رفتاری از خود نشان دهد که ملتی را جریحه دار کند، رفتارهای زننده و به اصطلاح امروز، لاکچری بازی های بی هویت، معمولاً از سوی قشر نوکیسه سر می زند. گروهی که در سایه منصب پدر یا انحصار واردات فلان کالا یا مواردی از این دست، به آلاف و الوف رسیده و حالا با نمایش غنای مادی، فقر فکری و فرهنگی خود را به رخ می کشد.
عدالت درآمدی، مسئله ای نیست که قابل چشم پوشی باشد. بر هر حوزه ای که دست بگذاریم، نمونه ها فراوانند. نسبت درآمد پزشک و پرستار در بسیاری از کشورهای دنیا، چهار به یک است، در حالی که در کشور ما این نسبت دو رقمی و حتی گاهی سه رقمی است! نابرابری در پرداخت حقوق و مزایای کارکنان دولت مشهود است، صاحبان سخت ترین و شریف ترین مشاغل، در تامین مایحتاج زندگی مانده اند و به شغل دوم و سوم روی آورده اند، در حالی که حقوق های دو رقمی، کف درآمد برخی از مجموعه هاست.
غیر از عدالت درآمدی، حوزه های دیگر از قبیل عدالت آموزشی هم با چالش جدی مواجهند. در آزمون ورودی سال گذشته دانشگاه ها، ۵ نفر اول رشته های ریاضی، تجربی و انسانی، همه فارغ التحصیلان مدارس غیرانتفاعی بوده اند.
این بدین معنیست که اقشار پولدارتر، از آموزش های با کیفیت تر و بیشتری برخوردارند و در دانشگاه و تحصیلات عالی هم، جایگاه بهتری پیدا می کنند، تحصیلات بیشتر و در نتیجه جایگاه شغلی و آینده تضمین شده تر و همین نسل پولدار، فرزندانشان را هم بر همین منوال تربیت می کنند.
خلاصه آنکه در حوزه آموزش، در حال حرکت به سوی طبقاتی شدن هستیم، ثروتمندانی که تحصیلات بهتری دارند و تهیدستانی که شانس چندانی هم برای کسب آموزش و تحصیلات عالی همچون دسته اول ندارند. در یک کلمه، به اصطلاح جامعه شناسان، فقر در حال تبدیل شدن به یک نهاد در جامعه ماست.
در حوزه عدالت شغلی و موارد دیگر هم اوضاع تعریف چندانی ندارد. اما ذکر دو نکته ضروری می نماید: اول آنکه نقد صریح پیش گفته، درون خانواده جمهوری اسلامی ایران است و با همه این شرایط، انقلاب اسلامی نسبت به دوره پیش از آن، در حوزه عدالت دستاوردهای بزرگی داشته و حتی مقایسه آن با دوره قبل، جفای در حق انقلاب است. شرح این مسئله پیش از این بارها در روزنامه آمده است.
اما نکته دوم آنکه عدالت مدنظر، چیزی نیست که صرفاً در حوزه دستگاه قضا قرار بگیرد، یعنی قوه قضائیه، حلقه آخر زنجیره اجرای عدالت است که آن هم برخورد با عاملان بی عدالتی هاست. عدالت درآمدی، عدالت درمانی، عدالت آموزشی و مواردی از این دست، از رهگذر اصلاح ساختارها، شفافیت عملکردی و بودجه ای و بازتعریف ماموریت ها قابل تحصیل است و تجربه هم نشان داده که دور از دسترس نیست.
مسعود پیرهادی