جلسه نقد و بررسی کتاب های «تراژدی علوم سیاسی» اثر دیوید ریچی(ترجمه حمید احمدی) و «احیاء علوم سیاسی» نوشته حسین بشیریه برگزار شد.
در این نشست که با عنوان « علوم سیاسی؛ از تراژدی تا احیا» با حضور سعید جلیلی، ابراهیم برزگر، فرشاد شریعت و حجت الاسلام حمید پارسانیا و جمعی از دانشجویان و علاقهمندان در دفتر نماینده رهبرانقلاب در شورایعالی امنیت ملی برگزار گردید، ابتدا سعید جلیلی به توضیح چرایی برپایی جلسات نقد کتاب در حوزه علوم سیاسی پرداخت.
کتاب «تراژدی علوم سیاسی» به بررسی وضعیت رشته علوم سیاسی در آمریکا از آغاز پیدایش آن تا اواخر قرن بیستم با نگاهی انتقادی پرداخته است. این کتاب از ۱۰ فصل تشکیل شده است. نویسنده در بخشی از این کتاب با انتقاد از عملکرد وضعیت این رشته، علوم سیاسی در غرب را دچار یک تناقض عنوان میکند. به گفته مترجم در مقدمه، این کتاب در بسیاری از دانشگاههای آمریکای شمالی و اروپا در سطوح تحصیلات تکمیلی، همچنان به عنوان یکی از برجستهترین کتابهای مربوط به بررسی وضعیت رشته علوم سیاسی مورد مطالعه و بحث قرار میگیرد.
همچنین بشیریه در کتاب «احیاء علوم سیاسی» عنوان کرده است که رشتههایی مانند سیاست نیاز به بازبینی دارند و بر آن است که نکته اصلی در کتاب وی این است که در دوران اخیر، علم سیاست در «همهجا» دچار اضمحلال و فروپاشی و پراکندگی شده و بخشهای ماهوی و اساسی و عمدهای از پیکر آن کنده شده است. وی در پیامی به مناسبت رونمایی از کتاب جدیدش گفته بود که هدف او از نگارش این کتاب، بیان احساس ناکامیاش از صرف چهار دهه از عمرش در مطالعات پراکنده و بیهدف و جسته و گریخته و به عبارت دیگر، بازبینی کارنامه خودش بوده است.
نظریه های انتقادی در اندیشه سیاسی که از جانب صاحبان همان تئوری ها در خصوص کارنامه خودشان ارائه شده، باید مطالعه گردد
جلیلی درخصوص برپایی جلسه نقد کتاب در حوزه علوم سیاسی اظهار داشت: یکی از تعابیر دینی ما که بسیار به آن تکیه میشود، این است که اگر به دنبال علم هستید، آن علم مفید باشد. چناچه در کلام نبوی(ص) آمده است: «اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع» و یا در عبارتی از دعای سحرگاه ماه رمضان خوانده میشود: ”اللهم انّی اسئلک من علمک بانفذه و کلّ علمک نافذ». این معارف همه تاکیداتی است بر اینکه آنچه را که فرا میگیریم، میبایست در جهتی باشد که بتواند برای جامعه بشری مفید فایده شود.علم سیاست نیز در این جهان بینی مستثنا نیست.
وی افزود: علم سیاست برای ما از این جهت مهم است که با استفاده از آن بتوانیم از وضعیت فعلی را به وضعیت مطلوب برسیم. برای رسیدن به این مهم میبایست توصیف «صحیح» و «کامل» از وضع فعلی داشته باشیم تا تجویز بهتری نیز صورت گیرد.
جلیلی در ادامه سخنانش خاطرنشان کرد: علم سیاستی که از غرب آمده، در خاستگاه خود که غرب است نیز دچار نقد جدی شده است. سوالی که در خود غرب هم مطرح شده، آن است که آنچه به عنوان دانش سیاسی در غرب تدریس میشود آیا توانسته است که جوامع را از وضع موجود به وضع مطلوب نزدیک کند؟ و آن علم مفید باشد؟
عضو شورای راهبردی سیاست خارجی کشور در توضیح انتقادات به علوم سیاسی در غرب با اشاره به نویسنده کتاب «تراژدی علوم سیاسی»، عنوان کرد: کسانیکه خودشان منشاء برخی کتب و اندیشه ها در علوم سیاسی بودند، امروز کتابها و مقالاتی را از آنها شاهد هستیم که فراتر از انتقاد، حتی یک نوع سرخوردگی از دانش سیاسی روز را ابراز میکنند. دیوید ریچی در همین کتاب به این نکته معترف است که نتوانستند نیاز های خود را با استفاده از علوم سیاسی رایج در آکادمی ها برطرف نمایند.
جلیلی همچنین درخصوص نویسنده کتاب «احیاء علوم سیاسی»، اضافه کرد: در داخل کشور نیز از کسانیکه در دو دهه اخیر نقش مهمی در ترجمه آثار مربوط به علم سیاست و دانش سیاسی داشتند، دکتر بشیریه بوده که بسیاری از آثار ایشان در این زمینه است. بیش از یک سال گذشته کتابی از وی منتشر شد که او هم، همین سرخوردگی را بیان میکند و در این کتاب عنوان میکند که انتظاری که من در دوران دانشجویی و در دوران تدریس خود داشتم و در این عرصه وارد شدم، نتیجه امروز من این است که این انتظار با این علوم و با این دانش برآورده نمیشود.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، گفت: کسانی که داعیهدار و مبلّغ دانش بودند، امروز به نظریه های انتقادی رسیدهاند؛ این مسئله حائز اهمیت است اما مهمتر آنست که دانست آنها بر چه مبنایی به این نظریات انتقادی رسیدهاند و با توجه به این رویکرد ما در ادامه میخواهیم چه چیزی را دنبال بکنیم؟
نماینده رهبرانقلاب در شورایعالی امنیت ملی با انتقاد از بایکوت کتاب های انتقادی در حوزه علوم سیاسی گفت: با غلبه مدرنیته یک نوع استبداد و به تبع آن یک نوع تسلیم نسبت به علوم انسانی غربی شکل گرفت. حتی در کشور خودمان در دهه های گذشته برخی افراد در محیط های علمی رویکرد دیگری را از علوم انسانی جز آنچه غربی ها بیان میکنند، برنمیتابند. متاسفانه امروز نیز با وجود آنکه کتب و مقالات بسیاری در غرب در نقد علوم سیاسی فعلی منتشر شده است اما این کتاب ها به نوعی با یک بایکوت مواجه شده اند. یعنی وقتی صاحبان اندیشه سیاسی در غرب خود معترف به رسیدن به بنبست شده اند، تمایل به شنیدن و بررسی این اعترافات وجود ندارد. نویسنده کتاب «احیاء علوم سیاسی» در کتاب خود به احساس بطالت و به هدر رفتن بهترین سالهای جوانی پس از فراغت تحصیل اشاره میکند. لذا به نظر من این مهم است که انشاءالله چنین بحثهایی صورت بگیرد که نسل امروز دچار چنین احساس بطلانی نشود.
جلیلی در ادامه سخنانش تصریح داشت: به طور کلی در دنیا، اندیشه ها و مکاتب سیاسی ای مانند مارکسیسم وجود داشته که گفتمان آنها برای دهه ها در دنیا مطرح بوده است اما امروز دیگر جایی در اندیشه سیاسی ندارند. نقد مکاتبی اینچنینی نیز از آن رو ضرورت دارد که در فضاهای آزاداندیشی، بررسی و نقد این موارد ما را از بنبستهایی نظیر بن بستی که مدعیان مارکسیسم به آن رسیدند، رها میکند. یعنی اجازه نمیدهد نسلهایی بیایند و عمرشان تلف بشود. در واقع این موضوعات بحثهای مهمی است که با بررسی آنها میتوان دانست که اگر یک نظریه یا مکتب سیاسی به بن بست رسیده، بدانیم که ایراد کار او در چیست که نتوانسته است جلوتر برود.
وی در ادامه سخنانش افزود: اگر میگوییم مارکسیسم در یک مقطعی به این نتیجه رسید که نمیتواند ادامه بدهد و نمیتواند به عنوان راه حل سیاسی مطرح باشد و حتی مدعیان آن به این قضیه اعتراف کردند، باید توجه داشته باشیم نامه ای که حضرت امام(ره) به گورباچف نوشتند و در آن فرمودند باید بدانید که اشکال کار شما در چه بوده است تا دوباره دچار یک خطای جدید نشوید. لذا در کتاب های این چنینی هم وقتی نویسنده به یک بن بست اشاره میکند از این منظر قابل لحاظ است که کسانیکه مدعی مسیر هستند نیز متوجه گردند که این مسیر بن بست است اما مهمتر آنست که ایراد کار خود را نیز متوجه گردند.
جلیلی اظهار داشت: در نوشتارهایی که در نقد دانش اثباتی نیز آمده این سوال مطرح است که چرا دانش اثباتی به بن بست رسید؟ آیا صرفا به خاطر آنکه از پدیده ها توصیف علی میکرد و به غایات نمیپرداخت؟ تجویز هدف نمیکرد؟ بله. این ممکن است دلیل باشد اما باید دید که چرا در توصیف نیز ضعیف عمل میکرد؟ اینجاست که آن بحث پارادایمی اندیشه پیش میآید. اگر توصیف شما چه از هستی، چه از معرفت، چه از انسان و چه از فرجام یک توصیف ناقص یا غلط باشد، آنچه بر این توصیف مترتب خواهد شد نمیتواند یک فرجام و نتیجه درست داشته باشد.
وی در انتهای سخنانش خاطرنشان کرد: یک زمان ممکن است که شما هستی را مبتنی بر یک حقیقتی میدانید و بعد اظهار میکنید کمال هر موضوعی در آن است که به حقیقت نزدیک گردد و علوم نیز وقتی مفید و نافذ خواهند بود که شما را به آن حقیقت نزدیک گرداند؛ خب این یک نگاه هست اما یک وقتی هم این است که از منظر غیر دانش اثباتی، ممکن است شما اصلا حقیقتی را قائل نباشید. آن موقع حتی اگر با تعریف ناقص و ناصحیح از هستی و انسان و معرفت و فرجام موضع تجویز هم بیاید دوباره دچار همان بن بست خواهید شد.
راهحل دکتر بشریه برای احیاء علوم سیاسی جواب نمیدهد/نیاز به بازگشت به علل غائی
ابراهیم برزگر، استاد تمام رشته علوم سیاسی از اساتید حاضر در این نشست، ضمن توضیح درخصوص کتاب «احیاء علوم سیاسی»، گفت: کتاب احیای علوم سیاسی در سه گفتار و در قالب مسئله و حل مسئله تنظیم شده است. نکته ای که در آن مطرح میشود آنست که علوم سیاسی وضعیت مطلوبی ندارد و کارکرد خود یعنی پیش بینی، توصیف، تحلیل(علت یابی) و تجویز پیرامون پدیده ها را از دست داده و سیاستمداران و شهروندان به دنبال کالای سیاسی نیستند و در نهایت وضغ اشتغال فارغ التحصیلان این رشته خوب نیست.
وی افزود: در کتاب دیوید ریجی نیز طبق پژوهشی ذکر شده است که میزان رضایت از وضعیت شغلی مرتبطین این رشته غالبا کم است. در واقع بیان شده است که فارغ التحصیلان این رشته مهارتی را کسب نمیکنند که بتوانند با اختیار آن مهارت به جامعه خود خدمت کنند.
برزگر با اشاره به کتاب دیوید ریچی تصریح کرد: این کتاب با بررسی میزان برآورده شدن دموکراسی به عنوان آرمان سیاسی در جامعه آمریکا اظهار دارد که به این آرمان عملا جامه عمل پوشانیده نشده و علت آن ناکارآمدی علوم سیاسی در این کشور است. در واقع هر دوی این کتب به این ناکارآمدی معترف هستند.
وی درخصوص معرفی علت ناکارآمدی علوم سیاسی به گفته نویسندگان این دو کتاب، اظهار داشت: این کتابها علت این مشکلات را قطع ارتباط علوم سیاسی با عقبه تاریخی خود عنوان کرده اند. در واقع علتی که هر دو کتاب به آن اشاره میکنند، این است که علوم سیاسی از سنت دیرینه خودش، از عقبه تاریخی خودش، از متفکران طراز اول خودش مثل افلاطون و ارسطو و متفکران بزرگ، قطع ارتباط کرده. در آنها نقد زده و خواسته است تا تحت تأثیر مباحث پوزیتیویستی و اثباتگرایی نوع جدیدی از علوم سیاسی را عرضه بکند؛ یعنی همطراز با رشتههای علوم طبیعی و ادامه استدلال طبیعی که در علوم طبیعی بوده. البته بنیانگذار این بحثها یعنی دیوید ایستون، خودش بعد از یکی دو دهه اقرارنامه نوشت و به شکست اعتراف کرده و از رفتارگرایی وارد فرا رفتارگرایی شده است.
برزگر خاطر نشان کرد: دیوید ریجی یکی از دلایلی دیگری که برای عدم رشد علوم سیاسی ذکر میکند اینست که تعریف از سیاست در دنیا مدرن و در واقع پس از ماکیاولی، محدود شد. در واقع به جای کل حقیقت، تکه های از حقیقت مورد بررسی قرار گرفت که این راهبرد منجر به نقص علم سیاست شد. یعنی سیاستی که سابقا همه اجزاء حکومت را به عنوان یک علم در برمیگرفت اکنون کوچک شده و قلمرو آن محدود گردیده است.
وی اضافه کرد: مشکل دیگر هم این است که در دوره مدرن در واقع هدف و وسیله واژگون شده است. یعنی در دوره قدیم فضیلتها، عدالت، آزادی و مقولاتی از این دست به عنوان هدف ترسیم میشده؛ حکمرانی خوب و شهروندی خوب به عنوان هدف ترسیم میشده و در واقع علوم سیاسی ابزار رسیدن به این هدفها بوده است اما از ماکیاولی به بعد این اهداف وارونه میشود. و به طور مثال عدالت خودش ابزاری در خدمت تحکیم قدرت میشود؛ همان منطق است که گفته می شود هدف وسیله را توجیه میکند.
برزگر راه حل این دو کتاب در احیاء علوم سیاسی را، تجویزی شدن این علم عنوان کرد و گفت: در قسمت راه حل نیز هر دو کتاب تقریباً یک پیشنهاد دارند و آن هم این است که علوم سیاسی تجویزی بشود. یعنی علوم سیاسی به اصطلاح صرفاً در صدد توصیف وضعیت موجود به شکل تجربی و پوزیتیویستی و از طریق حواس پنجگانه و ابزار حسی که نوعاً در پوزیتیویسم حالت انحصاری مد نظر است، خارج بشود و علوم سیاسی بعد اخلاقی، هنجاری، توصیهای، معطوف به بایدها و نبایدها، معطوف به آرمانها و معطوف به فضیلت بشود.
وی افزود: به عقیده بنده حرف جدیدی در هر دو کتاب به لحاظ ارائه راه برونرفت زده نشده است. معتقدم مشکلشناسیشان خوب بوده ولی علتشناسی و راه حلی که برای حل این مشکل ارائه میکنند، به نظرم خیلی موفق نبودند. مثلاً دکتر بشیریه یک بحثی را به عنوان دانش سیاستگری مطرح میکند. خب این دانش سیاستگری اولاً خیلی بایستی مشخص بشود که تفاوت این با آن سیاست چیست؟ حوزه سیاستگذاری که علوم سیاسی گرایشهایی داشته باشد، سیاستگذاری است. آیا تفاوتش این است؟ یا مثلاً تفاوت آن با رهیافت انتقادی چیست؟
برزگر در ادامه گفت: یک نکتهای که به عنوان جمله کلیدی در کتاب آقای دکتر بشیریه است و در آغاز کتابش ذکر شده، این است که فیلسوفان تاکنون به دنبال تفسیر دنیا و تعبیر دنیا بودند ولی مهم این است که به دنبال تغییر آن باشیم. خب این یک جمله نغزی از کارل مارکس است. میخواهم ببینم کجای این ماجرا در قسمت راه حلی که ارائه میکند، بحث جدیدی است؟ به نظر من بحث جدیدی نیست.
برزگر با اعتقاد به دقیق نبودن بعضی تعابیر در کتاب احیای علوم سیاسی، اظهار نمود: بعضی از تعابیری که دکتر بشیریه به کار برده، در واقع تعبیر دقیقی نیست. برای مثال بحث زوال اثباتگرایی. باید گفت اثباتگرایی زوال پیدا نکرده است و وجود دارد. یعنی به عنوان یک پارادایم، به عنوان یک رهیافت موجود است. البته تنها مشکلی که هست، این است که اثباتگرایی و منطق استدلال طبیعی مثلاً در فیزیک و شیمی تنها رهیافت بلا رقیب در چهارصد سال گذشته است. یک رهیافت بدون رقیب که بدرستی کار میکند و هیچ مشکلی هم ندارد ولی در علوم انسانی مشکل پیدا کرده است. رهیافتهای رقیبی برای آن تراشیده شده. بنابراین اثباتگرایی در قالب نسل های جدید ان هنوز سر جای خودش هست. استفاده میشود و در خود ایران هم میتوانیم در موارد مناسب ان استفاده کنیم.
استاد تمام دانشکده علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) در جمع بندی سخنانش تصریح کرد: برای اینکه این معما حل بشود، به نظر میرسد که راه حل آن در واقع غایتگرایی است. یعنی بازگرداندن غایت به رشته علوم سیاسی، بازگشت به علت غائی که در سیاست قلههای مطلوبی هم تعریف بشود. همچنین نکته دوم راه حلی که حداقل در علوم سیاسی ایرانی ما باید به آن توجه بکنیم، بحث وجه ایرانی آن است. هیچ کدام از این دو کتاب به این وجه اشاره ای نداشتند. البته از کتاب تراژدی انتظار نمیرفت که به علوم سیاسی ایران بپردازد ولی از دکتر بشیریه انتظار بود که به علوم سیاسی ایران هم بپردازد و به آن وجه پرابلماتیک ایرانیاش هم بپردازد و امکاناتی که در سنت اندیشههای سیاسی و حکمت سیاسی ایرانی و مسلمان هست را برای حل این مشکل به خدمت بگیرد.
ادعای ریچی اینست که ما از سنت لیبرال دور شدهایم
در ادامه این نشست، فرشاد شریعت، رئیس سابق دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) درخصوص نقطه نظر خود پیرامون این دو کتاب خاطرنشان کرد: علیرغم آنکه به نظر میرسد این دو کتاب به هم تشابه دارند، به نظر می آید که دارای دو نقطه نظر متفاوت است. با توجه به شناختی که از جناب آقای دکتر بشیریه و سنت لیبرال داشتم که در واقع ریچی دنبالش میکند، تلاش کردم که کتاب را اساساً از این زاویه نگاه بکنم. آن وقت میبینیم متفاوت میشود. یعنی دکتر بشیریه دارد از سنت مارکسیستی به قضایا نگاه میکند و ریچی دارد از سنت لیبرال به مسئله ناکارآمدی علوم سیاسی در غرب سنگاه میکند. آن وقت میبینیم که نه تنها بحث را خیلی خوب پختهاند و تکراری نیست بلکه اتفاقاً به یک دستاوردهایی هم رسیدهاند.
شریعت در ادامه افزود: مارکس، سنت لیبرالی که اگرچه از دل مسیحیت بیرون آمده اما سکولار است- سنتی که از هابز پدید میآید، با لاک ادامه پیدا میکند و به جان استوارت میل میرسد- را در هم میشکند و اسرار آن بیان میشود و آنچه که در قرن ۲۰ اتفاق می افتد، جدال مارکسیسم با لیبرالیسم است و در واقع آغاز نقد جدی بر این مکتب است. مسئله ای که تراژدی علوم سیاسی نیز آن را پیروی میکند.
وی در توضیح اصول فکری دیوید ریچی عنوان داشت: اصل اول و دومی که ریچی به آن اشاره میکند عبارت است از اینکه ما بنده خدا هستیم و خرمند و انسان خردمند خودش باید خودش را اداره کند. علت غائی بی معنا نمیشود اما دیگر مطلوب نیست. دیگر مسئله اخلاق و حاکمیت فرد با فضیلت و خوب نیست. در لیبرالیسم اینطور شد و مارکس هم به دنبال علت غائی نبود و فاکتور های حاکمیت مطلوب را از جنبه خود عنوان میکرد.
این استاد علوم سیاسی خاطر نشان کرد: اصل سومی که ریچی عنوان میکند آن است که ما به دنبال نهاد هستیم و لازمه ایجاد این نهاد آنست که نهاد دین که ایدئولوژیک است کنار برود تا آزادی برای کسانیکه غیرایدئولوژیک هستند پدید آید. ریچی در کتاب خود از نگاه فلسفه لیبرالیسم کلاسیک با مسئله مواجه میشود درحالیکه دکتر بشیریه در زمینه فلسفه آنارشیک سخن میگوید. کمال مطلوب دکتر بشیریه این است که دولت کنار برود. به این جا میرسد و این پرسش را مطرح میکند که دولت اصلاً چه کاره است؟ ما اصلاً نیازی به دولت نداریم.
شریعت در توضیح نگاه انتقادی دیوید ریچی در کتابش اظهار داشت:کمال مطلوب ریچی این است که ما میبایست در مسیر سنت لیبرال حرکت بکنیم. ادعای او اینست که ما از سنت لیبرال دور شدهایم و به خاطر همین هست که نمیتوانیم به نتیجه برسیم. نگاه انتقادی او به علم سیاست در این جمله خلاصه میشود که علوم سیاسی فعلی ما را از سنت لیبرال دور کرده و اگر تداوم پیدا کند باعث شکست ما میشود. فریاد و خواسته او اینست که میبایست موفقیت های سیاسی حاکمیت های لیبرال را به شکل علمی بیان کرده و نهایتاً به نظر من ریچی دارد کاملاً سنت لیبرال را احیا میکند. در این تراژدی حرف دارد و دارد میگوید که ما میتوانیم آن را احیا بکنیم و موفق بشویم.
افول در علوم سیاسی ریشه اش به تحولات مبنای عقل برمیگردد
حجت الاسلام پارسانیا، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی و استاد دانشگاه تهران نیز در سخنانی به توضیح رویکرد نویسندگان این دو کتاب درخصوص نگاه انتقادی به علوم سیاسی پرداخت.
پارسانیا رویکرد پوزیتیویستی در علم را حائز افول دانست و خاطرنشان کرد: افول در علوم سیاسی ریشه اش به تحولات مبنای عقل برمیگردد. حکمت سیاسی از یونان آغاز میشود و وقتی به جهان اسلام ورود پیدا میکند به صورت حکمت مدنی یا فلسفه سیاسی در آثار ابن سینا و فارابی رخ نشان میدهد. این حکمت ها غایت گرا بوده و دانش آن وظیفه تدبیر دارد. در واقع جنبه های تجویزی و انتقادی در آن روشن است.
وی افزود: سیاستی که به معنای تدبیر و حکمت است وقتی به معنای قدرت تقلیل می یابد طبیعتا با افول مواجه خواهد شد. در واقع عقلی که در فلسفه یونان و اسلام منبع معرفتی بوده به عقل تجربی در علوم سیاسی غربی محدود شده است. آنگاه تقابل فیلاسوفی و ساینس در قرن ۱۹ پدید میآید و این تقابل دقیقا علم سیاست است. البته به این معنی هم نیست که علم تجربی است و فلسفه غیر تجربی و عقلی است.این دوگانه را کُنت است که پیش روی ما میگذارد.
پارسانیا در ادامه سخنانش تصریح داشت: اما آن چه که در جهان مدرن در علم سیاست رخ میدهد، دوتا حادثه واقع میشود. یک حادثه کانت است که عقل را سوبژکتیو میکند. یعنی عقل دیگر نوری نیست که حقیقت را نشان بدهد. این یک استقلالی است که دیری نخواهد پایید و دیر نپایید. یک صد سالی دوام آورد. نوعی رئالیزم و شناخت حقیقتی که وجود دارد مستقل از این عقل سوژهمحور است و واقع را نشان میدهد.
وی اظهار داشت: حادثهای که در دکارت رخ میدهد، یک نوع بازگشت به یونان است. یعنی وحی و شهود بیارزش میشود اما عقل مفهومی همچنان حضور دارد. حتی شما در لاک و در لیبرالهای متقدم استدلالهای عقلی میبینید. با وجود این که حسگرا است، برای دفاع از لیبرالیسم به عنوان یک حقیقت از این دفاع میکند. اما در غلبه نگاه پوزیتیویستی به علم، علم دیگر نباید راجع به مسائل ارزشی صحبت بکند و بخش سیاست و تدبیر از دانش سیاسی جدا میشود. یک نقش ابزاری پیدا میکند. این مسأله در دانشمند و سیاستمدار وبر خودش را خیلی خوب نشان میدهد.
پارسانیا کتاب دیوید ریچی را اعتراف به افول عقل حسی در علوم سیاسی دانست و عنوان کرد: تراژدی ای که ریچی به آن اعتراف میکند در واقع پیش از آن در حوزه های دیگری از علوم سیاسی رخ داده است. اینکه این نویسنده معتقد به تراژدی است به این علت است که ضعف دانش سیاسی مورد انتظار او، نتوانسته است مراد سیاستمدارانی که آرمانهایی نظیر دموکراسی داشتند را برآورده کند.