خود این نکته که سریالی با این حجم بالای تولید و هزینههای سرسامآور ساخت، وقتی که محال است حتی مخارج اولیهاش را به جیب سرمایهگذار برگرداند، اساسا چرا و با چهانگیزهای ساخته شده، میتواند محل بحثی مجزا باشد؛ اما یک مورد دیگر هم در همین قسمت اول هست که پردهها را از مقابل زشتترین جنبه فعالیتهای فرهنگی در روزگار ما برمیدارد.
اولین قسمت از «هیولا» سکانسی هست که معلمان مقابل صندوق ذخیرهای که سپردههایشان را بالا کشیده، یک تجمع اعتراضی برگزار کردهاند. این سکانس را پیمان قاسمخانی، یعنی کسی نوشته است که خودش تنها فیلمی که ساخته بود را با سرمایهگذاری محمد امامی جلوی دوربین برد و محمد امامی یعنی همان کسی که ۱۵۰۰ میلیارد تومان از صندوق ذخیره فرهنگیان اختلاس کرد. ماجرای اختلاس محمد امامی از صندوق ذخیره فرهنگیان یکسالونیم قبل از ساختهشدن «خوب، بد، جلف» بهشدت جنجال به پا کرده بود و چنین نبوده که قاسمخانی بیاطلاع از اینکه فیلم او ممکن است یکی از پیچ و مهرههای ماشین پولشویی امامی قرار بگیرد، سراغ پروژه رفته باشد.
حالا امامی در زندان است و قاسمخانی نیست. قاسمخانی و خیلی از فیلمسازان و هنرپیشههای دیگر سینمای ایران که از او پول گرفتند و به تولید استدلال علیه معترضان به ورود پولهای مشکوک در ساحت هنر پرداختند، هیچکدام در زندان نیستند. آن مسئولان فرهنگی که بهرغم ضعفهای آشکار فنی در «خوب، بد، جلف» و «مصادره» و امثال آن، در مقابل چشمان حیرتزده ناظران، این فیلمها را به فستیوال فجر آوردند و این تلقی را خواسته یا ناخواسته جا انداختند که هر قدر هم صدای اعتراضها بالاتر برود، همچنان گردن کلفت آقای امامی را تبر هم نخواهد توانست بزند، حالا نهفقط اینکه در زندان باشند، بلکه یک نفر حتی بهشان اخم هم نکرد.
حالا امامی در زندان است و عدهای از کسانی که در زندان نیستند، درباره اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان سریال میسازند و عده دیگری از کسانی که در زندان نیستند، به این سریال مجوز ساخت و پخش میدهند و پول معلمان هنوز سر جایش برنگشته است. اما چیزی که زشتترین صورت فرهنگی در دوران ما را دارد این است که مثلا پیمانقاسمخانی وقتی میخواهد چنین سکانسی بنویسد، نه سراغ فلان موسسه مالی و اعتباری یا بانک خصوصی دیگر، بلکه مستقیما سراغ صندوق ذخیره فرهنگیان میرود. این وضعیت عجیبتر از آن است که آدولف هیتلر درباره یکی بودن ارزش نفوس انسانی و لزوم پرهیز از نژادپرستی حرف بزند، یا اینکه استالین نطق غرایی درخصوص آزادیبیان داشته باشد، یا چرچیل درمورد اولویت اخلاق بر سیاست کتاب بنویسد و مارگارت تاچر برای عدالت اجتماعی اشک بریزد. زشتترین صورت فرهنگی در دوران ما همین است که با بالا گرفتن دامنه مشکلات اجتماعی و پیدا و پررنگ شدن شکافها و لکههای سیاه، کسانی که تا دیروز نهتنها این مسائل را نادیده میگرفتند، بلکه عمده فعالیتشان در مسیر نادیده قرار گرفتن این مسائل توسط باقی مردم بود، حالا وسط میدان آمدهاند و از پرداختن به این موضوعات کاسبی میکنند. کاسبی از پرداختن به مسائل و مشکلات مردم ایران، آن هم از طرف کسانی که جزء مسببان چنین وضعی بهحساب میآیند، عمق فجایع امروز را در عدد خودش ضرب میکند و قهقرا را نشان میدهد.
تا وقتی مصداق واژه «مسئولان» در جملهای که این روزها زبانگرد همه شده است و میگوید «چرا مسئولان پاسخگو نیستند؟» فقط عدهای مدیر میانی و بالادستی در قوای اجرایی و تقنینی کشور را شامل میشود و کسی سراغ کاسبان وضع موجود در میان صنوف مختلف نرود، هر مطالبهای ابتر و بیفایده است چه اینکه پاسخگویی نیمهکاره میتواند از دستگیری محمد امامی هم سوژهای برای مزهپرانی به یکی از همکارانش بسازد و هیچکدام از اجزای وضع به هم ریخته امروز، به جایی که باید باشد، برنگردد. تعبیر سادهتر و سرراستتر این جملات آن میشود که ما ظاهرا سال قبل و سالهای قبل، در چنین ایامی از تقویم، روز معلم را خوب به آقای قاسمخانی و امثال او تبریک نگفتهایم که حالا باید چنین سکانسی را در قسمت اول «هیولا» ببینیم؛ سکانسی که نشان میدهد او و تمام عوامل «هیولا»، حتی از وجود یک بیت حافظه کوتاهمدت در مردم ایران نترسیدهاند.
میلاد جلیلزاده