مقدمه
تاریخ معاصر ایران از جمله پیچیدهترین و پرابهامترین تاریخهایی است که پژوهشگران با آن روبرو میشوند. ایران معاصر به دلایل مختلفی چون: اهمیت جغرافیایی، تلاقی فرهنگها و جاذبههای مادی و معنوی بسیار، در مقاطع زمانی گوناگون شاهد وقوع حوادثی بوده که بهواسطه تعدد بازیگران و کارگردانان آشکار و پنهان و زمینهها و پیامدهای متفاوت، نه تنها مورد بازشناسی و توصیف دقیق و علمی قرار نگرفتهاند، بلکه احتمال دارد که در آینده به محاق فراموشی سپرده شوند.
در این میان، مقولهی سازمانها و گروههای سیاسی به مشابهی یکی از مهمترین مباحثحوزهی سیاست عملی، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. سازمان مجاهدین خلق از جمله مشهورترین تشکلهای سیاسی است که به واسطهی ویژگیهای منحصر به فرد خود در طول عمر قریب به پنجاه سالهاش، به تناوب کانون توجه پژوهشگران و عامهی مردم قرار گرفته و برخلاف بسیاری از گروههای مشابه توانسته است نزدیک به پنج دهه در صحنهی سیاسی کشور باقی بماند، اما علیرغم این امر، چنان حالهای از ابهام، گذشته و امروز این سازمان را فراگرفته که کمتر پژوهشگری میتواند با شفافیت و دقت به توصیف و
بررسی آن پرداخته و بهعنوان بخشی از تاریخ معاصر کشور آن را مورد مطالعه قرار دهد.
در این میان بسیاری از افراد دانسته یا ندانسته به این سازمان وارد شده و جذب سازمان گردیدندوپس از چند سال حضور در سازمان متوجه شدند که شعارهای سازمان فریبی بیش نیست.
یکی از این افراد پرویز درخشان(نام مستعار) میباشد. وی در سال ۱۳۸۰ جذب سازمان شدوبه مدت دو سال و نیم در پایگاه اشرف حضور داشت. وی پس از خروج از پایگاه اشرف مدت چهار سال نزد نیروهای آمریکایی در اردوگاه تیف اسیر گردید.
مصاحبه شونده که نخواسته اسم واقعی خود را اعلام کند با توجه به عفو حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در رابطه با مجاهدین خلق در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ از فرانکفورت آلمان وارد فرودگاه امام خمینی میشود. بدین منظور با هماهنگی های صورت گرفته مصاحبهای با آقای درخشان از اعضای جدا شده وتواب سازمان صورت گرفت که تقدیم خوانندگان فرهیخته میشود.
جناب آقای پرویز درخشان از اینکه مصاحبه با اینجانب را پذیرفتید متشکر هستم. در ابتدالطفاً از چگونگی آشنایی خویش با سازمان مجاهدین خلق و خروج از کشور و آغاز همکاری با این سازمان بفرمایید؟
بنام خدا بنده هم خدمت شمابرادر بزرگ و خوانندگان گرامی سلام عرض میکنم. در بعدازظهر یکی از روزهای گرم تابستان سال ۱۳۷۸ وقتی در خانه مشغول پیچاندن موج رادیو بودم، به یکباره رادیو صدای مجاهد را گرفت، که مجری آن شمار تلفنی را برای تماس اعلام کرد که مربوط به کشور آلمان بود و من بلافاصله با آن شماره تماس گرفتم.
گوشی را خانم جوانی جواب داد و من از او شرایط پیوستن به سازمان مجاهدین خلق را پرسیدم. او مرا تشویق کرد که از مرز عراق به شکل غیرقانونی از ایران خارج شوم و به عراق رفته و اعلام پیوستن به سازمان را بکنم. به هر حال در پاییز همان سال من به همراه دوستم به کشور ترکیه و سپس سوریه رفتیم و با شماره تلفنی که داشتیم با آنها تماس تلفنی برقرار کردیم.
بلافاصله از تماس و ارتباط ما استقبال کردند و فرمهایی را برایمان فاکس کردند که بیشتر تعهدنامه بود و در بعضی از فرمها اطلاعات شخصی ما را میخواستند. فرمها را پر کرده و فاکس نمودیم. بعد از ده روز اقامت در شهر دمشق با ما تماس تلفنی گرفته شد و اطلاعات کاملی راجع به چگونگی رفتن به عراق به ما داده شد. به هر حال ما وارد شهر دوبی شدیم و آنجا توسط رابطهای سازمان به هتل لند مارک رفتیم.
تقریباً سه روزی در دوبی بودیم تا بلیط درجه یک کشتی برایمان به مقصد عراق تهیه شد. سپس وارد دفتر مرکزی سازمان در بغداد شدیم. پس از ورود به دفتر از ما خواستند تمامی پولها و مدارک سفرمان و تلفن همراه را به آنها تحویل بدهم. بعد ریل سؤال و جواب آنها شروع شد و بیشتر میخواستند که بدانند چگونه با مجاهدین آشنا شدهایم و چگونه خودمان را به بغداد رساندهایم. به هر حال پس از پایان سؤالات ما را به پایگاه اشرف بردند.
پس از ورود به خاک کشور عراق، شما وارد پایگاه اشرف شدید. لطفاً سیر مراحل چگونگی پذیرش و قوانین جذب در پایگاه را توضیح دهید.
پس از ورود به پایگاه اشرف حدود دو هفتهای را در منطقهای مسکونی که نامش را قرنطینه گذاشته بودند، سپری کردیم و بیشتر وقتمان به پر کردن فرم سؤالات سازمان در رابطه با پروسه گذشته و نحوهی آشنایی و چگونگی آمدن به سازمان گذشت. دو هفته اقامت که در قرنطینه تمام شد من را به منطقهای ویلایی بسیار زیبایی که «ورودی» نامیده میشد بردند.
افراد واحد ضداطلاعات سازمان در این قسمت بودند و بیشتر وقت ده روزی که در آنجا بودیم به سؤال و جواب راجع به گذشتهی ما گذشت. لازم به ذکر میباشد که تعمداً این منطقه را زیبا ساخته بودند تا فرد احساس کند هر چه به جلو میرود با شرایط بهتر مواجه میشود. ده روز اقامت در قسمت ورودی، که بیشتر به سؤال و جواب گذشت تمام شد و یک روز بعدازظهر برای من لباس فرم نظامی و پوتین آوردند و از من خواستند که آنها را بپوشم و آمادهی انتقال به واحد پذیرش برای طی دورههای نظامی شوم. من به یگان ۸۲۳ منتقل شدم و کار و آموزشمان را شروع کردیم.
یگان ما ۳۰ نفره بود، فرمانده یگان محمدرضا نقاشی یکی از کادرهای قدیمی سازمان بود، ۳۰ نفر به سه دستهی ۱۰ نفره تقسیم شدیم که هر ۱۰ نفر یک فرمانده داشت. بیدارباش در پذیرش ۶ صبح بود که نیم ساعت وقت کار فردی و نیم ساعت وقت صرف صبحانه بود و در ساعت ۷ صبح میبایست برای گرفتن دستور کار روزانه صف میکشیدیم.
در ساعت ۱۲ ظهر با پخش یک آهنگ که از طریق بلندگوهای قلعه پخش میشد، متوجه میشدیم که وقت ناهار و استراحت است و کمکم کلاسها و کارهای تعطیل و به طرف سالن غذاخوری میرفتیم. بعد از استراحت ظهر، زمان ورزش بود که حدوداً دو ساعت طول میکشید. بعد از ورزش هم برنامهی شام و عملیات جاری بود. مدت کوتاهی پس از اقامت در اشرف گذشت تا اینکه یک فرمی را برای ما آوردند و گفتند که این قوانین پایگاه اشرف است که ما باید امضاء میکردیم و متعهد به آن میشدیم. این قوانین عبارت بودند از:
۱ تشکیلات مجاهدین بایستی مثل گارد آهنینی باشد و مناسبات توسط رهبری پیریزی و همهی اعضا بایستی گوش به فرمان مطلق باشند. ضمناً تمام تصمیمگیریها توسط رهبری مسعود رجوی صورت میگیرد.
۲ هیچ یک از مجاهدین حق داشتن ملک و اموال شخصی را ندارند و حتی ارثنیز به آنها تعلق نمیگیرد و همهی اموال آنها متعلق به سازمان است.
۳ هر مجاهد خلق باید امضای خون و نفس بدهد. یعنی تمام جان و حتی فکر او متعلق به رهبری است و او از خود هیچ چیزی ندارد.
۴ غذا و پوشاک در مناسبات مجاهدین مجانی است، لذا در سازمان حقوق و پول نداریم.
۵ قرآن خواندن در مناسبات ممنوع است و کسی حق تفسیر آن را ندارد و این حق فقط مختص رهبری است.
۶ رادیو و تلویزیون و تلفن و اینترنت ممنوع است.
۷ هر کس قصد جدایی داشته باشد، میبایست به مدت دو سال به زندان سازمان مجاهدین برود تا اطلاعاتش بسوزد و سپس مدت هشت سال نیز به جرم ورود غیرقانونی به عراق به زندان ابوغریب میرود و بعد از ده سال دولت عراق وی را با ایران مبادله میکند.
۸ هیچ کس تا آخر عمرش حق ازدواج و تشکیل خانواده را ندارد.
اینها برخی از قوانین قلعه ی مخوف اشرف بود.
جناب آقای درخشان با توجه به اینکه شما مدت سه سال در پایگاه اشرف حضور داشتید لطفاً موقعیت جغرافیایی و ساختمان هایی که در آنجا وجود داشت را نام برده و در مورد آن توضیح دهید.
در ۹۰ کیلومتری شمال بغداد، پس از عبور از شهر الخاص قلعهی اشرف قرار دارد. این قلعه با وسعت ۸*۶ کیلومتر مربع تا سال ۱۳۶۵ شمسی تحت عنوان معسکر الخاص محل استقرار یکی از تیپهای گارد ریاستجمهوری صدام حسین بود. این قلعه از شمال به انبارهای بزرگ مهمات و تسلحیات، از شرق به یک فرودگاه متروکه، از جنوب شرق به روستای شنیف، از جنوب به مرغداری و از غرب به جادهی بغداد کرکوک محدود شده است.
اشرف زنی که نامش بر روی این قلعهی مخوف در دل بیابانهای عراق گذاشته شده، همسر اول مسعود رجوی بود که در سال ۱۳۶۰ در محلهی زعفرانیه تهران در درگیری مسلحانه با نیروهای امنیتی ایران به قتل رسید و نامش را به یادگار بر این قلعه گذاشتند.
از درب اصلی که وارد قرارگاه اشرف میشوید خیابان اصلی قرارگاه که ۱۰۰ نام دارد آن را به دو قسمت اصلی شمالی و جنوبی تقسیم میکند. در قسمت شمالی عمدتاً محل استقرار و سرویسدهی نیروها و مستشاران نظامی عراق و بخشی از خدمات قرارگاه قرار داشت و در قسمت جنوبی یگانهای نظامی، پشتیبانی و خدماتی مجاهدین مستقر بودند.
در کنار درب اصلی و در ابتدای ورود به خیابان ۱۰۰ یگانی به نام ف. اشرف(فرماندهی خدمات پایگاه اشرف) قرار دارد. رسیدگی به تأسیسات، خدمات آبرسانی، برق و… در این قسمت مستقر است. پری بخشایی و جواد براعی از مسئولان مشهور ف. اشرف بودند. در کنار ف. اشرف، پمپ بنزین و بخشی از ستاد روابط خارجی و رابطان قرارگاه اشرف با افسران استخبارات) قرار دارد.
در قسمت شمالی میدان اشرف، ساختمان صنایع واقع شده است. بخش صنایع مجاهدین، مجری طرحهای نظامی اعم از نصب سلاحهای سنگین روی خودروهای نظامی و زرهی مانند نصب موشکانداز ۱۰۷ م م و پدافند هوایی روی خودروهای جیپ لندکروز ژاپنی و نفربر زرهی روسی، کوتاه کردن لوله کلاشنیکف ساخت و نصب صدا خفهکن روی کلت برای تیمهای عملیاتی ترور در ایران و… بود.
۲۰۰ متر پس از میدان اشرف محل مشعل و جایگاه رژه میباشد. قسمتی دیگر در پایگاه اشرف وجود داشت که مهمانسرا نامیده میشد. این مکان در سال ۱۳۶۵ محل پذیرایی از پیمانکاران عراقی بود که برای کارهای خدماتی به پادگان اشرف مراجعه میکردند. اما پس از چندی به زندان و محل نگهداری از اعضای ناراضی و خواهان جدایی از سازمان تبدیل شد. در پشت همین زندان، یکی از لشکرهای زرهی مجاهدین به استعداد ۱۲۰ پرسنل با ۴۵ تانک و نفربر زرهی و ۷۵ خودروی نظامی مستقر بود.
در شمال غربی قرارگاه یک گروه از پدافند هوایی ارتش عراق مستقر بود و حفاظت هوایی شمال غرب پادگان را برعهده داشت. در سمت راست آن انبارهای زیرزمینی سوخت اعم از بنزین و گازوئیل قرار داشت. در همین قسمت محل دیگری به نام مزار یا گورستان مجاهدین قرار دارد.
قریب به ۹۵ درصد از افرادی که در عملیاتهای مرزی یا سوانح داخلی عراق کشته شدند در این گورستان دفن گردیدهاند. در قسمت دیگر رادیو مجاهد می باشدکه برنامههای خویش را از این محل انجام میداد. قسمت دیگر ساختمان مخابرات بود که مرکز ارتباطات ادارهی مخابرات صدام با فرماندههای قرارگاه اشرف بود. از قسمتهای دیگر پایگاه اشرف میتوان از میدان اشرف، پارک مریم، استادیوم و استخر شنای مردانع ساختمان ستاد ارتش مجاهدین، مقر فرماندهی عالی مجاهدین، اقامتگاه مسعود و مریم، خیابان امداد، ساخمان ستاد لجستیک(هشتپر) و … را نام برد.
لطفاً در ارتباط با گزارش عملکرد روزانه بفرمایید.
عملیات جاری سیستم کنترل و حفاظت سازمان بود که هر شب در ساعت ۹ میبایست افراد هر یگان در محلی تجمع میکردند و گزارشهای روزانهی خود را دربارهی عملکرد دیگران ارائه میکردند. عملیات جاری چتر حفاظتی سازمان بود که افراد خود را به شدت زیر نظر و تحت کنترل داشت و هر صدای مخالف و ناسازگاری را در نطفه شناسایی و خاموش میکرد و همهی افراد هم ملزم به شرکت در آن بودند.
اولین دیدار شما با مسعود رجوی به چه مناسبتی صورت پذیرفت.
در بعدازظهر یکی از روزهای شهریور ۱۳۸۰ از تلویزیونهای مداربسته سازمان مستمر صحنههای حمله چند هواپیمای مسافربری به برجهای دوقلو و ساختمان پنتاگون(وزارت دفاع آمریکا) را نشان میدادند. پس از آن به ما گفتند که آماده شدیم تا به دیدار رهبر سازمان مسعود رجوی در قرارگاه باقرزاده در غرب بغداد برویم. پس از ورود به اردوگاه باقرزاده نشست با صحبتهای مسعود رجوی و اعلام خبر حملات ۱۱ سپتامبر شروع شد و تصاویر حمله هواپیماها بر روی پردههای بزرگ به نمایش درآمد.
موقعیت اردوگاه باقرزاده را تشریح نمایید.
قرارگاه باقرزاده از پادگانهای اهدایی صدام به سازمان بود. این پادگان برای امنیت بیشتر جان مسعود رجوی به سازمان داده شده بود تا نشستهای چند هزار نفره خود را در آنجا برگزار کند و از ترددهای خطرناک مسعود به سمت قرارگاه اشرف که در شمال شرق بغداد و در نزدیکی مرز ایران قرار داشت جلوگیری به عمل آید. قرارگاه باقرزاده در غرب بغداد بود و کیلومترها از خاک ایران که مقر نیروهای ۹ بدر در آن قرار داشت فاصله داشت.
قرارگاه باقرزاده حفاظت سنگینی داشت و پیرامون آن منطقه نظامی محسوب میشد. حفاظت این قرارگاه شامل دو بخش بود: بخش اول حفاظت نزدیک یا «چسب رهبری» نام داشت. این افراد آموزشهای مختلفی که شامل حرکات رزمی و تیراندازی بود را از سر گذرانده بودند. افراد این بخش در تمامی مأموریتها و نشستها به همراه رجوی بودند و هر کدام مسئولیت را برعهده داشتند. بخش دوم، حفاظت مقر رهبری محسوب میشد که شامل چهار تیم پنج نفره بود.
سازمان برای رسیدن به اهداف خویش آموزشهای نظامی شامل خمپارهزنی و ترور افراد و… را به اعضاء آموزش میداد. لطفاً به چگونگی انتخاب اعضا و آموزشهای این افراد توسط سازمان برای عملیاتهای داخل ایران توضیح دهید.
فرماندهی مجاهدین از بین نفرات به دنبال افراد با انگیزهای میگشت تا آنها را برای عملیاتهای تروریستی و خمپارهزنی به داخل ایران بفرستد. بیشتر انگیزه و کینه و عداوت شخصی در وهلهی اول در درون نفر برایشان مهم بود و فاکتورهای سن و سابقه تشکیلاتی و آمادگی جسمانی در رتبههای بعدی قرار داشت. افراد تیمهای ترور یک بار تا زمان عزیمت به خاک ایران با مسعود رجوی ملاقات داشتند. این ملاقاتها جنبهی مشوق و محرک داشت. مریم در این ملاقاتها حضور داشت. رجوی فضا را طوری میساخت که حتی بعضی افراد تیمها روی پای وی میافتادند و گریه میکردند.
یکی از فاکتورهای انتخاب افراد برای عملیات داخل ایران این بود که نباید از اعضای قدیمی سازمان باشند. دوم به دنبال پیدا کردن افرادی بودند که جدای از وظایف تشکیلاتی، نسبت به سوژه کینه و عداوت شخصی داشته باشند. یعنی انگیزههای فردی برای آنها خیلی مهم بود. فاکتور بعد این بود که این فرد تا چه اندازه نسبت به موقعیت و شرایط آشنایی دارد. اطلاعاتشان از وضعیت عملیاتی به روز است یا نه برای اینکه بتوانند بعد از انجام عملیات خودشان را نجات بدهند و دستگیر نشوند. برایشان خیلی مهم بود که کسی از موضع انگیزههای شخصی وارد عملیات بشود.
لازم به ذکر است که سازمان یکی از دلایلی را که برای انتخاب نکردن اعضای قدیمی داشتند به نظر این بود که نمیخواستند روی نیروهای کیفی خودشان ریسک کنند از چند جهت: یکی اینکه اینها را از دست ندهند و دوم اینکه در صورت دستگیر شدنشان هزینهی زیادی روی دست سازمان میگذاشتند. هم از جهت اطلاعاتی که میسوخت و هم از جهت برد و اهمیتی که این افراد داشتند.
از زمانی که افراد برای عملیاتهای تروریستی داخل ایران انتخاب میشدند تا زمان اعزام آنها به داخل پروسهی خاصی میگذشت. از لحظهای که تیم عملیاتی انتخاب میشد میرفتند در مرحلهی آمادگی برای انجام عملیات. در این مرحله ارتباط تیم بهطور کامل با سایر اعضای ارتش و مناسبات و بقیهی افراد قطع و تیم بهطور کلی منزوی میشد. دومین کاری که در این مرحله انجام میشد بحثتغییر ظاهر افراد بود. مثلاً در آن مرحله داشتن ریش یک پوشش برای عادیسازی بود. بعد روی آمادگی جسمانی کار میکردند. اول تست پزشکی میدادند که ببینند سلامت جسمانی دارند یا نه. بعد نحوهی عملیات را
بارها مرور میکردند. در این مرحله روی نحوهی خودکشیها و اقدامات انتحاری در جریان عملیات تأکید بیشتری میشد روی شکستن قرص سیانور، استفاده از نارنجک برای خودزنی و یا استفاده از سلاح کمری کار میکردند.
پس از اینکه به مدت ۱۰ ماه آموزش نظامی را در اردیبهشت سال ۸۱ در اردوگاه اشرف به پایان رسانید شما را به قرارگاه حبیب اعزام کردند. در ارتباط با قرارگاه حبیب و آموزشهایی که در آنجا دیدید بفرمایید.
بله از روز بیستم اردیبهشت به نفرات ابلاغ شد که در کدام قرارگاه افتادند. به من که بچهی جنوب بودم گفته شد به قرارگاه حبیب در نزدیکی بصره منتقل شدهام. چون اکثر جنوبی ها و خوزستانیها را به واسطهی اینکه بر این منطقه اشراف کامل داشتند به این قرارگاه میفرستادند تا در صورت لزوم برای نفوذ به داخل کشور از مرزهای جنوبی، به مشکلی بر نخورند و نسبت به منطقه توجیه باشند.
نام این قرارگاه را نیز مجاهدین به یاد یکی از کشتهشدگانشان، حبیب گذاشته بودند. قرارگاه حبیب در ۱۵ کیلومتری بصره بود. به هرحال تیمهای حفاظتی قرارگاههای مختلف، که از شمال تا جنوب عراق قرار داشتند، از همان روز بیستم برای بردن نفرات جدیدشان مراجعه میکردند و آنها را میبردند. من و نوزده نفر دیگر سهمیهی قرارگاه حبیب بودیم که به آنجا رفتیم. ما در آنجا دورهی آموزش توپخانه سنگین ۱۳۰ میلیمتری، آموزش کلت کمری و نارنجک و… را به انجام رسانیدم.
در بحبوحه حمله آمریکا به عراق اعضای سازمان برای آخرین بار در تاریخ ۱۲ اسفند ۸۱ با مسعود رجوی دیدار کردند که این دیدار ۱۲ ساعت طول کشید لطفاً در این باره بفرمایید.
پس از اینکه آمریکا آماده حمله کردن به عراق شد ازاعضای سازمان برای دیدار با مسعود رجوی دعوت به عمل آمد. بدین منظور در روز دوازده اسفند ماه ۱۳۸۱ ساعت ۳:۳۰ ظهر برای نشست با مسعود رجوی به سالن بزرگ اجتماعات قرارگاه اشرف رفتیم. همه آمده بودند و نشست شروع گردید که تقریباً ۱۲ ساعت طول کشید و تا ۳:۳۰ شب ادامه داشت.
رجوی در این نشست آخرین حرفهایش را زد و اتمام حجت نمود در صورتی که نیروهای ایالات متحده و متحدانش با موشک یا هواپیما به قرارگاههای مجاهدین و مخصوصاً قرارگاه اشرف حمله نظامی بکنند ما نیز بلافاصله به سمت مرزهای ایران حملهور میشویم. ساعت از سه بامداد گذشته بود که صحبتهایش را با این جملات پایان داد و دیگر هیچگاه او راندیدیم.
پس از حمله آمریکا به عراق چه وضعیتی برای اعضای سازمان و قرارگاه اشرف به وجود آمد. نیروهای آمریکایی چه شرایطی را در قبال حمایت از سازمان گذاشتند.
جنگ آمریکا با عراق آغاز گردید و ما هم مترصد فرصت برای حمله انتحاری به سمت مرزهای ایران بودیم. همه ما از سالها ماندن در قرارگاه اشرف خسته شده بودیم و ترجیح میدادیم که کشته شویم و دیگربه اشرف برنگردیم. دیگر کسی حوصلهی آن محیط بسته و به شدت حفاظت شده را که از صبح تا شب میبایست بیگاری پس میدادی و تحت نظر باشی را نداشت. نیروهای آمریکا به پایگاه حمله کردند و آنجا را بمباران کردند.
پس از چند روز به یکباره اعلام کردند که با نیروهای آمریکایی آتش بس امضاء کردهایم و دیگر از تهدیدات بمباران و حملهی هوایی خبری نیست. همه از این مسأله خوشحال شدیم. مسؤلان سازمان گفتند که باید برای شناسایی نیروهای مجاهدین بر روی تمامی تانکها و نفربرها و خودروها پرچم سفید رنگ نصب کنیم تا آنها بدانند که این ادوات زرهی متعلق به مجاهدین میباشد و از بمباران آنها امتناع کنند.
در واقع ارتش ایالات متحده دو راهحل را جلوی ما گذاشت. اول اینکه تسلیم شویم و سلاحهایمان را تحویل دهیم. دوم جنگ با آنها را ادامه دهیم. در نتیجه ما بدون قید و شرط تسلیم شدیم و سلاحهایمان را تحویل دادیم. با گذشت زمان کوتاهی و در مدت یک ماه ۲۰ هزار قطعه سلاح و ۲۰ هزار تن مهمات اهدایی صدام حسین به سازمان تحویل نیروهای آمریکایی شد و حفاظت از نفرات مستقر در قرارگاه اشرف به عهدهی نیروهای آمریکایی گذاشته شد.
چه علل و عواملی باعثشد که شما در ۳۰ آذر ۸۲ از سازمان جدا و به نیروهای آمریکایی در اردوگاه تیف بپیوندید.
پس از دستگیری صدام توسط نیروهای آمریکایی دیگر خبری از حمایتهای او از سازمان در میان نبود. من در ۳۰ آذر ۱۳۸۲ توانستم از سازمان جدا شوم و به اردوگاه تیف که متعلق به آمریکاییها بود منتقل شدم. درست نمیدانم که واژهی تیف(Tiph) را تا به حال شنیدهاید یا نه و اگر شنیدهاید چقدر دربارهی آن میدانید. دولت آمریکا پس از سقوط صدام اقدام به ساختن تیف در کنار قرارگاه اشرف مقر اصلی سازمان کرد.
اعضای جدا شده از مجاهدین تحت نظر ارتش آمریکا وارد تیف میشدند و این ورود برای اهالی تیف معنایی جز بازداشتی را نداشت. تیف یک زندان بود زندان که ساختمان نداشت. در بیابانهای برهوت(خان قرفه) گوشهای از زمین قرارگاه اشرف را با انواع سیمخاردار و خاکریز، جدا و محصور کرده بودند و زندانیان(اعضای جدا شده از سازمان) براساس توافقی میان مجاهدین و دولت آمریکا، باید سالیان سال در صحرایی زندانی میشدند.
چه مدت در اردوگاه تیف ساکن بودید و وضعیت شما و سایر اعضای سازمان در آنجا چگونه بود.
مدت چهار سال در زندان تیف بودم. ما را در اردوگاه تیف اسیر جنگی تعریف کردند، اما دریغ از حق و حقوق یک اسیر جنگی، وضع بهداشتی خوبی نداشتیم یک هفته بود که آب سرویسهای بهداشتی قطع بود و سرویسهای صحرایی هم تخلیه نمیشد و قابل استفاده نبود. بسیاری از اعضاء را که اعتراض میکردند به زندان و سیاهچال میانداختند. اهانت کردن، کتک زدن وحبس کردن نیروهای سازمان توسط آمریکائیها بسیار تکرار می شد.
در چه تاریخی از اردوگاه تیف خارج شدید و به کشور ترکیه آلمان و سوئیس رفتید.
در زمستان سال ۸۶ توسط نیروهای آمریکایی از اردوگاه تیف آزاد شدیم و توسط قاچاقچیهای انسان به ترکیه وارد شدم و سپس به آلمان و سوئیس رفتم. بیشتر وقتم در آلمان به تفریح ومطالعه میگذشت، یا به استخر و پارک میرفتم. اما پس از یک ماه اقامت در کشور آلمان از آنجا خسته شدم و به دلیل سرما و غربت تنهایی تصمیم گرفتم به ایران باز گردم و مابقی عمرم را در کشور خودم سپری کنم. به هر حال در ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ چمدانم را بستم تا پس از ۸ سال دوباره به وطن بازگشتم.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
شناسه خبر:
۸۲۵۶۹
ناگفته هایی از اردوگاه مخوف اشرف
جنگ آمریکا با عراق آغاز گردید و ما هم مترصد فرصت برای حمله انتحاری به سمت مرزهای ایران بودیم. همه ما از سالها ماندن در قرارگاه اشرف خسته شده بودیم و ترجیح میدادیم که کشته شویم و دیگربه اشرف برنگردیم. دیگر کسی حوصلهی آن محیط بسته و به شدت حفاظت شده را که از صبح تا شب میبایست بیگاری پس میدادی و تحت نظر باشی را نداشت.
۰