اتفاقاتی که شاید در نگاه اول و با توجه به طولانی شدن تحولات پسا داعش، زیاد به چشم نیایند اما، کمی دقیق که شویم و آن را در کنار سیری از تحولات بگذاریم، اهمیتش نمایانتر میشود. تصمیم آمریکا به خارج کردن کامل و فوری نیروهایش از سوریه (که دیروز وال استریت ژورنال طی یک خبر فوری اعلام و ترامپ آن را تایید کرد)، سفر «عمر البشیر» به سوریه، آنچه در یمن میگذرد و آنچه در استکهلم در ارتباط با یمن گذشت، آنچه مقام کویتی درباره ایران و منطقه گفت، آنچه مقامات آمریکایی از سوریه و اسد میگویند، آنچه در غزه در قالب یک جنگ دو روزه دیدیم و... همه و همه نشانههایی است از اینکه، خبری در راه است...
سفر رئیسجمهور سودان به دمشق، نه به خاطر مسافر که به خاطر نفسِ سفر اهمیت زیادی دارد. چرخش کشورها به سمت سوریهای که تا همین چند ماه پیش دشمنانش به کمتر از Assad must go -اسد باید برود- راضی نبودند، صرفا یک پیام میتواند داشته باشد و آن اینکه پیروزی بزرگی در راه است. این سفر در کنار درخواستهای پیدرپی برخی رهبران سیاسی کشورهای عربی که همه حول «عادیسازی روابط با سوریه» میچرخند اعترافی است بزرگ به شکستی بزرگ در برابر مقاومتی بزرگ. عراقیها میگویند، طی همین چند روز آینده رئیسجمهور این کشور هم وارد دمشق خواهد شد. دو سفر از سوی دو مقام ارشد دو کشور عربی به دمشق که در 7 سال و نیم گذشته، بیسابقه است.
حالا این تحولات را بگذارید کنار اظهارات اخیر نماینده ویژه آمریکا در سوریه؛ وقتی «جیمز جفری» میگوید، کشورش دیگر به دنبال سرنگون کردن اسد نیست؛ یا وال استریت ژورنال دیروز مینویسد با دستور شخص ترامپ، تمام 2000 نیروی آمریکایی از سوریه به زودی خارج میشوند بعد تحلیل میرود «با خروج کامل آمریکا از سوریه راهبرد واشنگتن در خاورمیانه دچار آشفتگی میشود» یعنی، خبر مهمی در راه است. هنوز زود است در این باره به طور قاطع نظر داد اما یکی از محتملترین تحلیلها اعتراف آمریکا به شکست در سوریه است. این احتمال نیز هست که نیت ترامپ، اتمام حجت با گاوهای شیردهاش باشد تا بیشتر آنها را بدوشد. ترامپ پیش از این به رغم مخالفتهای گسترده استراتژیستهای نظامیاش گفته بود از سوریه خارج خواهد شد مگر اینکه اعراب پول آن را بدهند یا ناتوی عربی را تشکیل دهند و جایگزین نیروهای آمریکایی شوند. خبری از ناتوی عربی نیست. پس، یا اعراب پول مورد دلخواه رئیسجمهور آمریکا را تامین نکردهاند، یا پول را گرفته اما زیر وعدهاش زده است. فراموش نکنیم ترامپ مرتجعین پولدار عرب را گاوهای شیرده میبیند.
در این بین ترکیه را نباید از نظر دور داشت. آمریکا چند وعده آبدار به اردوغان داده است. یکی تحویل سامانه دفاع موشکی پاتریوت و دیگری احتمال تحویل دادن فتح الله گولن. دیروز خبرهایی نیز از تصمیم قطعی ترکیه برای حمله به شرق فرات به گوش رسید. جایی که نیروهای کرد مورد حمایت آمریکا مستقر هستند. این تحولات میتواند حاکی از یک توافق پنهان بین ترکیه و آمریکا باشد: جان شبهنظامیان کرد مورد حمایت آمریکا با خیانت آمریکا در خطر است. شاید وقتی در حال مطالعه این وجیزهاید، ترکیه حملات خود را شروع کرده باشد!
با توجه به این مهم که چیزی نمیتواند جایگزین نظامیان آمریکایی در سوریه شود، خلأ حاصل از خروج آمریکا در سوریه قطعا از سوی کسانی پر خواهد شد که با اسد میانه خوبی دارند! اگر هم میانهشان خوب نباشد، در برابر مقاومت و ارتش سوریه، عددی نخواهند بود. فراموش نکنیم جنگ سوریه نیز مثل جنگ یمن قرار نبود طولانی شود. هزینههای حیثیتی، سیاسی و اقتصادی که حامیان داعش و آمریکا در این جنگ دادهاند، بیش از حد زیاد شده است. از سال 2001 به این سو به گفته ترامپ، هزینه مداخله در منطقه فقط 7 تریلیون دلار به اقتصاد آمریکا لطمه زده است. شاید وقت اعتراف به شکست رسیده و خروج از سوریه همان اعتراف است.
این تحلیل را هم باید جدی انگاشت که، دستور فوری ترامپ برای خروج نظامیان آمریکایی از سوریه، پشت پرده پیچیدهای نداشته باشد. یعنی صرفا تصمیم شخص ترامپ بدون توجه به مشورتها و هشدارهای مشاوران و سایر مقامات پنتاگون و کاخ سفید باشد. در این صورت باید منتظر یک جنگ تمامعیار سیاسی و لفظی در داخل آمریکا و بین مقامات آمریکایی بود.
اوضاع در یمن و کل منطقه نیز بیشباهت به اوضاع سوریه نیست. هفته گذشته جریان وابسته به سعودی -بخوانید آل سعود و متحدانش- در استکهلم با کسانی دور میز مذاکرات نشستند که پیش از آن، آنها را گروهی ضعیف و تروریستی میدانستند. این نشست نه به خاطر خود نشست که، به دلیل پیام آن مهم بود. سعودیها مجبور شده بودند با گروهی که ضعیف و تروریست مینامیدند دور یک میز بنشینند آن هم در حالی که به جای 4 هفته، چهار سال است حریفشان نشدهاند. نشستن دور میز با گروهی که فکر میکردی کلکش را 4 ماهه میکنی، آن هم پس از 4 سال جنگ، یعنی اعتراف بزرگ به شکست. اینکه سنای آمریکا رای به پایان مداخله آمریکا در جنگ یمن طی 30 روز میدهد، یعنی اتفاقی مشابه سوریه، در یمن هم جاری است. و این قطعا به نفع انصارالله و به زیان سعودیهاست. انصارالله فقط چند هفته دیگر اگر مقاومت کند قطعا با دست پر از این جنگ بیرون خواهد آمد، درست مثل بشار اسد.
اوضاع در غزه هم متفاوت از گذشته است. اسرائیل همین چند هفته پیش سریعترین شکست و سریعترین آتشبس تاریخ 70 ساله و نکبتبار خود را تجربه کرد. صهیونیستها شاید تصور این را هم نمیکردند حماس اینگونه پاسخ دهد و ظرف چند ساعت، صدها موشک به نقاط مختلف سرزمینهای اشغالی شلیک کند و این رژیم را وادار به تسلیم آن هم ظرف تنها دو روز کند. کار به جایی رسیده که اسرائیل طرح دیوارهای بلند بتنی را برای مهار موشکهای کورنت مقاومت در دستور کار قرار داده تا بیش از گذشته دور خود دیوار کشیده باشد. وضعیت حزبالله لبنان و جایگاه این جنبش محبوب را نیز میتوانید در اندیشکدههای آمریکایی و صهیونیستی بخوانید. امروز حزبالله به اعتراف همین مراکز اطلاعاتی و تحقیقاتی، دیگر یک جنبش نیست، یک ارتش مدرن است که جنگ بعدیاش با اسرائیل، جنگ آخر خواهد بود!
این تحولات نشان میدهد خبرهای بسیار مهمی در راه است و معامله قرن و عادیسازی روابط اسرائیل و اعراب نیز کار به جایی نخواهند برد. این معاملهها صرفا تلاشهایی هستند برای به عقب انداختن آنچه در حال وقوع است. گاهی سرو صدای بلند، ناشی از ترس است؛ صرفا بلوفی است برای پوشاندن یک حقیقت بزرگتر. تهدیدها و رجزخوانیهای گاوهای شیرده سعودی علیه مقاومت و ایران نیز از همین نوع سروصداهاست. به گفته عبدالحمید دشتی، نماینده بحرین در کمیته حقوق بشر سازمان ملل، متحدان عرب سعودی نمیدانند آلسعود چگونه در خفا به ایران التماس میکند:
«کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس با وجود سردی روابط با ایران، همه از جمله عربستان به طریقی تابع ایران هستند...این امر از طریق برخی تماسها، مکالمات و نامهنگاریهای بین شخصیتهایی خاص از عربهای خلیجفارس با ایرانیها انجام میشود. منظور ما عربستان و ابوظبی است، و گرنه که بقیه، امارات تقریبا ذوب در ایران هستند و همچنین سلطنت عمان که رابطه خوبی با ایران دارد، بحرین هم هرچه ریاض تصمیم بگیرد اجرا میکند اما این کشورهایی که توصیههای ریاض را اجرا میکنند از تماسهای محرمانه و خواهش و التماسهای عربستان از ایران در زمینههای مختلف خبر ندارند...کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس به دشمنی با ایران تظاهر میکنند اما از درون اطمینان دارند که نه از این کشور و نه از ملتش در طول تاریخ هیچ بدی ندیدهاند و این انگلیس، آمریکا و صهیونیستها هستند که عربها را علیه ایران تحریک میکنند. ایران کشوری آزاد و دارای حاکمیت مستقل است که از سر احترامی که برای اصول روابط بینالملل قائل است دست خود را به سوی همسایگانش دراز میکند... ما خیلی اوقات میشنویم که محمد بن سلمان ایران را تهدید یا مورد شماتت قرار میدهد و با اینکه امیدواریم جنگ نابودی و خونریزی اتفاق نیفتد، اما مطمئنیم اگر بن سلمان دست به حماقتی زده و حتی یک موشک شلیک کند این امر به زیر و زبر شدن خاندان آلسعود منجر میشود، چون ایران ظرف چند ساعت میتواند خلیجفارس را اشغال کند و همه دنیا تسلیم قدرت ایران هستند و آنهایی که با آن سر دشمنی دارند زیان دیدهاند.»
اگر آنچه طی 7 سال و نیم گذشته در منطقه به ویژه سوریه و عراق و یمن گذشت را، به دلیل گسترده بودن بازیگران جنگ، جنگ جهانی بگیریم، چه کسانی در این جنگ پیروز شدهاند؟ کدام منطق- مذاکره یا مقاومت- در این
7 سال و نیم جواب داد؟ شاید گفته شود، نابودی سوریه و عراق و یمن نشان داد، این جنگ پیروزی نداشته است؛ که باید پرسید، اگر سوریه و عراق و یمن مقاومت نمیکردند و تروریستهای تکفیری و پدرجد آنها بر این کشورها غلبه مییافتند، اوضاع بهتر بود؟!
به نظر میرسد وقت تقسیم غنایم است. مخاطب این جملات نیز دولت محترم است. برجام و تحولات منطقه را کنار هم بگذارید. درست میگویید، مقاومت هزینه دارد. بشار اسد و انصارالله هم هزینه دادند؛ اما برجام هم هزینه بود. وضعیت اقتصادی امروز، افزایش جهشی قیمت دلار، تورم، تحقیر، حمله به سفارتخانههای ایران، سوخت ندادن به هواپیمای ظریف و... نشان داد گاهی هزینه مذاکره به مراتب بیشتر از مقاومت است. اینکه کشور نابود شود و مردم و نوامیسمان به دست تکفیریهای آدمخوار بیفتد بهتر است یا به قیمت آسیب دیدن زیرساختها، سر دشمن را یک بار برای همیشه به سنگ بکوبیم و به قیمت دادن خون، کشور و ناموسمان را از گزند داعشیها نجات دهیم؟! شاید اگر برجام نبود و مقاومت بود، امروز در این حوزه نیز مشغول تقسیم غنایم بودیم.
جعفر بلوری