یکی از شاعران و مداحان مبارز، خاطره ای از روزی که آیتالله علمالهدی، امام جمعه فعلی مشهد او را از مسجد فراری داد تعریف کرد.
محمود تاری، شاعر و مداح ۵۸ سالهای است که در سرودهها و مداحیهایش، به خوبی میشود مضامین انقلابی را جستوجو کرد. او که در سال پیروزی انقلاب اسلامی، جوانی ۱۸ ساله بوده، طعم تلخ دستگیری به دست مأموران ساواک را چشیده و ۶۱ روز اسیر زندان طاغوت بوده است. محمود تاری که طی سالهای گذشته، مسؤولیتهای متعددی در بسیج مداحان داشته، با ما درباره ماههای منتهی به پیروزی انقلاب حرف میزند و خاطرات خود را از روزی که آیتالله علمالهدی، امام جمعه فعلی مشهد او را از مسجد فراری داد را بیان کرد.
محمود تاری گفت: در محرمی که رژیم شاه، برادرم را به شهادت رساند، من با هیأتها بیرون میرفتم و برایشان نوحه میخواندم. آقایی به نام ملکوتی، بلندگوی اکو به هیأتها میداد. خودش هم انقلابی بود. دستگاه اکو را روی وانت میبست و من و دو ـ سه نفر دیگر ضمن نوحهخوانی، شعر حماسی و انقلابی هم برای مردم میخواندیم. به جز هیأتها، مساجد جنوب شهر هم همگی در خدمت انقلاب بودند و مجالسشان رنگ و بوی اعتراض به رژیم پهلوی میگرفت. از آن جمله، مسجد رضوان به امامت روحانی فاضل و انقلابی به نام مرحوم بجستانی بود. مسجد امام جعفر صادق علیهالسلام هم به امامت آیتالله سیداحمد علمالهدی (نماینده ولی فقیه و امام جمعه فعلی مشهد) همین رویکرد را داشت. مسجد دیگر همان محله، «لرزاده» بود که پیشنمازی آن را مرحوم آیتالله عمید زنجانی به عهده داشت. اینها در جنوب تهران، مساجد مادر به شمار میرفتند که در انقلاب، سهم خودشان را ایفا کردند.
یک بار آیتالله علمالهدی مرا از مسجد امام صادق علیهالسلام فراری داد. مرحوم ژولیده، شعری با مضمون انقلابی گفته بود و من در مسجد داشتم میخواندم. گرم خواندن بودم و متوجه مأموران ساواک میان جمعیت نشدم. وقتی خواندنم تمام شد، آقای علمالهدی دستم را گرفت که ببرد در آبدارخانه از من پذیرایی کنند. بعد، به آهستگی دَرِ کوچکی را نشان داد که به کوچه پشت مسجد باز میشد. از آنجا خلاف جهت فرار کردم. ضمن اینکه معمولاً مأموران امنیتی، وارد مساجد و هیأتها نمیشدند؛ چون خیلی زود مردم آنها را میشناختند. بنابراین، بیرون مسجد یا هیأت منتظر میماندند و بیشتر، سخنرانها را دستگیر میکردند و کمتر مزاحم مداحان میشدند.