پیامدهای خطرناک یک ادبیات مخرب وارداتی

«ابزار» متناسب با «هدف» به کار گرفته می‌شود و با آن نسبت نزدیکی دارد و از این رو نمی‌توان گفت هدف اصل است و ابزار فرع آن چرا که تحقق هدف وابسته به اتخاذ وسیله مناسب است. در عرصه سیاسی می‌توانیم «ادبیات» را به مثابه ابزاری در نظر بگیریم که در کار تأمین هدف سیاسی است و از آنجا که اهداف هر واحد سیاسی با اهداف واحدهای سیاسی دیگر نوعاً متفاوت می‌باشد، طبعاً ابزار به‌کارگیری در این واحدها متفاوت از یکدیگر خواهد بود.

با این وصف اگر یک واحد سیاسی متمایز، از ادبیات واحد سیاسی مقابل استفاده کند، در واقع به تأمین هدفی کمک کرده که مطلوب واحد سیاسی طرف مقابل است. در این میان ممکن است گفته شود «تقارن ادبیاتی» لازمه توافق سیاسی است از این رو «ادبیات مشترک» نه تنها یک ایراد نیست بلکه یک امر لازم و پسندیده نیز هست.

 

واقعیت آن است که اصل این ضرورت اتخاذ «ادبیات مشترک»، برخاسته از تفاهم میان ملت‌ها و کشورها نبوده و خودش یک منشأ استعماری دارد. لزوم در پیش گرفتن ادبیات مشترک را دولت‌هایی مطرح کرده‌اند که خواسته‌اند «ادبیات اختصاصی» خود و در واقع اهداف مطلوب خود را جهانی کنند. این‌ها کاری به آورده‌های علمی و ادبی ملت‌های دیگر نداشته‌اند تا از میان آنان «بهترین» و توافق‌پذیرترین را انتخاب کنند.

در این میان قدرت مسلط به خلق ادبیاتی روی آورده که بهترین ابزار او برای رسیدن به «حداکثر منافع» باشد. برای کشورهایی که در معرض این سیاست‌های شیطانی قرار دارند، بدترین کار این است که این ادبیات و هدفی که در نهایت در پرتو آن به‌دست می‌آید را به‌عنوان «امر لازم» بپذیرند و خود نیز بر دایره و دامنه سیطره آن بر افکار عمومی خود بیفزایند.

 

برای اینکه بطلان این ادعا که ادبیات مشترک یک پدیده طبیعی است می‌پرسیم آیا امکان دارد غرب ادبیات دینی ما که بدون شک «برترین» است و با مصالح بشر هم همخوانی دارد و از سوی فطرت‌های آنان تأیید می‌شود را بپذیرد و با ادبیات و منطق دینی ما سخن بگوید؟ تردیدی نداریم که پاسخ منفی است.

 

غرب در این یکصد سال اخیر برای آنکه یک «من» خود را «صد من» نشان دهد و صد من طرف مقابل خود را یک من معرفی کند، به خلق ادبیات ریاکارانه‌ای روی آورد که «جامعه ملل»، «سازمان ملل»، «شورای امنیت» و «جامعه بین‌المللی» از جمله آن‌هاست و این در حالی بود که در وقت طرح این مباحث، غرب به دلیل از دم تیغ گذراندن بیش از ۸۰ میلیون نفر از جمعیت اروپا حق نداشت از این عبارت‌ها استفاده کند کما اینکه اساساً قدرت واقعی در تحقق این مسایل را هم نداشت. اما اثر این «ادبیات» و به تعبیری «ابزار» تا آنجا بود که از سوی همه دولت‌ها و ملت‌ها به‌عنوان امری لازم و پسندیده پذیرفته شد.

در آن موقع که انگلیس و فرانسه علیرغم شکست کامل در دو جنگ اول و دوم جهانی، مانند دو کشور فاتح به ادبیات‌سازی روی آوردند از بیش از ۱۰۰ کشور دیگر جهان ضعیف‌تر بودند و به‌طور طبیعی باید در ردیف‌های صدم قرار می‌گرفتند اما به مدد سیطره ادبیاتی که به راه انداخته بودند،‌ در صف اول نشستند.

همین امروز هم علی‌رغم آنکه ۷۳ سال از پایان جنگ جهانی دوم می‌گذرد، هنوز انگلیس و فرانسه بطور واقعی در ردیف ۵۰ و پیش از آن قرار دارند ولی به مدد محصولات همین ادبیات در صف نخست جای دارند! و البته این چیز عجیبی نیست، عجیب این است که ما امروز و دیروز قدرتی فراتر از انگلیس و فرانسه داشته و داریم، این ادبیات را به رسمیت شناخته و براساس آن از منافع و منابع خود چشم‌پوشی می‌کنیم!

 

در جریان دشمنی غرب با برنامه هسته‌ای ایران، اروپایی‌ها از ادبیات «تهدید صلح و امنیت بین‌الملل» استفاده کرده و ریاکارانه تلاش کردند تا جمع زیادی از کشورهای جهان را برای کاستن از تهدید صلح و امنیت، گرد خود جمع نمایند که موفق نشدند و جمع بزرگ ۱۲۰ نفره گروه «نم» این ادبیات را درباره برنامه هسته‌ای ایران نپذیرفت. از آنجا که «من» غرب به مدد ادبیات اغواگرانه‌اش «صد من» است، ما در همین فضا و ادبیات دروغین با غرب به مذاکره پرداختیم و علیرغم انکارهای اولیه، از سال ۱۳۸۰ پذیرفتیم که در چارچوب رفع نگرانی‌ها از امنیت بین‌الملل و صلح گفت‌وگو کنیم و بر همین اساس هم به توافقی با نام «برجام» رسیدیم.

اروپا موضع خود یعنی ادبیات خود درباره برنامه هسته‌ای ما را حفظ کرد و در همین چارچوب بعد از تعلیق و تعطیلی هسته‌ای‌ ما سراغ موشک‌ها و قدرت منطقه‌ای ما آمد تا حداکثر بهره را از ادبیات دروغین تولیدی خود ببرد. در این میان بعضی از مسئولین ما اگرچه- حسب آنچه گفته‌اند- مذاکره پیرامون این دو را نفی کرده‌اند اما در همان چارچوب ادبیاتی سخن گفته و در داخل نیز به اقداماتی دست زده‌اند که مقتضای تعطیلی قدرت نظامی و قدرت منطقه‌ای ایران است.

 

اگر در سخنان یک ماه اخیر حجت‌الاسلام روحانی، دکتر ظریف  و دکتر عراقچی درخصوص کار با اروپا و حساسیت‌های آنان کاوش بکنیم می‌بینیم که به دفعات از اینکه برجام برای اروپا «آورده امنیتی» داشته سخن گفته‌اند! این در حالی است که اروپا منشاء این ادبیات بوده و از این طریق می‌خواهد بگوید ما در بخش هسته‌ای ایران یک تهدید امنیتی را مهار کرده‌ایم و حال آنکه از ایران مهار شده توان تکنولوژیکی آن است نه چیزی که با آن اروپا را تهدید می‌کرده است چرا که اساسا ما در این ۲۰۰ و ۳۰۰ سال  و به خصوص  در دوران جمهوری اسلامی هرگز اروپا را نه با عمل و نه با زبان تهدید امنیتی نکرده‌ایم البته با توجه به اینکه عقب‌ نشستن از «حق مسلم» هسته‌ای، دشمن ایران را دچار توهم کوچک بینی قدرت ایران کرده، جا داشت که ما رسیدن به توان صلح‌آمیز هسته‌ای را یک «آورده امنیتی» و برچیده شدن آن توسط دشمنانمان  را یک «تهدید امنیتی» علیه خود تلقی می‌کردیم و در این چارچوب ادبیاتی حرف می‌زدیم اما متاسفانه ما به جای سخن گفتن در این ادبیات که با منافع ملی ما سازگارتر است، در «ادبیات امنیتی اروپا» حرف می‌زنیم به موارد زیر توجه کنید:

 

دکتر محمدجواد ظریف وزیر محترم امور خارجه در تاریخ دوم آذرماه جاری در توئیت خود نوشت: «برجام به نفع امنیت اروپا بود. حالا باید برای امنیت‌شان هزینه کنند» دکترسیدعباس عراقچی معاون سیاسی وزیرخارجه در ۳۰ آبان‌ماه گذشته - سه هفته پیش- در جلسه افتتاحیه همایش نظام بین‌الملل و سیاست خارجی ایران‌ گفت: «برجام بیش از آنکه یک توافق اقتصادی باشد، یک توافق امنیتی است و به‌طور مستقیم با امنیت اروپا و امنیت بین‌الملل در ارتباط است. اگر اروپا فکر می‌کند که برجام برای حاکمیت، امنیت و اعتبار آن اهمیت دارد باید هزینه‌های آن را پرداخت کند و در پی حفظ برجام باشد»!

 

مشابه همین ادبیات، دو روز پیش در سخنرانی حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور محترم در جمع هیئت‌های عالیرتبه پارلمانی هشت کشور منطقه در تهران تکرار شد. جدای از اینکه تکرار کلمات مشابه مبتنی بر تعهد ایران به رفع تهدید امنیتی از اروپا در سخنان این سه مسئول دولتی نمی‌تواند تصادفی باشد، از آنجا که در چارچوب منافع ملی ایران نمی‌گنجد  می‌توان وارداتی  نیز تلقی کرد.

 

عبارات مورد اشاره در واقع پذیرفته است که برنامه هسته‌ای ایران یک تهدید برای صلح و امنیت کشورهای دیگر و از جمله برای کشورهای اروپایی بوده و برجام با هدف رفع این تهدیدات دنبال شده و به امضا رسیده است. این در حالی است که نه برنامه هسته‌ای ما به‌طور واقعی تهدیدی امنیتی بوده و نه برداشت واقعی اروپایی‌ها از برنامه‌ هسته‌ای ما برداشتی امنیتی بوده است.

اینکه اروپا با ادبیات امنیتی از برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ما سخن بگوید طبیعی است چراکه می‌خواسته با زیر فشار شدید قرار دادن برنامه غیرامنیتی ما، آن را برچیند که برچید و اکنون هم از این ادبیات امنیتی حرف می‌زند تا بگوید مشکل امنیتی اروپا با برچیده شدن برنامه هسته‌ای ایران کاهش یافته ولی حل نشده است.

کمااینکه شاهد فشار شدید کشورهای فرانسه، انگلیس و آلمان روی مسائل منطقه‌ای و نظامی ایران هستیم. اینها اصلا عجیب و غیرمنتظره نیستند. آنچه عجیب و غیرمنتظره و تاسف‌برانگیز می‌باشد، ادبیات آقایان روحانی، ظریف و عراقچی و مرتبطین آنهاست که با همان ادبیات اروپا حرف می‌زنند و درواقع می‌پذیرند که برنامه هسته‌ای ما غیرصلح‌آمیز بوده است! کمااینکه در موضوعات دیگر نظیر مبارزه با تروریزم و پولشویی نیز از ادبیات آنان پیروی شد.

الان مسئله مهم ما این است که خب شما می‌گویید برجام برای اروپا امنیت آورد، از آن طرف NPT حق می‌دهد کشورها با کشوری که امنیت دیگران را به خطر می‌اندازد، مقابله نظامی یا اقتصادی کنند. در این میان شما الان یک برجام را امضا کرده‌اید که علی‌الظاهر در آن حقی هم برای ایران لحاظ شده است. خب خود شما می‌گویید آمریکا از انجام تعهدات طفره می‌رود و اروپا هم در عمل کاری نمی‌کند.

الان اگر شما بخواهید به مقتضای عقل و شرع و اخلاق و عرف از برجامی که جز ایران به آن عمل نکرده و در حکم یک اقدام داوطلبانه بوده است، خارج شوید یا اصلا شما الان هم خارج نشوید و در پایان مهلت ۸ سال و ۱۰ سال یا بیشتر برجام، فعالیت قانونی و مسالمت‌آمیز خود را از سر بگیرید، آیا استفاده از ادبیات امروزتان برای آن روز خطرناک نیست؟ آیا پذیرفتن اینکه به قول آقای عراقچی «برجام اساسا یک توافق امنیتی بوده تا توافق اقتصادی»، از سرگیری فعالیت هسته‌ای دیروز را یک مشکل امنیتی برای «امنیت و صلح بین‌الملل» معرفی نمی‌کند؟

 

خب چرا باید از این ادبیات مخالف منافع و امنیت ملی سخن گفت؟ آیا در پشت پرده‌ برجام چیزی است که گفتن صریح آن ممکن نیست؟ آیا در پشت این ادبیات که حتما منشأ خارجی دارد، تسلیم کامل امنیتی ایران نخوابیده است؟ امید که چنین نباشد.

سعدالله زارعی