یکم- اکنون تقریبا روشن شده است که اروپا نه اراده و نه انگیزه لازم را برای آنچه مقامهای دولت آقای روحانی «ایستادن در مقابل تحریمهای آمریکا» و «تضمین منافع اقتصادی ایران از برجام» مینامند، ندارد. مکانیسم مالی مورد ادعای اروپا، نه نهایی شده، نه اگر نهایی شود میتواند با موفقیت بر تحریمها غلبه کند و نه اساسا چنین تعهد جدیای در اروپا وجود دارد. مدتهاست روشن است اروپا در ارزیابی از تهدید ایران و همچنین در اعلام نگرانی از برنامههای مرتبط با امنیت ملی ایران بویژه برنامههای دفاعی و منطقهای، فاصله چندانی با آمریکا ندارد؛ اگر نگوییم در مواردی جلوتر هم هست. آنچه دولت آقای روحانی درنمییابد و به دلیل همین درنیافتن بیش از یک سال از طلاییترین فرصتهای کشور را سوزانده، این است که اساسا هدف اروپا نگه داشتن ایران در برجام است نه سبک کردن تحریمهای آمریکا یا ایستادن در مقابل آن. دولت آقای روحانی نیز نتوانسته هیچ ملازمه منطقی یا راهبردی میان ماندن ایران در برجام با خنثی شدن تحریمهای آمریکا از سوی اروپا برقرار کند. تهدیدهای لفظی و ابراز ناامیدی وجود داشته ولی دولت آقای روحانی هرگز نتوانسته یک تهدید معتبر خلق کند که اگر منافع اقتصادی مدنظر ایران از برجام تامین نشود، ایران از توافق خارج خواهد شد، بلکه برعکس، دولت این تضمین راهبردی را پیشاپیش به اروپا– و حتی آمریکا- هدیه کرده که ایران تحت هیچ شرایطی از برجام خارج نخواهد شد و حال انتظار دارد اروپا تهدیدهای فردی مانند آقای عراقچی را جدی بگیرد. مسیر راهبردیای که دولت آقای روحانی در آن قدم گذاشته ناقص، مملو از سوءتفاهم و فاقد منطق صحیح است، بنابراین اگر نتیجه ندهد هیچ جای تعجب نیست.
دوم- دولت آقای روحانی در یک سال و نیم گذشته فرصت گرانبهایی برای اصلاحات اقتصادی، ایجاد تهدیدهای معتبر راهبردی برای غرب و استفاده از فضای پسابرجام برای تقویت روابط اقتصادی با یک بلوک ضدآمریکایی از اقتصاد جهان داشته است. فرصت بینظیر دونالد ترامپ در آمریکا اگرچه ظاهرا مسیر برجام را روی ایران بست ولی مسیرهای بسیار دیگری را گشود که شاید در شرایط عادی باز کردن هیچ یک از آنها بسادگی و در زمانی چنین کوتاه، میسر نبود. متاسفانه از هیچ یک از این مسیرها بدرستی استفاده نشد. طبعا این نوشته جای بحث درباره جزئیات نیست ولی آنچه در عمل و روی زمین رخ داد این بود که دولت در انتظار وعدههای سرخرمن اروپا نشست و به آنها امید بست و بدتر از این، بخش بزرگی از انرژی داخلی خود را صرف نهایی کردن برنامه اقدام FATF کرد تا اروپا را راضی کند، بعد هم انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا را بهانه کرد و بیعملی خویش را تشدید کرد و حالا هم در انتظار نشسته است تا مهلت دولت ترامپ تمام شود! دیدیم که نه اجرای 90 درصد برنامه اقدام، دل FATF را با ایران نرمتر کرد (در همین بیانیه آخر، درخواستهای FATF از ایران از برنامه اقدام تفاهمشده هم فراتر رفته است)، نه تضمین به ماندن در برجام به اروپا تحرکی بخشید و نه انتخابات میاندورهای آمریکا معجزه کرد. تنها اتفاقی که افتاد از دست رفتن زمان، کم شدن فرصتها و انباشت تهدیدها بود.
سوم- دولت نه برنامه مدون دارای منطق راهبردی در بیرون ایران دارد و نه حتی درون تیم خودش منسجم است. چگونه میتوان باور کرد دولتی که بیش از 2 سال از همه داراییهای راهبردی کشور حتی حساسترین بخشهای دفاعی و امنیتی هزینه کرده تا FATF (و در واقع اروپا) را راضی کند که ایران مشغول پولشویی نیست، به یکباره و در سطح عالیترین مقام سیاست خارجی یعنی وزیر امور خارجه اعلام میکند کشور پر از پولشویی است! آیا همه چیز تصادفی است؟ چرا سخنان آقای وزیر دقیقا به همان جایی اشاره میکند که آمریکا و صهیونیستها میخواهند؟ چرا این چیزهای تصادفی و غیرعمدی دقیقا در این زمان خاص رخ میدهد؟ و تازه خوشمزهتر اینکه دولت فقط برای اینکه شجاعت اخلاقی پذیرش یک اشتباه را ندارد، اعلام میکند موضع وزیر امور خارجه موضع کل دولت است! اگر این موضع کل دولت است، بنابراین کل دولت باید هزینههای تحمیل خسارتی چنین عظیم به امنیت ملی را بپذیرد. وقتی موضع وزیر امور خارجه روحانی و وزیر خارجه ترامپ یکی است و هر دو به زبان اشارت فلان نهاد خاص را متهم میکنند، نباید انتظار داشت چنین دولتی بتواند در مقابل فشار تحریم و تهدید مقاومت و از معیشت و امنیت ملت ایران صیانت کند. ترکیب غرور، خشم و ناکارآمدی، پدیده بدیعی خلق کرده است که نخستین نتیجه آن از دست رفتن انسجام درونی دولت برای اداره کشور در این شرایط خاص است.
چهارم- نتیجه این وضعیت این است که دولت آقای روحانی فاقد هرگونه گزینه راهبردی برای خروج از وضعیت فعلی است. مهمترین وظیفه دولت اکنون این است که این گزینه را برای خود خلق کند و برای اینکه چنین کند، قبل از هر چیز باید یک بار تکلیف خود را روشن کند که دوست و دشمن کدام است. آقای روحانی مدتی است از مقاومت سخن میگوید اما هیچ راهبرد مقاومتی در شرایط فعلی کارآمد نخواهد بود، الا اینکه ابزارهایی روشن برای ایجاد وحدت در داخل، جبران خسارت برای مردم و تحمیل هزینه به دشمن داشته باشد. تحمیل هزینه به دشمن کلیدیترین عامل و از قضا غایبترین آنها در نظام طرحریزی راهبردی دولت است. دولت باید این ایده را از سر بیرون کند که کار با اروپا تحمیل هزینه به آمریکاست. لااقل الان دیگر معلوم شده هدف اروپا چیزی غیر از نگه داشتن ایران در برجام و خرید زمان برای کارگر افتادن فشارها نیست. اگر واقعا ارادهای برای مقاومت وجود دارد سادهترین راه، تجدیدنظر کلی یا جزئی در تعهدات برجامی ایران است. اگر برجام واقعا برای اروپا مهم باشد، این حربه محاسبات اروپا را تنظیم خواهد کرد و اگر مهم نباشد، پس ما بیجهت به امید اعتمادسازی با جهان، راهبردیترین بخشهای صنعت هستهای خود را تعطیل کردهایم و در کل این مسیر تجدید نظر اساسی لازم میآید.
مهدی محمدی