اینجا، احساس مشترکی حکمفرماست؛ بچهها آرامند اما در نگاهشان شوق دیدار موج میزند؛ نگاه که در نگاهشان گره میخورد، لبخند کمرنگی بر لب میرانند و نگاهشان به صندلی خالی پدر متمرکز میشود تا تشریف آورد؛ چشم انتظاری خیلی سخت. خیلی سخت و این را بچهها با نگاههای منتظرشان به خوبی درک میکنند.
***
مطهره حق پناه دانشآموز کلاس پنجم دبستان حضرت معصومه(س) در منطقه یک تهران میگوید: «خوشحالم؛ خیلی خوشحال؛ چراکه به یک میهمانی دعوت شدهام. یک میهمانی خاص با صاحبخانهای خاص؛ صاحبخانهای که همه دوستش دارند و آرزو دارند که به دیدارش بروند».
وی ادامه میدهد: « صبح که قرار بود به دیدار بیایم آنقدر هیجان زده بودم که نمیدانستم چه بپوشم و چه بگویم، یک عالمه حرف دارم ولی میدانم فرصتی برای گفتن حرفهایم نیست».
***
سرودی را همه دانشآموزان و دانشجویان با هم زمزمه میکنند؛ از لباس کعبه/ بر تن هر شام است/ بر تن صبح اما/ جامعه احرام است.
روز و شب ما عطرآگین/ از شمیم گل توحیدش/ جاده و دل ما سرشار از/ جلوه روشن امیدش
ممنون از کریمی او/ رحمان و رحیمی او/ یا الله الحمدالله
دانشآموزی به یکی از ستونها تکیه داده است و به آرامی اشکهایش را از گونهاش میزداید؛ میگوید«انگار روی زمین نیستم. حال عجیبی دارم».
دانشآموز دیگر چادرش را بر سر کشیده است و از تکان شانههایش میتوان فهمید که گریه تنها آرامش دهندهاش در این لحظات است.
***
مانده باغ دلها/ در تب بیرنگی/ سینه سر میدهد/ ندبه دلتنگی
سر مینهم بر شانه جمکران/ با بقیة الله(عج)/ متی ترانا و نراک/ الامکان یا بقیةالله(عج)
راه ما راه ولایت/ جان ما به فدابت/ العجل یا حجةالله
آقا که میآید، دانشآموزان و دانشجویان بر میخیزند و به احترام پدر میایستند؛ همه برای دیدن پدر از دیگری سبقت میجویند؛ حالشان کاملا دگرگون است.
سیده نفیسه حسینی، دانشجومعلمی است که به تازگی از پیادهروی اربعین بازگشته است؛ چهره مهربانش حاکی از یک خانم معلم دوستداشتنی در آینده است؛ معلمی که سرشار از آرامش و انرژی مثبت است.
این دانشجو معلم، حس امروزش را وصف ناشدنی بیان میکند و از اینکه فرصت دیدار فراهم شده است، خدا را شاکر است.
***
مرگ و عزت آری/ ذلت اما هیهات/ اشهد انّک/ قد اقمت الصلاه
مکه، مدینه، کوفه، شام/ شعلهور ز قیام تو بودند/ زینب و زینالعابدین/ وارثان پیام تو بودند
اربعین فصل بیداری/ اربعین هنگام یاری/ ثارالله ابا عبدالله
بچهها با مشتهای گره کرده خطاب به آقا میگویند «ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده».
روی کف دست تعدادی از بچهها نوشته شده است «جانم فدای رهبر» و دستانشان را بالا میگیرند تا آقا اوج ارادتشان را دریابد. برخی هم سربندهای «جانم فدای رهبر» را بر دستانشان گرفتهاند و در خلال سخنرانی رهبر معظم انقلاب، نشان میدهند.
***
بر سر عهد خود/ با خدا میمانیم/ ظالمان را دشمن/ یار مظلومانیم
مژده که صبح پیروزی/ با تمام وجود نزدیک است/ بگو به شیعه دریمن/ مرگ آل سعود نزدیک است
راه ما راه خدایی/ میرسد روز رهایی/ ثارالله ابا عبدالله
احساس عجیبی است لحظه دیدار بزرگ خانواده؛ پدری مهربان که یادش، به زندگی گرما میبخشد و بعد از سالها فرصت دیدار فراهم شده است.
یکی از دانشجویان، چفیهاش را جلوی صورتش گرفته است تا کسی اشکهایش را نبیند اما قطره اشکهایش،چفیهاش را نمناک کرده است؛ میگوید «من سالهاست که آرزوی دیدار آقا را دارم و امسال این فرصت فراهم شده است؛ واقعا باورم نمیشود».
وی ادامه میدهد« در شرایطی که دشمن به دنبال تحریمهای بیشتر برای کشورمان است؛ آمادهایم که بگوییم ما چون دانشآموزان و دانشآموزان نسل اول انقلاب، پای آرمانهای انقلاب ایستادهایم و دیوارهای تحریم را فرو میریزیم».
***
به سخنهای خصم/اعتنا ممنوع است/ که مذاکره با/ آمریکا ممنوع است
فریاد عزت برخیزد/ از دل سرزمین دلیران/ نفرت ز آمریکا دارد/ دانشجو، دانشآموزان ایران
در راه عزت میمیریم/ سازش را نمیپذیریم/ثارالله اباعبدالله
کمتر مجلسی را میتوان یافت و شاید اصلا نتوان مجلسی را پیدا کرد که این همه جمعیت مهمانش باشند و همه در سکوت به سخنان سخنرانش گوش سپارند؛ اینجا همه با رهبر معظم انقلاب یکدل هستند و سراپا گوش به فرمانش.
این دانشآموزان و دانشجویان آمدهاند که بگویند مولای خود را تنها نمیگذارند و تا جان در بدن دارند، پای آرمانهای انقلاب ایستادهاند.