غرب آسیا همچنان به عنوان کانون اصلی تحولات جهانی است که سپهرسیاسی ـ امنیتی آن تاثیر بسیاری بر ساختار نظام جهانی خواهد داشت. آنچه در تحولات هفتههای اخیر منطقه مشاهده میشود یک نقطه مشترک دارد و آن عملکردهای ایالات متحده آمریکاست. در افغانستان در حالی ۱۷ سال از حضور نیروهای آمریکایی به بهانه حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میگذرد که این روزها عملیاتهای تروریستی گسترده ای علیه مردم این کشور صورت میگیرد در حالی که اسناد و شواهد نشانگر نقش آمریکا و متحدانش در افزایش تروریسم در این کشور است. جالب توجه آنکه مقابله با ایران ازجمله اهداف این تروریسم پروری عنوان شده است.
در عراق مطالبات مردمی در حالی مردم بصره را به خیابان آورده که تمام شواهد و مدارک از نقش آمریکا و سعودی برای به انحراف کشاندن مطالبات مردمی حکایت دارد که نمونه آن حمله عناصر غیرمردمی به کنسولگری ایران در بصره بوده است.
جالب توجه آنکه حملات موشکی نزدیک سفارت آمریکا در بغداد نیز در فضای رسانه ای و تبلیغاتی آمریکا به ایران نسبت داده شده است. نکته دیگر در باب عراق اعلام حمایت از گروهکهای تروریستی و ضدانقلاب حاضر در اقلیم کردستان عراق است. در حالی این تروریستها تهدید امنیت ملی ایران و عراق بوده و در نتیجه نیروهای مسلح ایران در چارچوب امنیت منطقه آنها را هدف قرار دادهاند، اما آمریکا در لوای نام مدعی حقوق بشر این اقدام را محکوم و رسما به حمایت از تروریستها پرداخته است.
بعد دیگر رفتار آمریکا در قبال تحولات سوریه است در حالی ارتش سوریه و متحدانش با چراغ سبز و تایید سازمان ملل برای عملیات علیه تروریستها در ادلب آماده میشوند که آمریکا و برخی کشورها مانند فرانسه و انگلیس ضمن محکوم سازی این عملیات سناریوی ادعای سلاح شیمیایی را در پیش گرفته اند. جالب توجه آنکه سران آمریکا موضعی منفی در قبال نشست سه جانبه سران ایران، ترکیه و روسیه در تهران که برای حل بحران سوریه بوده گرفته که خود سندی بر تروریسم پروری و ضدیت واشنگتن با صلح و امنیت جهانی است.
در باب یمن نیز گزارشهای سازمان ملل نشان میدهد موشکهایی که مردم یمن از جمله اتوبوس حامل دانش آموزان را هدف قرار داده اند آمریکایی بوده اند. آمریکا نه تنها از این اقدام خود حمایت میکند بلکه دادگاه لاهه را نیز درباره بازگشایی پرونده جنایات خود تهدید کرده است. در حوزه فلسطین نیز آمریکا پس از انتقال سفارت از تل آویو به قدس اکنون ابعاد جدید خدمت رسانی به رژیم صهیونیستی را در پیش گرفته که لغو کمکها به آنروا برای حذف حق بازگشت فلسطینیها به وطن، ارائه طرح کنفدراسیون فلسطین ـ اردن که در اصل برای توجیه اشغال کامل کرانه باختری است و... از جمله این اقدامات است.
نکته دیگر آنکه دیروز نشست وزرای دفاع شورای همکاری خلیج فارس و کشورهای اردن و مصر با آمریکا در حالی در کویت برگزار شد که ژنرال ژوزف وو تل فرمانده مرکزی نیروهای آمریکایی خواستار اتحاد کشورهای عربی علیه ایران شده است.
مجموع این تحرکات در حالی صورت میگیرد که یک اصل در تمام آن مشترک است و آن اقدام علیه ایران است که در چارچوب سیاست قدیمی آمریکا مبنی بر براندازی نظام ایران صورت میگیرد. در چنین شرایطی یک سوال مطرح میشود و آن ا ینکه آیا مقامات ارشد جمهوری اسلامی باید در نشست آتی سازمان ملل متحد حضور یابند یا خیر، به ویژه اینکه ترامپ که ریاست شورای امنیت را دارد ادعای برگزاری نشستی درباره ایران را مطرح کرده است؟
با توجه به شرایط اصل حضور در سازمان ملل امری مفید و قابل تامل مینماید که میتواند مولفه ای برای بیان دیدگاههای جمهوری اسلامی ایران باشد، اما در باب حضور رئیس جمهوری در نشست شورای امنیت و رودررویی با ترامپ مولفههای دیگری باید در نظر گرفته شود. ترامپ تلاش دارد تا ایران را تسلیم شده در برابر طرحهای خود معرفی کند.
با توجه به این شواهد به خوبی میتوان دریافت که مذاکره با آمریکا در هر زمانی و مکانی و حتی حضور در نشست شورای امنیت در سطح سران کشور نمیتواند دستاورد مثبتی داشته باشد و خسارتهای بسیاری به همراه دارد لذا اگر قرار بر حضور در نشست سازمان ملل باشد باید در حد سخنرانی در مجمع عمومی و رایزنی با کشورهای دوست باشد و باید در نظر داشت آمریکا همان آمریکای قدیم است و هرگز نمیتواند حلال مشکلات کشور باشد چنانکه زهر همیشه زهر است و کشنده و نمیتواند پادزهر و درمانگر دردها باشد.
نویسنده: قاسم غفوری