پایگاه اینترنتی لوبلاگ در مطلبی نوشت: باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا، و دونالد ترامپ، جانشین وی، هر دو خواستار تغییر سیاست آمریکا در قبال اسرائیل-فلسطین و ایران بودهاند. هنگامی که اوباما کارش را در کاخ سفید شروع کرد، طرح سیاست خارجی بلندپروازانهای را به همراه خود آورد. اوباما میخواست حضور گسترده آمریکا در خاورمیانه را کاهش دهد، تمرکز بر آسیا باشد و اعتماد به آمریکا را به عنوان یک «بازیگر صلح» در صحنه جهانی که جرج دبلیو بوش، سلف وی، با تهاجم فاجعهآمیز خود به عراق تضعیف کرده بود، بازسازی کند.
بنا بر ادعای لوبلاگ، اوباما در ابتدای اولین دوره ریاست جمهوری، پس از سخنرانی نخست خود که نشاندهنده تمایل وی به بهبود روابط با ایران بود، تلاشها و سرمایه سیاسی خود را به تلاش برای ایجاد یک کشور فلسطینی اختصاص داد. اوباما میدانست که هزینههای سیاسی وجود دارد و اگرچه آنها را دستکم میگرفت، متوجه شد تمام سرمایه سیاسی را که در اختیارش است نیاز دارد تا فرصتی برای برگزاری مذاکراتی مثبت وجود داشته باشد.
اوباما تا سال ۲۰۱۲ متوجه شد توافق بزرگ بین اسرائیل و فلسطینیها -که او امیدوار بود بدست آورد- محقق نمیشود. بنابراین، اوباما توجهش را معطوف ایران کرد. اوباما با فعالیت کردن با متحدان آمریکا در اروپا و از طریق سازمان ملل متحد، برای تصویب تحریمها علیه ایران و آوردن این کشور به پای میز مذاکره تلاش کرد. (به ادعای لوبلاگ) این فشارها، زمینه را برای برگزاری مذاکرات هستهای فراهم کرد که در نهایت سال ۲۰۱۵ به برجام منتهی شد.
در ادامه این مطلب آمده است: اوباما متوجه شد صلح اسرائیل و فلسطین و توافق هستهای ایران، هر دو نیازمند سرمایه سیاسی زیادی هستند. اوباما نمیتوانست هر دو مورد را پیگیری کند. این درسی است که دونالد ترامپ هنوز آن را درک نکرده است.
- دستور کار ترامپ
ترامپ با مزایایی که اوباما فقط میتوانست خواب آنها را ببیند، به قدرت رسید. حتی زمانی که دموکراتها کنگره را کنترل میکردند، در میان آنها در خصوص مواضع اوباما در مورد شهرکسازی اسرائیل، انتقاد اوباما از اقدامات اسرائیل و «همدردی» او در مورد وضع فلسطینیها، اختلاف نظر قابل توجهی وجود داشت. همچنین بیاعتمادی عمیق به دیپلماسی با ایران وجود داشت. این اعتراضها به سبب ابراز همبستگی برخی از رهبران دموکراتها با مواضع بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، و نفوذ ایپک و دیگر گروههای طرفدار اسرائیل، افزایش یافت.
حزب ترامپ کنترل هر دو مجلس کنگره را به دست گرفت. جمهوریخواهان در خصوص سطح حمایت خود از اقدامات و اهداف
ترامپ یکدست نبودند ولی جمهوریخواهان تقریبا به اتفاق آرا با برجام مخالف بودند حتی اگر برخی از جمهوریخواهان تمایل نداشتند اعتبار آمریکا با نقض برجام از بین برود. جمهوریخواهان همچنین مخالف هرگونه فشار علیه اسرائیل بودند.
در ادامه این مطلب آمده است: اقدامات ترامپ، کذب بودن پیگیری «توافق نهایی» بین اسرائیل و فلسطینیها را نشان میدهند. ترامپ همان دیدگاهی را در مورد «صلح» دارد که راستگرایان اسرائیلی و طرفدارانشان در آمریکا دارند. طرفداران اسرائیل در آمریکا پستهای کلیدی سفیر این کشور در اسرائیل (دیوید فریدمن) و بقیه تیم مذاکراتی (جیسون گرینبلات و جرد کوشنر) را در اختیار دارند. بنابراین، ترامپ به دنبال افزایش تنش با ایران به بالاترین سطح خود در مدت تقریبا ۴۰ سال گذشته رفت. ترامپ، سیاست آمریکا را از مداخله فعالانه و هر چند مغرضانه در میانجیگری بین اسرائیل و فلسطین، به طرف هدایت تلاشها برای تحمیل سلطه دائمی اسرائیل بر فلسطینیها، تغییر داد.
- پایان دادن به رابطه آمریکا و فلسطین
اگرچه ترامپ رابطه آمریکا با فلسطینیها را نابود کرد، او همچنین در حال ایجاد یک جبهه متحد در خاورمیانه علیه ایران است که بعضی افراد آن را «ناتوی عربی» نامیده اند. تلاش برای دستیابی به هر دو هدف به طور همزمان، در هر شرایطی دشوار بوده است.
بیتجربگی رئیس جمهور و نزدیکترین مشاوران وی و اینکه آنها درک درستی از اوضاع منطقه ندارند، هر دو وظیفه را بسیار سختتر کرده است.
مشاوران ترامپ از جمله جان بولتون و مایک پمپو علاوه بر گرینبلات، فریدمن و کوشنر، نتوانستند درک کنند یا نتوانستند ترامپ را در خصوص اقدامی متوازن، متقاعد کنند. مهمترین مثال در این باره، تصمیم شتابزده ترامپ مبنی بر انتقال سفارت آمریکا به شهر قدس است. دلایلی وجود دارد که رؤسای جمهور پیشین آمریکا -کلینتون، بوش و اوباما- دائما تصمیم به تعلیق اجرای قانون سال ۱۹۹۵ در مورد انتقال سفارت آمریکا به شهر قدس میگرفتند. آنها میدانستند که این یک حرکت انفجاری است که یک تقاضای کلیدی فلسطینیها را و آنهم بدون هیچ گونه جبرانی از روی میز مذاکره بر میدارد. روسای جمهور قبلی آمریکا همچنین متوجه شدند انتقال سفارت، تلاش برای افزایش همکاری بین اسرائیل و جهان عرب را مختل خواهد کرد و همچنین تلاشهای آمریکا در جهان عرب را پیچیدهتر میکند.
ترامپ به سادگی این واقعیت را نادیده گرفت. او احتمالا بر این باور بود که ناامیدی از جانب فلسطینیها و بویژه، سرخوردگی که او بدون شک از طرف محمد بن سلمان ولیعهد عربستان (MBS) شنیده بود، میتواند به این معنا باشد که پس از اعتراضهای اولیه، همه چیز آرام خواهد شد و آمریکا میتواند دستور کار خود در منطقه را ادامه دهد.