سایت الف ،نامه سرگشاده دانشجویان دانشگاه امام صادق خظاب به آیت الله مصباح یزدی در مورد جبهه پایداری را منتشر کرد.

در بخشهایی از این نامه آمده است:

*از آنجا که اعضای " جبهه پایداری " حضرتعالی را - که به لسان رهبر معظم انقلاب اسلامی مطهری زمان هستید - به عنوان رهبر معنوی خود اعلام کرده اند و حضور پر برکت جنابعالی در همایش افتتاحیه این جبهه، این موقعیت را میان امت حزب الله تثبیت نموده است، برخی " ان قلت " ها و نکاتی را که نسبت به جبهه پایداری در ذهن حزب اللهی ها مطرح است - و تماما مستند به اخبار و تحلیل های موجود در فضای رسانه ای است - با آن عالم فرزانه مطرح می نماییم *برداشت ما این است که دلیل اصلی و چه بسا تنها علت حمایت حضرتعالی از تشکیل جبهه پایداری، نگرانی صحیح شما از به دام افتادن یاران و طرفداران سابق احمدی نژاد در تور پهن شده توسط جریان انحرافی بوده است. در این باره *با وجود اینکه حضرتعالی " جریان انحرافی " را یک تشکیلات فراماسونری دارای شبکه عظیم سیاسی، شدیدترین خطر برای اسلام تاکنون، حاصل تمام تجربیات و حیله های شیطان و خالق فتنه بزرگتر آینده دانسته اید، حجت الاسلام و المسلمین آقاتهرانی در مصاحبه خود با شماره هفته آخر مردادماه ۹۰ نشریه سروش اظهار داشته است: «من نظر برخی دوستان درباره جریان انحرافی را قبول ندارم و یا حداقل برای من به اثبات نرسیده است ولی منکر بعضی از انحرافات نیستم». آیا عجیب نیست نظر دبیرکل یک تشکل با نظر رهبر معنوی و مانیفیست اعلامی آن مغایرت داشته باشد؟

*آقای دکتر الهام ۲۹ مهرماه ۹۰ در سومین کنگره سراسری کانون دانشگاهیان ایران اسلامی در دانشگاه شهید بهشتی گفته است: «بنده موافق واژه جریان انحرافی نیستم، بلکه معتقدم چند نفری هستند که مبانی و گفتمان آنها دچار انحراف شده است». در حالیکه نظر حضرتعالی مطلب دیگری است: «هدف این تفکر انحرافی آن است که در آینده این تصور القا شود که تمام فعالیت‌ها در این چند سال از جانب یک نفر منحرف بوده».

* برداشت ما این است که مساله اصلی در انتخابات مجلس می بایست توفیق نیافتن جریانات فتنه و انحراف باشد. اما جبهه پایداری مقابله با ساکتین فتنه را مساله اصلی خود و دلیل مخالفت، انتقاد و تخریب خود علیه جبهه متحد قرار داده است که آنهم تنها در مورد دو سه نفر از اعضای جبهه متحد اصولگرایان مطرح است که آنها هم با تاخیرهایی - البته غیرقابل توجیه - علیه فتنه موضع گرفته اند. به نظر ما هم هیچ یک از عناصر حامی فتنه گران نباید جزء لیست نهایی گروههای اصولگرا قرار گیرند ولی آیا این فهم ما درست است که این مساله با تمام اهمیتش در مقابل اصل فتنه گران و منحرفین، مساله ای ثانوی است که طبق فرمایش فوق الذکر مقام معظم رهبری باید با تمام جزئیاتش مطرح و بررسی شود ولی نباید اصلی شده و مبنای مخالفت و موافقت قرار گیرد؟



* برخی رفتارها در این مسیر از برخی افراد جبهه پایداری مشاهده می شود که در تضاد آشکار با گفتمان ناب اصولگرایی است؛ مورد اخیر آن انتساب لیستی به جبهه متحد اصولگرایان که بوی اختلاف افکنی داشت و بلافاصله از سوی مسوولین جبهه متحد تکذیب شد. آیا این مواضع با نظر حضرتعالی در خصوص ضرورت کار گفتمانی و غیرحزبی جبهه پایداری تنافر ندارد؟



*با اینکه در تعالیم الهی اسلام و بزرگان دینی ما آمده است که قبل از پرداختن به عیوب دیگران به عیوب خود بپردازید، برخی از اعضای جبهه پایداری تنها به رصد اشتباهات دیگران و بزرگنمایی آن می پردازند. این در حالیی است که خود دارای اشکالاتی بعضا بزرگ و غیرقابل اغماض در سوابقشان هستند که ما را نسبت به آینده آنها نگران کرده است.

*در سال ۸۳ که انتقادات جدی جریان حزب الله نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی تشدید شده بود، ایشان به مرکز اسناد انقلاب اسلامی رفت و حجت الاسلام والمسلمین حسینیان رئیس این مرکز در تجلیل از آقای هاشمی جملاتی غیر معمول و سوال برانگیز بر زبان رانده است: «خوشحالیم، نه فقط به خاطر اینکه شخصیتی را که از یاران خاص امام بوده ‌امروز در بین خود داریم، نه فقط به خاطر اینکه شخصیتی که معمار سازندگی زیرساختهای تاریخ معاصر ایران نوین است، نه فقط به خاطر اینکه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را در بین خود داریم، همه اینها برای ما مهم است‌ اما مهمتر از همه برای ما و همکاران، شخصیت تاریخی حضرت‌عالی است. ما مردمان تاریخی هستیم که در اینجا گرد آمده‌ایم و بی‌شک حضرت‌عالی یکی از بزرگترین، تأثیرگذاران، تاریخ‌سازان و تحول‌سازان تاریخ معاصر هستید و ما از این جهت بسیار خوشحالیم که مرد بزرگی امروز مهمان ماست که بیش از چهاردهه از عمر شریفشان را مصروف مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی و برای برقراری حکومت الهی جهاد کرده‌اند و مردی که سالیان سال حقیقتاً در راه آزادی جنگیده و آزادی جزو ماهوی شخصیت ایشان شده است. ما خوشحالیم و بسیار هم خوشحال». ایشان همچنین در ۲۳ مهرماه سال ۱۳۸۷ در همایش " ایران و استعمار انگلیس " در تالار علامه امینی دانشگاه تهران باز هم تملقاتی عجیب در وصف آقای هاشمی رفسنجانی بر زبان رانده است.

آیا به استناد همین مواضع نمی توان در تقابل جبهه پایداری با جریان آقای هاشمی رفسنجانی تشکیک کرد؟

*. تجربه اصولگرایان انتخابات شوراهای سوم سال ۱۳۸۵ نشان می دهد که نتیجه اختلاف و دودستگی، کاهش موفقیت مجموعه آنها، حذف عناصر وحدت شکن و کمک ناخواسته به توفیق دشمنان اصلی جریان اصولگرایی است. در آن مقطع اعضای امروز جبهه پایداری عمدتا در ائتلاف " رایحه خوش خدمت " تعریف می شدند و مانند امروز آنچنان به پیروزی لیست خود یقین داشتند که حتی افراد سالم و سرشناسی چون مهندس چمران و دکتر شیبانی را از لیست خود خط زدند و در نتیجه ۴ نفر از فهرست دوم خرداد موفق گردیدند وارد شورای شهر تهران شوند. در برخی استانها هم کل انتخابات به دوم خرداد واگذار شد.

آیا در شرایط کنونی با مشی سیاسی و انتخاباتی اعضای جبهه پایداری و نه گفتمانی که حضرتعالی بر آن تاکید دارید، احتمال تکرار این تجربه یا بدتر از آن وجود ندارد؟

*سوال ما این است که افرادی مثل آقای مهندس محصولی با وجود مجاهدت در جبهه های دفاع مقدس آیا نمی بایست در طول دوران دوم خرداد به جای فعالیتهای اقتصادی(فرضا بی عیب و ایراد و حلال) همچون ما در حوزه های علمیه و دانشگاهها، علیه ریشه های فتنه فعالیت می کردند؟ آیا ایشان صلاحیت محوریت جبهه پایداری بر اصول را دارند یا کسانی که در آن دوران سینه سپر کردند و هزینه ها دادند؟

*در تاریخ یکشنبه ۲۰ دیماه ۱۳۸۸ حکم انتصاب حجت‌الاسلام آقای قاضی عسکر توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی به سمت نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی منتشر شد. آقای حجت الاسلام حسینیان مخالف این انتصاب بود و اکنون نیز اذعان دارد که تلاش می کرده تا این اتفاق نیفتد: «بنده در رابطه با انتصاب وی حرف‌هایی داشتم اما زمانی که جواب گرفتم، قانع شدم». اما در همان ایام متن استعفای آقای حسینیان از نمایندگی مجلس منتشر شد که گفته می شد علاوه بر انتقادات درون مجلسی، به این موضوع نیز مربوط است؛ هرچند که خود ایشان آن را تکذیب کرده و به مسوولان دفاتر رئیس جمهور و رئیس مجلس نسبت داده است. ما برای رفع ابهام خود به متن استعفانامه ایشان مراجعه کردیم و به جملاتی برخورد نمودیم که ظن ما را نسبت به صحت توجیه ایشان دچار تردید نمود. برخی جملات متن استعفانامه ایشان از این قرار است:

«در این نظام کسانی نصب می‌شوند که تا ثریا فاصله با رهبری نظام دارند … نمی‌دانم اگر به کارگیری این افراد چند چهره به مصلحت می‌باشد آیا سرخورده شدن صدها مانند من هم مصلحت این نظام است؟»

«می‌دانم که همه برای نصب این افراد توجیهی دارند و ادله و مبانی؛ اما باید به من حق بدهند که آنان خضرند و من موسی، بسیاری از تصمیمات را نمی‌فهمم … بسیاری از الطاف کریمانه به منافقان را … اعتراف می‌کنم که اشکال از من و بی‌عمقی من است به همین جهت این حق را به خضر نبی می‌دهم که مرا از خود براند»

«من یک ظاهرگرا هستم»

«با مرگ سیاسی یا جسمانی حقیری مانند من نه بر دامن کبریایی ولایت گردی خواهد نشست نه از روند انقلاب خواهد کاست»

سوال ما این است که اولا مصداق و منظور نوشته آقای حسینیان از " صاحب مصالح نظام "، " خضر نبی " و " دامن کبریایی ولایت " جز مقام معظم رهبری چه کسی می تواند باشد که ایشان " تصمیمات " و " الطاف کریمانه " او را فهم نمی کند؟ ثانیا اینکه ایشان به صراحت اعلام می کند یک فرد " ظاهرگرا " و " بی عمق " است، آیا احتمال نمی رود که در انتخابات مجلس نهم نیز تصمیماتش را تحت تاثیر ظاهرگرایی و بی عمقی اتخاذ نماید؟ ثالثا چنانچه استعفای ایشان علت دیگری داشت، چرا ایشان در دیدار ۲۱ دیماه ۸۸ مقام عظمای ولایت با جمعی از نمایندگان - که خود ایشان از مدتها قبل تقاضای دیدار را داده بود - شرکت نکرد و خانه نشینی نمود؟

حضرت استاد و علامه بزرگوار! آیا این سوابق در مواضع و عملکرد سیاسی این دوستان، ناشی از ضعف بصیرت این بزرگواران نیست؟ و آیا به دلیل این اشتباهات شایسته شماتت و عدم اعتماد مجدد نیستند؟

*برخی اعضای جبهه پایداری، جبهه متحد اصولگرایان را متهم به حرکت در مسیر آقای هاشمی رفسنجانی و در نتیجه مخالف مسیر اصولگرایی ناب معرفی می کنند؛ از آن طرف جبهه متحد اصولگرایان خود را تحت نظر جامعتین و دو عالم وارسته حضرات آیات مهدوی کنی و یزدی می داند و حضور مکرر ایشان در جلسات جبهه متحد این امر را اثبات کرده است. اولا با مراجعه به مواضع آیت الله یزدی مشاهده کردیم که ایشان اول کسی بود که به نامه بی ادبانه آقای هاشمی خطاب به رهبری پیش از انتخابات ۸۸ حمله نمود و در طول فتنه نیز با تندترین الفاظ به مواضع وی انتقاد کرد. ثانیا درباره آیت الله مهدوی کنی نیز آنچه از عملکرد ایشان برجسته دیدیم اینکه ایشان تنها کسی بود که می توانست عملا آقای هاشمی رفسنجانی را از ریاست مجلس خبرگان حذف کند و با صلابت این اقدام عملی را صورت داد. آیا می توان باور کرد لیست مورد حمایت این دو بزرگوار به طور همزمان مورد قبول آقای هاشمی رفسنجانی هم باشد؟

آیا این نگاه ما درست نیست که آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر از اینکه به قرار گرفتن احتمالی چند نفر نامزد اصولگرای ضعیف در لیست یکپارچه اصولگرایان راضی باشد، از ایجاد و تثبیت شکاف و تفرقه در جریان اصولگرایی و در نتیجه شکست کلی آنها در برابر رقبای فتنه گر بطور مستقیم و جریان انحرافی بطور غیرمستقیم خشنود خواهد شد؟