نامه یکصد فعال سیاسی که اکنون دیگر باید همه آنها را اپوزیسیون محسوب کرد، یک پدیده عادی، تصادفی یا حاشیهای نیست. این نامه ادامه یک روند برنامهریزی شده، محصول یک پروژه توافق شده میان بازیگران داخلی و خارجی و در حکم تکمیل پروژه ترامپ علیه ایران توسط بازیگران و عوامل داخلی است. شبکه همکار غرب، همچون روزها و ماههای پس از فتنه 88 دوباره به میدان آمده تا سهم خود را در تکمیل پروژه فشار علیه کشور ادا کند.
این نامه ظاهرا درخواستی قدیمی و تکراری را مطرح میکند و میگوید ایران باید وارد مذاکرات مستقیم جامع و بدون پیششرط با آمریکا شود. اما اگر مسأله در چارچوب بازی بزرگی که میان ایران و آمریکا در جریان است و طراحیای که آمریکا و اسرائیل برای ماههای آینده ایران کردهاند، تحلیل شود، آنوقت مسأله به کلی صورتی دگرگون پیدا میکند.
نویسندگان نامه کذایی که سهل است، اکنون هر روزنامهخوان متوسطالحالی میداند خروج ترامپ از برجام مبتنی بر یک استراتژی برای ماههای آینده علیه ایران بوده است. اینکه این استراتژی چقدر واقعبینانه است و عملا میتواند پیاده شود یا نه، جای خود بحثی است اما تردیدی نیست که یک راهبرد بشدت خصمانه علیه ایران طراحی شده که خروج از برجام تنها نقطه آغاز آن بوده است.
این راهبرد در اصل ناشی از ضعف آمریکاست. پیشرویهای خیرهکننده ایران در محیط منطقهای، آمریکا را متقاعد کرد چارهای ندارد جز اینکه هر چه سریعتر یک راهبرد بازدارنده در مقابل ایران تعریف کند. این راهبرد بازدارنده اما بر خلاف تصور اولیه به جای تمرکز صرف روی پارامترهای منطقهای، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته است. آمریکا اینگونه ارزیابی کرده است که میتواند با تشدید فشارهای اقتصادی، میان اقتصاد و بخش دفاع در ذهن جامعه ایرانی تقابل ایجاد کند، در گام بعد نارضایتیهای خرد اقتصادی را گروگان بگیرد و اعتراضات لکهای را که عمدتا ریشه در ندانمکاری و کارنابلدی دستگاهها دارد به اعتراضات سراسری تبدیل کند و از دل این اعتراض گزینه مذاکره مستقیم، همهجانبه و بدون پیششرط با آمریکا را به عنوان تنها راهحل به افکار عمومی داخلی القا کند و درنهایت یک برجام بزرگتر که شامل تخریب همه مولفههای قدرت ملی ایران باشد روی دست کشور بگذارد. آمریکاییها میگویند در آن صورت براندازی در ایران رخ داده بدون اینکه آمریکا هزینه براندازی را پرداخته باشد و ایران مهار میشود بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک شده باشد.
ایده مذاکره مستقیم با آمریکا در این چارچوب، در واقع بخشی از یک پروژه بزرگتر است که آمریکا بشدت نیازمند طرح آن از سوی یک جریان در داخل کشور بوده است. روزی که ترامپ از برجام خارج شد، آشکار بود که اگر پروژه فشار آمریکا علیه ایران یک پروژه واقعی باشد، بالاخره باید این صدا از جایی بلند شود. کسانی که این نامه را تهیه کردهاند- اگر پس پرده آن آشکار شود- تکهای از پازل را تکمیل کردهاند که نه ترامپ و نه هیچکس دیگر بیرون ایران، قادر به تکمیل آن نبود. بدون جریانی در داخل ایران که تهدید را بزرگنمایی کند، سبد گزینههای ایران را تهی نشان بدهد، مولفههای قدرت ملی کشور را تخریب کند، مردم را بترساند و پی در پی آدرس آمریکا را به عنوان یگانه راه نجات به افکار عمومی بدهد، اساسا پروژه فشار از بیرون کار نمیکند. ماموریت «انتقال فشار به داخل» باید توسط داوطلبانی انجام میشد و اکنون میدانیم آن داوطلبان چه کسانی هستند. من ادعا نمیکنم این نامه با هماهنگی کامل طرف خارجی نوشته شده؛ ادعا در واقع بالاتر از این است: کار برخی به جایی رسیده که برای اینکه پروژه اسرائیل و آمریکا را در ایران پیاده کنند، طرف خارجی نیازی به هماهنگی با آنها هم ندارد؛ خود به خود هماهنگند! یاد آن جمله «مایکل مورل» قائممقام اسبق سیا میافتم که جایی گفته بود برنامه ما در ایران رسیدن به نقطهای است که اساسا نیاز به جاسوسی نداشته باشیم!
اما مسأله اصلی چیست؟
اولا- این نامه حاوی این آدرس برای ترامپ است که مسیر فشار و تحریم علیه ایران جواب میدهد و کسانی در ایران هستند که خروج او از برجام را نهتنها مستوجب تنبیه و مجازات نمیدانند، بلکه آمادهاند به او جایزه بدهند. امضاکنندگان این نامه «دلالان تحریم» علیه ملت ایران هستند، کسانی که در حال از بین بردن تردیدها و جمع کردن خاطر آمریکا در این باره هستند که توانسته با فشار از بیرون اختلاف داخلی ایجاد کرده و با از بین بردن برجام هستهای راه را برای تحمیل برجام فراهستهای به ایران هموار کند. اگر فردا روز تحریمها و دشواریهای بیسابقهای از راه برسد، مقصر کسانی هستند که به آمریکا کد دادند اگر فشار بیاورد میتواند امتیاز بیشتر بگیرد، درست همانند سال 88 که آمریکا ناامید و ناتوان پی راه چارهای میگشت تا اینکه کسانی از منسوبان فتنه 88 مشاوره دادند راه چاره تحریمهای فلجکننده علیه سفره مردم است. نامه یکصد فعال سیاسی دقیقا همان چیزی است که آمریکا برای تشدید فشارها به آن نیاز داشت. اپوزیسیون سازشطلب امروز برای ملت ایران از ارتش آمریکا خطرناکتر است.
ثانیا- راهحلی که ظاهرا ارائه شده در واقع هیچ ارزشی ندارد. اینطور نیست که ایران با آمریکا مذاکره نکرده و حالا تازه باید برود و این گزینه را امتحان کند. جامع یا موضوعی بودن مذاکرات هم تغییری در اصل مسأله ایجاد نمیکند. ایران در برجام با آمریکا مذاکره و توافق کرد و اکنون با بیشرمانهترین نقض عهد تاریخ مواجه است. گزینه مذاکره با آمریکا دیگر آن گزینه جذاب سابق نیست. اتفاقا امروز اصل بر این است که نباید مذاکرهای اتفاق بیفتد و کسانی که مدافع مذاکره هستند باید دلیلی اقامه کنند که نشستن و توافق کردن با موجودی مانند ترامپ، فایدهای دارد.
ثالثا- لااقل تا وقتی که تیم ترامپ سر کار است مذاکره فشار را متوقف نمیکند. از حیث تکنیکی، همانطور که مدل کرهشمالی هم نشان میدهد ترامپ قائل به تئوری رفع تدریجی تحریمها نیست و حتی اگر مذاکرات آغاز شود، از فشار به عنوان ابزاری برای صفر کردن گزینههای ایران استفاده خواهد کرد. در واقع اگر ایران چیزی از تجربه کرهشمالی آموخته باشد همین است که اصلاحطلبان و اعتدالیون چه مذاکرهکنندگان بدی بودهاند و جوانک کرهای الگوی فشار آمریکا را بهتر از آنها مدیریت کرده است. ضمن اینکه همانطور که کسانی مانند ولیرضا نصر گفتهاند فرق کرهشمالی با ایران این است که سلاح هستهای دارد و سیاست داخلی ندارد! بنابراین رفتن به مسیر کرهشمالی چیزی عاید اصلاحطلبان و اعتدالیون محترم نخواهد کرد.
مهدی محمدی