یکم- خروج ترامپ از برجام بیش از آنکه خود اهمیت داشته باشد، از این جنبه مهم است که به مثابه یک تست برای ایران عمل خواهد کرد. الان سوال جدی این نیست که آمریکا و ترامپ در ماههای آینده چه خواهند کرد؛ روشن است که یک کمپین فشار حداکثری علیه ایران به راه افتاده و حداقل در ماههای آینده ما با سورپرایزهای مختلفی روبهرو خواهیم شد. پرسش جدی این است که ترامپ و آمریکا چه تصویری از واکنش احتمالی ایران دارند و درباره ایران به چه محاسباتی رسیدهاند که نتیجه این شده که تصور میکنند میتوانند با چند ماه دیوانهبازی به امتیازگیریهای بزرگ در مقابل ایران برسند. این یک نبرد محاسباتی سنگین است. طرفی برنده خواهد شد که قادر به مدیریت محاسبات طرف مقابل باشد. پیشنهادها و سیاستها همه تابع این هستند که دیگران درباره ما چه محاسبهای میکنند.
دوم- ترامپ اهداف و محاسبات بسیار متنوعی دارد. از ملاحظات مرتبط با سیاست داخلی آمریکا که بگذریم، مهمترین محاسبه او درباره ایران این است که فشار اقتصادی نیرومند و به راه انداختن جنگ اقتصادی علیه ایران- که برخلاف موج 91-90 همسایگان ایران هم در آن مشارکت دارند- منجر به ایجاد شکاف داخلی وسیع و عمیقی در ایران خواهد شد که در نتیجه آن ایران ناچار میشود در همه حوزههایی که مدنظر آمریکاست امتیاز بدهد. نکته کلیدیای که میتواند از جنبه راهبردی همه تحولات این روزها را به هم پیوند بدهد- و مقامهای آمریکایی و اسرائیلی در هفتههای گذشته آن را پنهان هم نکردهاند- این است که هدف اصلی کل این پروژه گروگان گرفتن افکار عمومی ایران، ایجاد دوقطبی جدید میان اقتصاد و برنامه موشکی و منطقهای، تولید فشار اجتماعی روی نظام برای سازش در این حوزهها و تبدیل کردن برنامه موشکی و منطقهای به موضوع بحث، اختلاف و بگومگو در داخل کشور است. برای فهم آنچه در روزهای آینده با آن مواجه خواهیم شد نگاه به مجموعه تحولات از این منظر، بسیار حیاتی است. اگر به گذشته بازگردیم، طرحریزی راهبردی علیه ایران همواره بر این مبنا استوار بوده است که فشار خارجی بدون ایجاد شکاف در داخل ارزش راهبردی ندارد. اساسا اگر این سوال را مطرح کنیم که مکانیسم تحریم و فشار چگونه کار میکند، پاسخ این است که بدون ایجاد شکاف در داخل، مکانیسم تحریم کار نمیکند. بدون وجود جریانی در داخل کشور که تحریم را به سازش ترجمه کرده و در ازای فشار خارجی، جامعه و نظام را به سازش درباره برنامه موشکی و منطقهای فرابخواند و میان امنیت ملی و اقتصاد، دوقطبی ایجاد کند، اساسا مکانیسم تحریم کار نمیکند. در شرایطی که شکاف داخلی وجود نداشته باشد، فشار تحریم تنها منجر به ایجاد آزار اقتصادی برای ایران خواهد شد، بدون اینکه بتواند روی محاسبات راهبردی ایران اثر بگذارد. تاثیر راهبردی تحریم زمانی آغاز خواهد شد که کسانی در داخل کشور اجماع را شکسته و مشروعیت برنامه موشکی و منطقهای را زیر سوال ببرند. تا زمانی که اجماع داخلی بر سر برنامههای امنیت ملی حفظ شود و همه جناحهای سیاسی موضع یکپارچه خود را در این زمینه حفظ کنند، فشار خارجی صرفا تاثیر اقتصادی خواهد داشت. این دقیقا همان مسیری است که درباره پرونده هستهای طی شد. درباره پرونده هستهای هم فشار تحریمها تا زمانی که در داخل اجماع وجود داشت و کسانی میان چرخش چرخ زندگی مردم و چرخش سانتریفیوژها دوقطبی ایجاد نکرده بودند، اثر راهبردی نداشت. همه چیز از روزی شروع شد که آمریکا سخنگویانی در داخل ایران پیدا کرد و سازش به عنوان یک راهحل برای مشکلات اقتصادی تصویر شد. به همین دلیل بود که وندی شرمن گفت آنچه ایران را وادار به امتیازدهی کرد فلان فرد بود نه تحریمها! آمریکا مجددا درصدد بازسازی روند پرونده هستهای در دیگر پروندههای امنیت ملی ایران است. اساسا یکی از اصلیترین اعتراضهای ترامپ به اوباما این است که میشد در برجام امتیازهای بیشتر از جمله در حوزههای موشکی و منطقهای از ایران گرفت. این محاسبه که میتوان از ایران امتیازهای بیشتری گرفت و امتیازهای کمتری هم داد یکی از اصلیترین ریشههای اقدام ترامپ در خروج از برجام است و او زمانی که در انتهای نطق شامگاه سهشنبه خود با لحنی استهزاگونه از این سخن گفت که خودداری ایران از ورود به مذاکرات جدید را جدی نمیگیرد، در واقع به این محاسبه نظر داشت.
سوم- سوال بزرگ این است: چه چیز آمریکا را به این محاسبه رسانده است؟ ما پیش از این بارها در این باره سخن گفتهایم اما دوستان دولت آقای روحانی آن را جدی نگرفتهاند و هنوز هم نشانهای نیست که راه درست را یافته باشند. مساله اصلی این است که آمریکا تصور میکند رفتار ایران تابعی از شدت فشارهاست و تنها چیزی که برای نشاندن ایران پای میز مذاکره لازم است ایجاد تلقی «بینهایت شدن فشارها» برای دولت ایران است. از سوی دیگر، آنچه آمریکا در سالهای پس از برجام آموخته این است که هزینه بدعهدی، خلف وعده و اعمال تحریم جدید برای آن تقریبا صفر است و در نتیجه دلیلی برای بازاندیشی در محاسبات راهبردی خود نمیدیده است. اکنون هم راهبرد مذاکره با اروپا برای حفظ برجام، در واقع حامل این پیام برای آمریکاست که خروج آن از برجام هزینهای نداشته و ایران در چارچوب یک توافق با اروپا همچنان به تعهدات برجامی خود پایبند خواهد بود. تحت چنین شرایطی بسیار غیرمنطقی است که تصور کنیم طرفهای مقابل انگیزهای برای امتیازدهی به ایران، پایبندی به تعهداتشان یا اجتناب از فشار بیشتر بر ایران خواهند داشت. مختل کردن دستگاه محاسباتی آمریکا و اروپا نخستین گام برای رسیدن به یک وضعیت بهبودیافته است و الا اوضاع بدتر از گذشته اگر نشود، بهتر نخواهد شد.
چهارم- تصور یا توقع اینکه نشستن پای میز مذاکره با اروپا میتواند مشکلات کشور را حل کند بسیار غیرواقعبینانه است. بزودی و در نوشتهای دیگر به مشکلات عمیق یک «برجام اروپایی» خواهیم پرداخت اما آنچه در اینجا اشاره به آن ضرورت دارد این است که اساسا میز مذاکره جایی نیست که مشکلات کشور در آن قابل حل باشد. حداکثر خاصیت میز مذاکره میتواند کمک به جلوگیری از خصومت بیشتر باشد که این هم در این مورد خاص -که اروپا و آمریکا برای فشار پس پرده به ایران توافق کردهاند- محتمل نیست. اگر دولت واقعا خواهان حل مشکلات است باید در مدل کشورداری خود تجدید نظر کند. تقلیل دولت به میکروفنی برای انداختن مشکلات به گردن این و آن و دولتداری با مذاکره برای امتیازدهی بیشتر به خارجیها، مسیری نیست که بتوان آن را ادامه داد. دولت باید بپذیرد نیازمند آن است که نوعی راهبرد نبرد نامتقارن اقتصادی و بازرگانی را در محیط بیرون ایران در پیش بگیرد تا بتواند از تبدیل شدن نظام مالی بینالمللی به نوعی سلاح علیه ایران پیشگیری کرده و در عوض در دل همین نظام مالی نیازهای کشور را تامین کند. اکنون دیگر هر منصفی دریافته است که تعبیر کردن از دور زدن تحریم به «کاسبی تحریم» تا چه حد کوتهفکرانه و بلکه خائنانه بوده است. ایجاد زیرساختی که فشار دشمن را مفروض بگیرد و ماهرانه در این شرایط قادر به تامین نیازهای مردم باشد، یک امر اجتنابناپذیر است که حتی یک ساعت را هم نباید برای آن از دست داد.
پنجم- ما دوباره در آستانه یک مذاکرات برجامی دیگر ایستادهایم؛ مذاکرات برای انعقاد یک برجام اروپایی آغاز شده و دولت آقای روحانی اراده خود را برای درگیر شدن در آن نشان داده است. به یک معنا میتوان گفت وضعیت امروز ما شبیه به یکی- دو ماه قبل از تیر 94 یعنی زمانی است که برجام هستهای منعقد شد. واجبترین کار اکنون این است که درسهایی را که از مذاکرات و توافق پیشین گرفته شده در مذاکرات جدید لحاظ کنیم و جلوی تکرار اشتباهات قبلی بایستیم. مساله اصلی اکنون این است که در این مذاکرات نوعی «جنگ دستور کار» وجود خواهد داشت. اروپاییها با همان محاسباتی که از آن سخن گفتیم درصدد تبدیل این مذاکرات به صحنه امتیازگیری بیشتر از ایران در حوزههای موشکی و منطقهای و دستیابی به همان توافق مکملی هستند که ترامپ هم به دنبال آن بود. متقابلا ایران باید این مذاکرات را به صحنه گرفتن تضمینهای عینی و مستحکم از اروپا بدل کند که بتوان مطمئن بود اروپاییها متفاوت از آمریکا رفتار خواهند کرد. طرفی که در این مذاکرات باید امتیاز بدهد اروپاست نه ایران. به طور پیشفرض حال که آمریکا از توافق خارج شده، ایران هم باید از توافق خارج شود مگر اینکه اروپاییها امتیازهایی روی میز بگذارند که برجام ارزش ادامه دادن داشته باشد.
مهدی محمدی