این را باید به فال نیک گرفت که اصلاحطلبان همواره بیش از آنچه بتوانند عمل کنند، حرف میزنند. این به کرات تکرار شده است که آنها در مقام عمل بسیار ناکارآمدتر از آن هستند که میتوان تصور کرد. آخرین مورد این بساط پر از آفتابه و لگن ولی بدون شام و ناهار، داستان شورای شهر و شهرداری تهران است. یک بازیگر سیاسی منقضی شده و ناتوان، شهردار تهران میشود و بعد در جریان اختلافات عمیق داخلی تصمیم به درمان اساسی خود میگیرد و از مقام شهرداری استعفا میکند. بعد برای اینکه عریضه خالی از لطف نباشد به گونهای القا میشود که فشارهای دستهای پشتپرده باعث این خداحافظی زودهنگام شده است اما تجربه نشان داده در جایی که اکثریت با اصلاحطلبان است، هیچ نیازی به فشار دستهای پشتپرده وجود ندارد؛ به خودی خود آش تقسیم قدرت در میان اصلاحطلبان آنقدر شور هست که نیازی نباشد رقبا اصولا به اقدامی مبادرت کنند. شورای اول شهر را همه به خاطر دارند و آن افتضاح طنزآلودی که دست آخر دولت اصلاحات را مجبور کرد پا به میدان بگذارد و آن غائله ناتمام را تمام کند و بیش از آنچه در حال رخ دادن بود اجازه آبروریزی ندهد. اصلاحطلبان همه فرصتهای پیش روی خود را با درگیر شدن در دعواهای ناتمام هدر میدهند و وقتی مردم به تنگ آمده از این قیل و قالها راه دیگری را در پیش میگیرند، همواره یک سناریوی مظلومنمایی را روی صحنه میبرند و دم از فشار گروههای فشار و دستهای پشت پرده میزنند. یک لشکر رسانهای پا به رکاب که انگار به غر زدن و حاشیهسازی و حاشیهباوری معتاد شدهاند هم در این مسیر یاریشان میکنند. گویا کسی از آنها در این میان قصد ندارد این سوال اساسی را بپرسد که حالا که لااقل در شهر تهران همه کرسیها به شما تعلق دارد، چه کسی جلوی انتخاب شهردار مد نظرتان را گرفته است؟ کار بهگونهای در حال پیش رفتن است که گویا دوستان میخواهند رئیس کل جهان را انتخاب کنند. یک شهر معطل این مانده است که آقایان چگونه در میان خود به اجماع برسند که نامزدهای تصدی شهرداری تهران آیا از سلامت جسمانی کافی برخوردارند یا نه. دقیقا این روزها مشخص شد آن همه حرفها و نقلها و اظهار نظرها درباره کاربلدی و حکومتداری مطلوب همه در حکم صدها دست آفتابه و لگنی است که در پی آن هیچ خبری از شام و ناهار نیست. این جماعت گویا به خارج از گود نشستن و غر زدن معتادند و حالا که پس از آن همه سر و صدا به داخل گود وارد شدهاند، گویا دست و پای خود را گم کردهاند و درگیر دعواهای درونی شدهاند. کسانی که پیشتر هزاران حرف برای گفتن داشتند، این روزها از پس انتخاب یک شهردار برای تهران برنمیآیند. خطای بزرگی که هر کسی در این کشور میتواند مرتکب شود این است که به این جماعت اعتماد کند و این سوای تفاوتهای عقیدتی و سیاسی است. اصلاحطلبی در ایران ریشه در زمین بایر گروهها و اشخاصی دارد که تابلوی لیبرال ـ دموکراسی را بر دکان سابق یک قبیله سنتی از همخونان و دوستان و فرزندانشان نصب کردهاند و به رسم طوایف، همیشه داستان دعواهای درونی بین عشیرهها را تکرار میکنند. پیشتر و در شورای اول شهر تهران به 2 دسته مشارکتیها و کارگزارانیها تقسیم شدند و هر چه کردند نتوانستند از پس یکدیگر برآیند و یک نفر مورد وثوق هر دو گروه را برای بیش از یکسال شهردار تهران کنند و حالا هم اگر چه تا پیش از مرگ هاشمیرفسنجانی همه به نوعی یار غار او بودند اما پس از مرگ او پرچم خود را تغییر دادهاند و با وجود کنار گذاشتن محسن هاشمی، باز هم در میان خود قادر به اجماع نیستند. هر چقدر هم تلاش میکنند تا جمع تصمیمگیر را یکدست کنند، در آخر باز یک دوگانگی جدید در میانشان ظاهر میشود. در شورای پنجم آش آنقدر شور شده است که جناب عارف خطاب به اعضای محترم شورای شهر تهران گفتهاند شورای شهر در مسیری حرکت نکند که باعث بیاعتمادی مردم به گفتمان اصلاحطلبی شود اما جناب عارف غافل از این هستند که این رفتار و کردار و عملکرد، خود محصول همان چیزی است که گفتمان اصلاحطلبی معرفی میشود.
مشکل اصلاحطلبان همین گفتمان نسیه و عاریتی است که بر بستر نقد نیروهای سیاسی چپ سابق و اسیر ساز و کارهای «حامی/ پیرو» بنا شده است. اصلاحطلبان در ایران کاری از پیش نخواهند برد و این بیش از آنچه یک تحلیل باشد یک توصیف است. کسانی که هویت سیاسی خود را بر محور یک «دیگر» منفور بنا میکنند، اصولا کارکردی بیش از روزنامهنگاران ناراحت نخواهند داشت. در مقام عمل و در جایی که این «دیگر منفور» محلی از اعراب ندارد و در جایی که بیشتر امور در قبضه آنها باشد، آنچه بیش از پیش خودنمایی میکند ناتوانی در عملکرد است. در جایی که قرار بر کار کردن باشد و نه حرف زدن و اعلام خطر کردن، آنچه درباره اصلاحطلبان بیش از هر چیز خودنمایی میکند درگیر شدن در پایینترین مراتب کنش سیاسی است، یعنی شروع کردن از دعواهای ناتمام درونی که محور همه آنها تلاش برای معرفی یک سلیقه سیاسی خاص به عنوان محور همه است و طبیعتا در گفتمان شتر گاو پلنگ اصلاحطلبی این جز به یک کشمکش مزمن به چیز دیگری ختم نخواهد شد.
امیر استکی