ماجرای این روزهای شهرداری تهران و گرفتار شدن این کلانشهر و پایتخت کشور ایران در خلأ مدیریت شهری، محصول رقابتها و چالشهای درونی یک جریان سیاسی است که رقابتهای درونی این جریان طی سه دهه اخیر منشأ چالشها و مشکلات جبرانناپذیری در کشور شده که ناتوانی در انتخاب یک شهردار توانمند برای تهران تنها نمونه کوچکی از آن است.
این روزها در مورد چرایی ناتوانی شورای شهر تهران در رسیدن به یک گزینه کارآمد برای مدیریت شهری، حرف و حدیثهای زیادی شنیده میشود که اگر از برخی گمانههای نگرانکننده در زمینه اهداف پنهان در این عدم انتخاب برای ایجاد نارضایتی اجتماعی در تهران در آستانه چالش هستهای کشور بگذریم که خود به لحاظ اطلاعاتی باید مورد توجه دستگاههای ذیربط قرار گیرد، در خوشبینانهترین حالت این خلأ تصمیمگیری ناشی از کشمکشهای طیفهای قدرت در این جریان برای تسلط بر یکی از حساسترین مسئولیتهای اجرایی کشور است که برای آنها سکوی پرش رسیدن به مسئولیتهای اجرایی مهمتر کشور در آینده تفسیر شده است، اما واقع امر این است که منافع بخشی و جناحی در این انتخاب بر مصالح ملی غلبه داشته که البته این ترجیح منافع بخشی در جریان مذکور مسبوق به سابقه است. در بیان چرایی این رفتار بازخوانی برخی از مواضع همفکران این جریان قابل توجه است.
کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران با اشاره به مخالفت اصلاحطلبان طیف اتحاد ملت (مشارکتیهای همسو با رئیس دولت اصلاحات)، با شهرداری محسن هاشمی و با توجه به گذشت یک سال از عمر این شورا میگوید: این شورا که 25 درصد از عمر مفید خود، یعنی یکسال از چهار سالش را گذرانده، هنوز نتوانسته است شهردار مناسبی انتخاب کند تا مسائل شهر حل و فصل شود. این افتخار نیست که مجموعه شهرداری که باید به مردم خدمت کند، بهدست اعضای شورای شهر تهران بین زمین و هوا معلق بماند یا احیاناً فردی انتخاب شود که توانایی شخصی لازم را برای مدیریت شهر و قدرت هماهنگی با دولت، قوه قضائیه و دستگاههای مختلف نظام برای حل مشکلات شهر نداشته باشد. روزنامه آرمان، رسانه دیگر این جریان، مشکل انتخاب شهردار را نه انتخاب مدیر شایسته، بلکه جنگ قدرت در بین طیفهای این جریان در شورای شهر تهران میداند. محسن سرخو، عضو حزب کار و از اعضای اصلاحطلب شورای شهر چهارم تهران در روزنامه آرمان مینویسد: «هدف برخی احزاب اصلاحطلب که به طور مشخص بیشترین تعداد را با ترفندهایی به لیست اصلاحطلبان اضافه کردند تا وارد شورای شهر شوند، این است که تا آخر دوره سیستم حزبی کاملی را بر شورای شهر، شهرداری و مدیریت شهری حاکم کنند که این آفت بسیار بزرگی خواهد بود. امید میرود احزاب، اعضای شورای شهر را راحت بگذارند و به عنوان غنیمت به این موضوع نگاه نکنند و اجازه دهند اعضای شورا نه با فشارهای حزبی، بلکه با آزادی عمل به جمعبندی برسند و نظر کارشناسی خود را دنبال کنند. در گذشته این تجربه را داشتیم که در هر مجموعهای که مرتب از بیرون به آن القائاتی صورت گرفته، عملیات و کارها نهایتاً ناموفق بوده است.»
مصداق صریح فشارها و اعمال نفوذ جریان بیرونی بر شورای شهر را میتوان در شورای شهر اول تهران دید که متأسفانه همین جریان سیاسی اکثریت مطلق آن را داشته و مصائبی را بر کلانشهر تهران در مقطع سالهای 1377 تا 1381 وارد کردند که هنوز که هنوز است آثار منفی آن بر فضای فرهنگی و سیاسی کشور دیده میشود، بهگونهای که بهرغم تعطیلی مدیریت شهری در سالهای پایانی عمر شورای اول، غلبه ترجیحات حزبی بر مصالح مردم در شورای اول تهران، این شورا را به نقطه کانونی ایجاد چالش و تقابل در فضای فرهنگی و سیاسی کشور و هجمه به ارزشهای دینی و انقلابی تبدیل کرد که فتنه تیرماه 78 کشور محصول این روند بود که هزینههای زیادی را بر کشور تحمیل کرد. محصول این چالشآفرینیهای عناصر تندرو اصلاحات که در قالب احزاب منحله مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سازمان یافته بود این شد که مردم تهران در انتخابات شورای دوم با ادبار به این جریان، اداره شهر را به نیروها و جریانی سپردند که حداقل در سه دوره توانستند فارغ از مشکلات و عدم همکاری دولتها، شهر را به دور از کشمکش جریانهای سیاسی اداره کنند.
اما در انتخابات پنجم شوراها جریان اصلاحات با ارائه تصویری سیاه از آینده کشور در صورت پیروزی جریان رقیب که گردنزدنها و اعدامها بخشی از آن بود، توانست با یک عملیات روانی طراحی شده، عرصه شوراها و مدیریت شهری را از آن خود کند و با تهیه و ارسال لیستی به شوراهای تهران که هیچکدام از جریانهای غالب اکنون حاضر به پذیرش مسئولیت آنها نیستند، مدیریت شهری تهران را وارد دور جدیدی از چالشهای سیاسی نمایند که اکنون خود به نقد آن نشسته و مردم نیز ناچارند ناتوانی مدیریت شهری را در خدمترسانی و مقابله با برخی مشکلات شهری نظیر برف و باران تحمل کنند.
اما در این مقال موضوع اصلی مدیریت شهری تهران نیست، بلکه مهمتر عملکرد جریان اصلاحات است که به عنوان یک جریان سیاسی، با لطایفالحیل مدیریت شهری و کشوری را در دست گرفته و با اجتماع احزاب و گروههایی که به لحاظ فکری و اعتقاد به مبانی انقلاب بعضاً در نقطه مقابل هم هستند، به جای اینکه پاسخگوی مشکلات باشد و برای رفع مسائل شهری و کشور به شوراها و مدیریت کشور کمک کند، در موضع اپوزیسیون قرار گرفته و با فرافکنی تلاش دارد از مسئولیتهایی که به طور طبیعی به انتخابهای این جریان وابسته است، شانه خالی کند و حتی در مسیر انتخاب اعضای شورای شهر نیز کارشکنی میکند و در عرصه کلان کشور نیز در برخی عرصهها نظیر اقتصادی و اجتماعی با انتخابها و مطالبات خود موجب اخلال در روند اجرایی کشور شود.
اگرچه شاید اولین نتیجه این عملکرد ادبار مردم به این جریان باشد، اما این از یک سو میتواند به ناامیدی مردم از قابلیت جریانهای سیاسی در اداره کشور بینجامد و از سوی دیگر میتواند به تلاش برای چالشآفرینیهای جدی برای کشور جهت بقا در عرصه سیاسی منجر شود که نقش افراطیون این جریان در آشوبهای اخیر و حمایت آنها از شبکههای اجتماعی دامنزننده به آشوبها و مخالفت با مدیریت فضای مجازی در رسانهها و مواضع چهرهای شاخص جریان، تنها نمونههای آشکار آن است.
عباس حاجی نجاری