در ابتدای این جلسه قاضی صلواتی از یکی از اعضای خانواده شهدا خواست که درجایگاه حاضر شده و شکایت خود را مطرح کند.
پس از آن جعفرزاده برادر یکی از شهدای حادثه تروریستی مجلس در جایگاه حاضر شد و گفت: جناب قاضی برادر من یک کارمند بود که درمجلس کار میکرد؛ اما این افراد برادر مرا به طرز فجیعی به شهادت رساندند به طوری که شناسایی او به راحتی ممکن نبود.
جعفرزاده گفت: جناب آقای قاضی ما در زمان جنگ تحمیلی اسرا را وقتی که میگرفتیم آنها را درمان میکردیم و به آنها سختی وارد نمیکردیم؛ اما اینها چندین رگبار و گلوله را به بدن و صورت برادر من خالی کردند به طوری که چهره او کاملا غیر قابل شناسایی شده بود.
وی گفت: این داعشیها اصلا به دین مردم کاری ندارند و به مکانهای مقدس، مساجد و حرمها حمله کرده و مردم عادی را هم میکشند.
وی خطاب به متهمین گفت: شما پیرو کدام دین و مکتب هستید که اینگونه مردم را قتل عام کردید شما از دین و خدا غافل بودید وحتی اگر ذرهای انصاف داشتید چنین جنایتی را مرتکب نمیشدید.
برادر یکی از شهدای مجلس بیان کرد: من از طرف مادر، کودک دو ساله و همسر شهید از ریاست دادگاه اشد مجازات رابرای این متهمان درخواست دارم همچنین از مسئولان کشور تقاضا دارم که این جنایت را در جوامع بین المللی پیگیری و مطرح کنند.
وی ادامه داد: از مسئولان کشور تقاضا دارم که در جوامع بین المللی شکایت ما از مدعیان حقوق بشر که آمریکا، انگلیس، فرانسه و برخی کشورهای عربی هستند را مطرح کنند، چون اینها مدعیان دروغین حقوق بشر هستند و مردم بیگناه را در یمن، سوریه، عراق و ... قتل عام میکنند.
وی درباره نحوه شناسایی پیکر برادر شهیدش گفت: ما تا چندین ساعت پس از آن اتفاق در بیمارستانها دنبال برادرمان میگشتیم، اما برادرمان را پیدا نکردیم. پس از آن به معراج شهدا رفتیم تا شاید او را آنجا پیدا کنیم. در ساعت ۱۱ یک پزشک به ما گفت که دو پیکر شهید در سردخانه کهریزک وجود دارد که هنوز شناسایی نشده است وقتی ما به آنجا رفتیم چهره یکی از شهدا اصلا قابل شناسایی نبود، چون بر اثر تعداد گلولههای فراوان به صورتش کاملا ازبین رفته بود. نهایتا اینکه ما توانستیم پیکر برادرمان را از روی انگشتر و ساعتش شناسایی کنیم.
پس از قرائت شکایت قاضی صلواتی از (الف – ص) خواست که در جایگاه حاضر شده و به دفاع از خود بپردازد.
قاضی صلواتی خطاب به متهم گفت: اتهام شما معاونت در افساد فی الارض، حمل و نگهداری سلاح جنگی سبک، نیمه سنگین و سنگین است در راستای این اتهامات به دفاع از خود بپردازید.
متهم ردیف دوم پس از حاضر شدن در جایگاه و معرفی خود عنوان کرد: علت اینکه من دچار این اشتباه شدم برادرم بود، چون برادر من که در حادثه مجلس کشته شد حدود دو سالی بود که ما از او تقریبا بی خبر بودیم. این اواخر او وقتی که به ما زنگ زد و احوالپرسی خانواده را کرد به من گفت که میخواهم برگردم ایران.
وی افزود: پس از اینکه آنها به کشور قصد بازگشت کردند برادرم به همراه سه نفر دیگر به من گفت که ما میخواهیم از فلان مرز رد شویم و به من گفتند که مرز را برای آنها از نظر امنیتی شناسایی کنم. اما من به برادرم گفتم اگر شما میخواهید خود را معرفی کنید پس برای چه اینگونه میخواهید وارد شوید که برادرم (ق) گفت که ما میخواهیم اول به صورت ایمن وارد شویم و سپس خود را معرفی کنیم. من پس از اینکه آنها را دیدم به آنها گفته بودم که خدای ناکرده قصد اغتشاش در ایران را که ندارید؟ و آنها گفتند نه ما اصلا چنین قصدی نداریم و ماهم ایرانی هستیم و خانواده داریم.
قاضی صلواتی خطاب به متهم پرسید: بر اساس گزارشات شما و برادرانتان همه دارای گرایشات انحرافی تندروی بوده اید و یکی از برادرهای شما هم جزو جبهه النصره است.
متهم پاسخ داد: ما حتی خبر نداشتیم که برادرمان به عراق رفته است و فکر میکردیم که به اروپا رفته، اما پس از مدتی او اطلاع داد که به عراق رفته است.
قاضی صلواتی از متهم پرسید: درباره ورود آنها به مرز توضیح دهید.
متهم گفت: من پس از اینکه برادرم به عراق رفت اصلا از او اطلاع نداشتم و هر وقت که او اینترنت پیدا میکرد با ما تماس میگرفت که من درآن تماسها به او میگفتم که به ایران برگردد و برادرم میگفت: من در جایی هستم که دیگر نمیتوانم برگردم.
متهم ادامه داد: پس از چند وقت یکبار برادرم زنگ زد و گفت که من به همراه چند نفر دیگر میخواهیم برگردیم به ایران، چون شرایط ما درعراق خوب نیست. برادرم به من گفت که ما از یک مسیر میخواهیم بیاییم آن مسیر را چک و بررسی کن تا ما به راحتی داخل شویم. من به آنها گفتم اگر میخواهید خود را معرفی کنید پس چرا غیر قانونی و مخفیانه میخواهید داخل شوید که برادرم گفت: اینطوری برایمان بهتر است.
قاضی صلواتی گفت: درباره نحوه وارد کردن اسلحههای آنها به کشور توضیح دهید.
متهم گفت: زمانی که من برادر و سه نفر دیگر را دیدم و آنها را به داخل آوردم با خود اسلحه و مهماتی نداشتند. یکبار برادرم به من گفت که بیا برویم به مرز من مقداری وسیله دارم که من در بین راه فهمیدم که منظورش از وسیله اسلحه و مهمات است و به او گفتم که اسلحهها را برای چه میخواهی؟ که او گفت: میخواهم اسلحهها را بفروشم، چون به پولش احتیاج دارم.
قاضی صلواتی خطاب به متهم گفت: بر اساس گزارشات شما میدانستید که تیم ترور به ایران میآید و شما هم به استقبال آنها رفتید، چون کسی که میخواهد خودش را معرفی کند در اولین پاسگاه خودش را معرفی میکند. شما میتوانستید به پاسگاهی بروی و این موضوع را اطلاع بدهی.
متهم گفت: من اصلا نمیدانستم که آنها از چه مسیری میآیند، چون یکبار که به سراغ آنها به مرز رفته بودم آنها را پیدا نکردیم و خودشان وارد شده بودند.
متهم اظهار کرد: من یکبار به سراغ دوستم رفتم که بیا با ماشینت به سراغ برادرم و دوستش برویم. دوستم در ابتدا قبول نکرد و من به سراغ یکی دیگر از دوستانم رفتم و، چون به من بدهی داشت قبول کرد که با من بیاید که به سراغ برادرم برویم. فردای آن روز به همراه دوستانم به آدرس داده شده رفتیم؛ اما برادرم و دوستانش را پیدا نکردیم و نهایتا پس از چندین ساعت جستجو آنها را پیدا کرده و به یکی از شهرها بردیم.
متهم گفت: من حتی در آنجا به برادرم گفتم که در ایران که نمیخواهید کار خطرناکی کنید که برادرم گفت: نه.
قاضی صلواتی پرسید: این سوال شما نشان میدهد که شما از قصد آنها مطلع بوده اید.
متهم گفت: نه من نمیدانستم و فقط میدانستم که آنها داعشی بوده و عضو داعش بوده اند، چون دوسال که برادرم به عراق و موصل رفته بود.
قاضی صلواتی خطاب به متهم پرسید: برادر شما و دوستانش چند شب درآنجا بودند؟
متهم گفت: یک شب.
قاضی صلواتی گفت: پس شما همان شب میتوانستید به پاسگاه و یا نیروی انتظامی برویدو آنها را معرفی کنید.
متهم گفت: آنها به من گفته بودند که امشب را استراحت میکنیم وفردا میرویم که خودمان را معرفی کنیم.
قاضی صلواتی گفت: پس چرا پس از اسکان دادن تیم دوباره به منطقه مرزی رفتید؟
(الف –ص) گفت: فردای آن شب برادرم به من گفت که من مقداری وسیله دارم که در مرز جا مانده است بیا برویم آنها را بیاوریم من به او گفتم برای چه میخواهی و چه چیزی هستند که در بین راه به من گفت: اسلحه و مهمات هستند میخواهم آنها را بفروشم.
قاضی صلواتی پرسید: آن وسایل و اسلحهها چه بودند؟
متهم پاسخ داد: ۴ قبضه کلاش، یک جعبه فشنگ و تعدادی نارنجک وسایلی بودند که در مرز مخفی کرده بودند.
قاضی صلواتی گفت: پس از پیدا کردن و آوردن اسلحهها آنها را چه کردید؟
متهم بیان کرد: پس از برگشتن از مرز من آنها را به یک باغ برده و مخفی کردم.
قاضی صلواتی گفت: شما در صحبتهایتان اصلا صداقت ندارید، چون در اعترافات خود گفته اید که از اهداف آنها مطلع بودم.
متهم بیان کرد: من پس از یک هفته که با آنها بودم به این موضوع رسیدم، چون (ق) که همراه برادرم از مرز وارد شده بود بعد از یک هفته به من گفت که ما نمیخواهیم خودمان را تسیلم کنیم و تعدادی گلوله توپ میخواهیم من از او پرسیدم گلوله را برای چه میخواهی و او گفت: تو کار نداشته باش.
قاضی صلواتی گفت: لطفا صداقت داشته باشید شما میدانستید که او گلولهها را برای مواد داخلش میخواسته که در جلیقههای انتحاری به کار ببرد.
وی افزود: شما در حرفهایت حقیقت را نمیگویی، چون شما آنها را از زمان عبور از مرزحمایت و پشتیبانی کردی و مقدمات سفر به تهران را برای آنها فراهم کردی.