گزارش متفاوت از میان آشوبگران تهران

در ادامه به انحراف کشیدن اعتراض و مطالبه طبیعی مردم نسبت به موضوع گرانی از سوی عده‌ای اغتشاش‌گر شب گذشته یکی از خبرنگاران با حضور در بین  اغتشاش‌گران گزارشی متفاوت از پشت پرده این آشوب‌ها تهیه کرده که در ادامه از نظر شما مخاطبان می‌گذرد.   

همان ساعتی که در شبکه‌های اجتماعی وعده کرده بودند در چهارراه ولیعصر تهران از ماشین پیاده شدم. ورودم به پیاده‌رو همراه شد با فرار آشوبگران. من هم همراه جمعیتی 20 نفره بی‌هدف فرار کردم.

چشم که بچرخانی اکثراً جوانانی را می‌بینی که شاید حداکثر 25 سال سن دارند. فرجه‌های امتحانی را کف خیابان می‌گذرانند. در این فضا آدم‌های متفاوت خیلی زود به چشم می‌آیند. مثلاً فردی که بیشتر از 40 سال سن داشته باشد یک آدم متفاوت است و توجه‌ها را ناخواسته به خودش جلب می‌کند.

40 سال سن کافی است تا برخلاف جوان‌ها تجربه آشوب‌های دهه هفتاد و هشتاد را داشته باشد. برای همین دستش را جلوی دهانش گرفته و کلاه بر سر گذاشته تا چهره‌اش به‌خوبی دیده نشود. آرام‌تر راه می‌رود و شعارهایش بوی سلطنت‌طلبی می‌دهد. به اطرافیانش می‌گوید: «سیگار روشن کنید! نزدیک چهارراه بشیم اشک‌آور می‌زنند»

چند دختر و پسر اطراف آقای 40 ساله را گرفته‌اند. یک نفر چشم می‌چرخاند تا به دیگران ماسک بدهد. دیگری لابه‌لای شعارهایش با مردم و آشوبگران درحد یکی دو جمله حرف‌های امیدبخش ردوبدل می‌کند. برخی هم لابه‌لای جمعیت می‌چرخند و دوباره برمی‌گردند اطراف مرد کلاه‌پوش.

جمعیت زیادی نیستیم. مسیر مشخصی هم نداریم. هر طرف که بشود می‌رویم تا درحوالی چهارراه ولیعصر کمتر با پلیس رودررو شویم. مایع سیالی شدیم که با فشار و احساس خطر جابجا می‌شود. در این میان برخی از پسرها احساس خطر کردند و ترجیح می‌دهند از این گروه سیال فاصله بگیرند. تعدادی از دخترها هم وظیفه روحیه دادن به گروه را دارند و بچه‌ها را جمع می‌کنند که مبادا کسی از ترس خطر از گروه جا بماند. حالا معلوم نیست از شجاعت دخترها خجالت می‌کشیدند یا آرایش‌های غلیظ! شاید هم هر دو مؤثر باشد تا جمعیت خیلی هم پراکنده نشود.

گاهی ناچار بودیم به کوچه‌های اطراف برویم. جمعیت همان‌جا شعار می‌داد تا دور از چشم نیروهای امنیتی بتواند اعلام حضور کند. در کوچه‌ها تلاش می‌کردند دیگران با خود همراه کنند؛ اما تماشا بهترین انتخاب برای دیگران است. برخی از مردم زیر لب غر می‌زدند و برخی هم پوزخند. سوژه برخی هم شعارهای آشوبگران است و با آن‌ها بازی‌های کلامی می‌کنند.

کمی بالاتر اوضاع خلوت‌تر است و تماشاچی خاصی هم حضور ندارد. مغازه‌دارها هم کرکره را تا نیمه پایین کشیده‌اند و در گروه‌های چندنفره گپ می‌زنند. با نگرانی به خیابان نگاه می‌کنند و زیر لب غرولند می‌کنند. کسبه خوب می‌دانند با این اوضاع تا مدت‌ها نباید توقع دشت سرچراغ داشته باشند.

چندنفری آن حوالی می‌چرخند و آشغال‌های اطراف مغازه‌ها را جمع می‌کنند. اندازه یک استکان بنزین از موتورسیکلت‌ها هم کافی است تا این جماعت دود و آتش را هم راه بیاندازند و خودنمایی کنند؛ بنابراین جلوی اولین موتوری عبوری را می‌گیرند و طلب بنزین می‌کنند. موتوری بی‌نوا به‌سادگی همکاری می‌کند. چندنفری بدون مخاطب فقط بلندبلند داد می‌زدند «فقط بانک را بزنید!»

فردی که هماهنگی گروه را بر عهده دارد شروع به سردادن شعار علیه مقامات سیاسی و مذهبی کشور می‌کند و همزمان شعار کلیشه‌ای «نیروی انتظامی حمایت حمایت» سر می‌دهد. احتمالاً باهدف به انفعال کشاندن نیروهای انتظامی حاضر درصحنه. شعار بعدی را از روی برگه‌ای که در جیب دارد مرور می‌کند و با دستی در جلوی دهانش و سر رو به پایین فریاد میزند «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی» بقیه اعضای این گروه با صدایی پایین که ناشی متوجه نشدن مخاطب این شعار است دومرتبه بی‌رمق تکرار می‌کنند و یکی از آن‌ها با کنایه می‌گوید «ولیعهد نمی‌خوابم داداش! شعار رو عوض کن بابا! قافیه‌اش هم که جور نیست!» این کنایه که همراه شد با خنده افراد، باعث تغییر شعار شد.

اعضای گروه با کوچک‌ترین صدایی ولو از مردم ساکن همان کوچه‌ها، با ترس روبرو می‌شوند. شعارها نه‌تنها بی‌هدف و پراکنده به نظر می‌رسد بلکه حتی نشانه‌ای از زمینه‌های اعتراضی مردم در روزهای ابتدایی را ندارد. نه به مالباختگان مؤسسات مالی و نه به مسائل معیشتی مرتبط است. با حضور دوباره ناجا، افراد گروه به فرار ادامه می‌دهند و کم‌کم متفرق می‌شوند...

ترافیک سنگین ابتدای تجمع تا حدودی کاهش پیداکرده و حضور پرتعداد نیروهای انتظامی وضعیت عبور و مرور در چهارراه ولی‌عصر را تا حدودی روان‌تر کرده است. مردم اما همچنان کلافه از شلوغی و ازدحام و معطلی طولانی در خیابان‌ها هستند. چراکه امشب هم مثل چند شب اخیر دیرتر به خانه خواهند رسید.