سال 35 هجری است و امیرمؤمنان علی علیهالسلام پس از اصرار و ابرامی که هجوم جمعیت به گونهای بود که تاریخ میگوید حسنین کوفته شدند و بیم کشته شدنشان میرفت خلافت را پذیرفت. او امام برحق بود چه آن زمان که مغضوب بود و حقش از او ممنوع و چه آن زمان که مطلوب مردم شد و محل رجوع آنان. امام چون حکومت را در دست گرفت، انبوه مشکلات و معضلاتی که مزمن بلاد اسلام بود پاپیچش شد. صحابیهایی که عمدتاً گرفتار چرب و شیرین دنیا شده بودند. تابعانی که اسلام را در رفتار و گفتار همین صحابی میدیدند و نسل جدید آقازادگان بیفضیلتی که بیهیچ زحمتی با نام پدران خود امیر و تاجر و سرشناس و متوقع شدند. و در مقابل، معاویهای که در شیطنت، شیطان بزرگ بود و گروهی کج فهم و متحجر و متهور که از دین همان میفهمیدند که میدیدند و میشنیدند. نه تدبری و نه تعقلی.
هرکدام از این سه مشکل بزرگ برای مشغول کردن و از پا درآوردن هر حکومت اخلاق محوری حتی اگر حکومت علی باشد، کافی است. همان علی که از بیتالمال نمیگذرد حتی اگر مهر زنان طلحه و زبیر شده یا در خانه اشراف باشد. امام در طول حکومت کوتاه خود با این سه غده سرطانی جنگید. ناکثین را زخم کاری زد و از کارانداخت. تا خیمه کثیف قاسطین شمشیر رساند ولی دست نامرئی شیطان، ظاهربینانِ کمخرد را فریفت و چشم فتنه مارقین را کور کرد ولی کشتن معاویه چیز دیگری بود اگر میشد. روح آن خبائث در جامعه ماند و ماند تا کربلا و داغ عدل ستمدیده و تا امروز. اگرنبود آن سه جنگ طاقت فرسا که وقت تربیت مردم را از مربی بینظیر گرفت، اسلام به مصائب بعد از علی گرفتار نمیشد و اکنون جامعه اسلام به بلای افراط و انحراف دچار نبود. وهابی کج فهم و نادان که بازیچه صهیون است، ثمره همان روح خبیث است که از تلفیق ناکث و قاسط و مارق به جا ماند.
یقیناً جنگیدن با صاحبان این روح خبیث که تا بن دندان توسط دشمنان خونی اسلام مجهز شدهاند و از هیچ جنایتی فروگذار نیستند و امروزه همراهانشان را یافته و متحد گشته اند، کار سادهای نیست. داستان غمبار یمن که دوسال و 8 ماه است گرفتار طاعون سعودی شده و چشمان محاکمهگر کودکان بیرمق و مادران ناامیدش که غیرت را به رخ ما آسودگان میکشد، از آن رنج است. پیکر تکیده شیخ بحرینی که به جرم خداپرستی در محاصره قبیله سعودی است از همین رنج است. بوی دودِ گوشت و استخوان مسلمانان میانماری از همین رنج است. حضور کفار نحس و نجس صهیون در بیتالله الحرام از همین رنج است. دوشیده شدن گاو سعودی و ثروت مسلمین و به آتش کشیده شدن جهان اسلام با رذالت رجالههای سعودی و نقشههای پی درپی اولاد یهودا و ملکه انگلیس و... و فریب و فتنه سست عنصران نارفیق از همین رنج است.
سرداران بصیر سپاه اسلام چشم فتنه را کور کردند و سرزمین غصب شده مسلمین را آزاد کردند و عراق و سوریه پس از 5 سال، سرآرام بر بالین میگذارند و خیال ما هم راحت است. آنها که دیدهاند داعش چگونه در میشکند و بچه کنار سفره را سرمیبُرد و خانوادهاش را مجبور میکند بقیه غذا را با خون او بخورند، یا به رسم اروپای سی سال پیش در مقابل شوهری برای جنسیت جنین شرط میبندد و همسرش را شکم میدراند، یا نوزاد را در مقابل والدینش به دیوار میبندد و هدف دارت میکند، یا به رسم کلینتونِ شوهر، زنده زنده آدم میسوزاند و... میدانند آرامش یعنی چه و مدافعان حرم چه خدمتی به بشریت کردهاند و تاریخ خواهد گفت مردانی از نسل محمد حلف الفضول بستند و شاهرگ به راه خدا نهادند و تن را سپر مظلومان کردند و خود و خانوادههاشان در شهر خود غریب بودند و کسانی سراغی از آنان نگرفتند و در آن زمان جای لسانالغیب خالی که بخواند رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کَس/گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت.
دو هفتهای است که سرداران سرافراز پیروزمندانه برگشته و در میان مایند. همانگونه که ما در کنار خانوادههای شریف شهدای مدافع حرم هستیم و در کنار خانوادههای عزیز و غریب فاطمیون و زینبیون که شرح جهاد همسرانشان با ملائک و اجر صبر اینان با خداست. شرط عقل و جوانمردی آن بود که به جای روبان زدن و گرفتار تقلیدهای لوس شدن، از زنان مردآفرین مدافعان حرم تجلیل شود. «روزِ نه به خشونت علیه زنان» برای آمریکاست که مردمانش از ترس با اسلحه میخوابند و زنان پلیس، خود، قربانی همکارانشان هستند. برای کشورهایی است که زنان حق رأی ندارند یا اروپاییانی که پلیسشان زنان را در ساعاتی از شب منع رفت و آمد میکنند و زنان مجبورند برای سیر کردن شکم، پابه پای مردان در کارخانهها کار کنند. و نماینده و وزیر و وکیل و مجری آنها درکارنامه تجاوز به عنف دارند و... جای این اطوار در ایران شریف نیست. نهایت تدبیرتان برای حضور بانوی ایرانی در اجتماع که میگفتید همین ایستادن کنار ماشین بود؟ شما زنان کارتن خواب را عقیم نکنید، «نه به خشونت» پیشکشتان.
می شد نه مثل آن همایش و توزیع مدال و عنوان برای تقدیر از تحمیل کنندگان پاکت خالی و «تقریباً هیچ» به ملت، بلکه مراسم مختصری برای آنان که واقعاً سایه جنگ را از کشور برداشتند گرفت و چفیه و نهجالبلاغهای داده میشد. یا میشد دستکم یکروز نشریاتی که مأمورند در مواقع حساس حواس مردم را پرت کنند تأدیب کرد تا وقت سؤال صلوات ندهند و دغدغه مردم در رفع بیکاری و رکود و واردات را به حصر فتنهگران و ورود 4-5 دختر به استادیوم تنزل ندهند. چندسال تلخی است که کشور به تفکر سازش و خواهش مبتلا شده و هزینه آن برای کشور از هزینه جنگ هم بالاتر رفته است. زمانی مردم مجبور بودند فقط تحریم را تحمل کنند و امروز باید علاوه بر آن تحقیر برجامی را نیز تحمل کنند. و برخی چون مارکوپولو از کشوری به کشوری بروند تا شاید دل گرگان به رحم آید و بیش از این مُرده برجام را به دندان نکشند. اکنون ارزش کار سردار سلیمانی و یارانش دیده میشود که دو کشور را از سقوط نجات دادند و میتوانند برای آنان که نتوانستند منافع کشور در قرارداد با یک خودروساز فرانسوی را تأمین کنند الگوی مناسبی باشند. مدیریتی که موشکِ بردِ بلندِ نقطهِ زن را با موفقیت به رخ ابرقدرتان کشید الگوی مناسبی است برای مدیریتاشرافی که به جای حتی همان هواپیماهای دسته دوم مرجوعی، شتر وارد میکند.
آنها که میخواهند شریک پیروزی شوند بشوند ولی بدانند دیپلماسی این جبهه از نوع انفعال و امتیازدهی محرمانه نیست. از نوع «مقاومت» است و شجاعتی که امثال سلیمانی و باقری ژنرالهای آنند. این پیروزی حیرتآور بر جبهه متحدان آمریکا و اسرائیل، نشانه مدیریت پاک و مقتدری است که به جای توهین و تنبلی، عمل انقلابی میکند. زمانی که سیاستبازان حراف، مشغول لجبازی کودکانه با سایه دولت اسبقند، مجاهدانی که از جبهه میآیند باید به کمک زلزلهزدگان بشتابند. بیآنکه فرشی را به کفشی بیالایند یا از سان روف، بوسه پرتاب کنند یا تصویرشان در شبکههای صدا و سیما دست به دست شود. در مجلسی که خود زخم خورده داعش است نیز هنوز 84 نفر هستند که به هر دلیل مگو، اختیار یا سعادت تشکر با یک امضاء خشک و خالی را از افتخارآوران ملی و اقتدار آفرینان فراملی ندارند. همانگونه که برای پرتاب موشک به لانه دشمن هم تشکر نکردند. آری توقعی بزرگ است از کسانی که افتخارشان، گرفتن سلفی حقارت و تصویب 20 دقیقهای برجام است. سالگرد شهادت مدرس است، روحش شاد.
از سادهدلانی که فریب فراریان خارج نشین را میخورند و هنوز بر قبر کورش در جنگ عرب و ایران ماندهاند و از میهنپرستی تنها دو سه سرود میخوانند نیز خبری نیست که بیایند و پهلوانان زنده شاهنامه بستایند. از سالمندان ملیگرا و یقهدران دوره صلح نیز خبری نداریم که برای سربازان وطن ریسهای ببندند وشعری بخوانند. گویی در این برهوت انصاف، پهلوانانی که همچون پوریای ولی و تختی، به رسم جوانمردی طرف مظلوم را میگیرند و حاضر به حضور در مقابل نماینده کودککشان صهیون نمیشوند نیز باید تخطئه شوند و به تیغ رسانههای زنجیرهای و دلالان دشمن سپرده شوند. جوانمردانی که چون مثل برخی آقازادگان بیهنر، سفارش نشدهاند و به جای رانت و مفتخواری، با زور بازوی خود بزرگ شدهاند باید مذمت شوند. عیبی ندارد وقتی خدا میبیند و مردم نظارهگرند.
از این غصهها اگر بگذریم قصه مردان خدا شنیدنی است. آنان که سرشان برود قولشان نمیرود و برخلاف هزار وعده صد روزه دیگران که یکی وفا نشود، قبل از موعد به قول سه ماهه خود وفا کردند و به قول حافظ مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ/چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد. این رنج انقلاب است که گروهی پرخورترین و پرحرفترین و کمکارترین، همیشه پهن نشسته بر سفره انقلابند و در دوران مختلف فقط دور سفره جابجا میشوند. زمان تلاش و جهاد به بهانه تحصیل ژنهای بیاستعدادشان در فرنگ ویلانند و در وقت غنیمت پیداشان میشود و آنچه در آنجا نداشتهاند را نیز از جیب مردم میبرند. این طبقه مدعی همان طبقه رنجآور صدر اسلام است که نجومی میخورند و توان میگیرند و فرصت میسوزانند و وقت خدمت را از مسئولین واقعی میگیرند.
محمدهادی صحرایی