الهام رسولی ثانی آبادی دکترای روابط بینالملل از دانشگاه تهران در مقالهای به تحلیل نامه رهبر انقلاب از منظر مفاهیم دانش روابط بینالملل پرداخته است.
این مقاله تحت عنوان "تحلیل نامۀ رهبر انقلاب از منظر مفاهیم دانش روابط بینالملل" در کتاب "نامهای برای درنگ" که مجموعه مقالات درباره پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به عموم جوانان در اروپا و آمریکای شمالی است منتشر شده که متن کامل آن به شرح زیر است:
نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپایی و آمریکایی را میتوان با کاربرد روش تحلیل محتوا، به عنوان یکی از روشهای موجود در شناخت و گردآوری دادهها، از منظر و چارچوبهای متفاوتی همچون روانشناسی، تاریخ، علوم ارتباطات، فلسفه و دیگر رشتههای علوم انسانی تجزیه و تحلیل کرد و از هر منظر با استفاده از مفاهیم مرکزی و خاص یک رشته، معانی متفاوتی را از متن آن استنباط کرد.
در کنار رشتههای نامبرده، مفاهیم علوم سیاسی و بهویژه روابط بینالملل نیز میتوانند در بازنمایی محتوای نامه بسیار مؤثر باشند و مخاطب را با نوع جدیدی از فهم و درک متن آشنا نمایند. در واقع هرکدام از این رویکردها به مثابه لنزهایی عمل میکنند که در رابطهای تکمیلی با یکدیگر قادرند در فهم واقعیت (مفاهیم نامۀ رهبر معظم انقلاب) به مخاطب یاری رسانند. با ذکر این مقدمه، مهمترین مفاهیم موجود در دانش روابط بینالملل که با استفاده از آنها میتوان نامۀ رهبر معظم را تجزیه و تحلیل کرد عبارتند از:
مفهوم امنیت هستیشناختی
امنیت هستیشناختی یکی از مفاهیم نسبتاً جدید در روابط بینالملل است که آن را جریانهای معناگرای این رشته از جمله سازهانگاری با چهرههایی چون جنیفر میتزن و آنتونی گیدنز طرح کردهاند. در نگاه کلی این مفهوم در مقابل مفهوم امنیت فیزیکی و مادی دولتها قرار دارد و مرجع آن ارزشها و هویت یک دولت است. به عبارت دیگر در تهدیدات هویتی و هستیشناختی، هویت دولتها و باورهای آنها در مورد خود و دیگری و همچنین ارزشهایی که این هویت را میسازد و قوام میبخشد، مورد هدف قرار میگیرند.
بر این اساس گاهی اوقات دولتی بدون آنکه امنیت فیزیکیاش (شامل بقا و تمامیت ارضی) در معرض تهدید باشد، احساس تهدید هویتی میکند. از نظر میتزن، متفکر سازهانگار روابط بینالملل، نه فقط افراد، بلکه کلیۀ کنشگران اجتماعی از جمله کشورها نیز به دنبال تأمین امنیت هستیشناختی خود هستند.
به گفتۀ وی دولتها هم مانند سایر کنشگران اجتماعی نیاز به درک و فهم ثابتی از هویت فردی و ترجیحات، اهداف و منافع خود دارند و برای انجام هر کنش و اقدامی محتاج یک هویت تعیین شدهاند که آن کنش و اقدام را شکل دهد. لذا بر طبق این دیدگاه کشورها در عرصۀ روابط بینالملل میباید به لحاظ هویتی و وجودی احساس امنیت کنند و این بدان معناست که امنیت هویتی همچون امنیت فیزیکی یک محرک و انگیزۀ رفتاری اولیه و مهم برای کشورها در سیاست خارجی محسوب میشود. از سوی دیگر تهدید هویتی امری کاملاً نسبی است که از یک دولت به دولت دیگر تفاوت دارد. به عبارت دیگر همۀ کنشگران به دنبال امنیت وجودی هستند؛ لکن همه نمیتوانند به طور یکسان احساس ناامنی هویتی داشته باشند، زیرا هویت دولتها در سطح نظام بینالملل یکسان نیست.
در همین رابطه میتوان گفت رهبر معظم انقلاب با وقوع حوادث اخیر در فرانسه و برخی دیگر از کشورهای غربی این تهدید هویتی را که تهدیدی نه علیه مرزهای سرزمینی، که علیه هویت و باورهای دینی ما به شمار میآید، کاملاً درک کرده و با نگاشتن این نامه سعی در برطرف کردن آن داشته است. در واقع اقدام ایشان کنشی عقلانی و بر اساس محاسبۀ سود و زیان در جهت تأمین منافع هویتی و ارزشی تلقی میشود.
از سوی دیگر این نامه در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه رویهای برای رفع بیاعتمادی دیگر کنشگران بینالمللی اعم از دولتی و غیر دولتی نسبت به هویت و ارزشهای اسلامی محسوب میشود. در همین زمینه برنت استیل معتقد است کنشگران نظام بینالملل با حفظ امنیت هستیشناختی خود از طریق روالمند کردن تعاملات و رویههای رفتاری با سایرین میکوشند محیط تهدیدزا را تحت کنترل خود درآورده و کنشها و اقداماتشان را امکانپذیر کنند.
مفهوم فهم بیناذهنی مشترک
الکساندر وِنت و دیگر نظریهپردازان معناگرای رشتۀ روابط بینالملل بر این باورند که داشتن هویت مشترک و یا درجهای از هویت مشترک و همچنین تعاملات هویتی و فهم مشترک معنایی و انگارهای میتواند علاوه بر نزدیک کردن دولتها به یکدیگر در راستای فهم متقابل، زمینههای همکاری آنها در حوزههای مادی را نیز افزایش دهد. اصولاً در تعریف هویت، آن را مجموعهای از باورها، فهمها و انتظارات در مورد خود و دیگران و روابط میان آنها معنا کردهاند. ونت هویت را محصول فهم کنشگر از خود میداند، اما معنای چنین فهمی اغلب به این بستگی دارد که آیا سایر کنشگران نیز او را به همان شکل بازنمایی میکنند یا نه و این نشاندهندۀ بعد بیناذهنی هویت است. در نتیجه تلاش کنشگران بینالمللی برای ایجاد فهم مشترک از دنیای بیرون و واقعیات آن میتواند در اشتراک منافع مادی آنان نیز مؤثر واقع شود.
برپایۀ این دیدگاه نامۀ رهبر انقلاب را میتوان گامی موثر در جهت ایجاد فهم بیناذهنی مشترک میان هویت اسلامی و کنشگران دولتی و غیر دولتی مبتنی بر این هویت با هویت غربی و کنشگران مبتنی بر آن قلمداد کرد؛ فهمی بیناذهنی که بر انگارهها و معانی هویتی و هنجاری موجود در دین اسلام تأکید دارد.
مفهوم ادراکات و بازنماییهای هویتی
از دیگر مفاهیم مورد نظر جریان معناگرای رشتۀ روابط بینالملل مفهوم ادراکات هویتی و شیوۀ بازنمایی خود ودیگری است. در همین راستا ونت میگوید هر دولتی بر اساس هویت و برداشتی که از خود و دیگری دارد، دیگری را در قالب دوست، رقیب یا دشمن بازنمایی میکند که این بازنمایی خود تأثیر بسیار زیادی بر نوع رابطۀ خود و دیگری و اشتراک یا تعارض منافع آنها دارد. بروس کرونین طیفی برای مراتب مختلف هویت ارائه میدهد که منتهیالیه منفی آن از خصومت (دگر به عنوان دشمن) آغاز میشود، در ادامه به رقابت (دگر به عنوان رقیب) و سپس به درجاتی همچون بیتفاوتی، همبستگی (خیر عمومی و ایجاد هویت جمعی) و از خود گذشتگی (تمایل به فدا کردن خود در برابر دیگران) میرسد و نهایتاً در منتهیالیه مثبت به همزیستی (از میان رفتن تمایز خود و دگر) ختم میگردد. لذا اهمیت همۀ این مراحل ناشی از آن است که تفاوت میان «خود» و «دگر» یک مناسبت هویتی ذاتی ایجاد میکند و اساس وجودیِ خود و دگر را شکل میدهد. این تفاوت در حوزۀ سیاست بینالملل هم در آئینۀ ایدئولوژیهای مختلف و هم در طبقهبندی وضعیت مادی کنشگران به عنوان ابرقدرت، قدرت بزرگ، قدرت منطقهای و... به راحتی قابل مشاهده است.
بر این اساس نامۀ رهبر معظم در صدد ایجاد تصویری دوستانه از خود (هویت اسلامی) در برابر دیگری (هویت غیر اسلامی) است. در واقع محتوای نامه نشان میدهد دولت جمهوری اسلامی ایران از یک سو برداشت دولتی صلحطلب و عدالتجو از خود در عرصۀ روابط بینالملل دارد و از سوی دیگر اغیار را نیز به داشتن این تصویر دعوت مینماید و خاطرنشان میسازد تصویر شکلگرفته از هویت اسلامی تصویری غلط و به دور از واقعیت است. در واقع این نامه را باید نوعی دعوت دیگری به اصلاح برداشت و ادراک از هویت اسلامی دانست.
مفهوم امنیتزدایی یا غیر امنیتی کردن
یکی دیگر از مفاهیم مهم ادبیات روابط بینالملل مفهوم امنیتی کردن است که بری بوزان و همکاران وی در مکتب کپنهاگ بدان پرداختهاند. مکتب کپنهاگ با رد عینی بودن مسئلۀ امنیت، آن را موضوعی بیناذهنی در بستر اجتماع تلقی میکند؛ به این معنا که امنیت میان کنشگر امنیتیساز (مثلاً دولت آمریکا) و مخاطب وی ساخته میشود. یعنی چنانچه کنشگر امنیتیساز، پدیدهای را امنیتی کند و مخاطب نیز آن را بپذیرد، لاجرم پدیدۀ مورد نظر امنیتی شده است. در نتیجه میتوان بر قامت یک رخداد یا پدیدۀ ماهیتاً غیر امنیتی جامۀ امنیتی پوشاند و آن را تهدیدی جدی به شمار آورد. امنیتیسازی فرایندی است که منجر میشود موضوعاتی در چارچوب امنیت قرار بگیرد که قبلاً در این چارچوب قرار نداشتند. به عبارت دیگر امنیتیسازی به خارج کردن یک موضوع از دستور کار طبیعی و عادی و وارد کردن آن به دستورکار فوقالعاده و اضطراری دلالت دارد. در همین راستا شاهد هستیم که دولتهای سلطهگر مانند آمریکا با امنیتیسازی و زدن برچسب امنیتی به یک موضوع، بسیاری از اقدامات خود را مانند جنگافروزی یا شکنجه و ترور مخالفان توجیه میکنند.
لذا آنچه در این میان اهمیت دارد، ذهن، ادراک و نگرش کنشگر و مخاطب اوست. در واقع از دیدگاه مکتب کپنهاگ کنشگر امنیتیساز - که اقدام به امنیتی کردن یک موضوع خاص کرده و برای این منظور از سرمایۀ اجتماعی کافی و اقتدار لازم نیز برخوردار است - در راستای منافع خود در محیط بینالملل گاهی برخی از مسائل عادی، غیر امنیتی و غیر تهدیدآمیز را تعمداً وارد حیطۀ مسائل امنیتی و تهدیدآمیز میکند تا از این طریق مخاطب را به ادراک تهدید وادارد. برای مثال مهم نیست تسلیحات کشتار جمعی رژیم صدام حسین، آنگونه که دولتمردان کاخ سفید ادعا میکردند، واقعاً وجود داشت یا نه؛ مهم این است که آمریکا توانست تهدید وجود چنین تسلیحاتی را در فضای بیناذهنی دولتها رسوخ دهد.
بر این اساس نامۀ رهبر انقلاب را میتوان گامی در جهت غیر امنیتی کردن هویت اسلامی و دین اسلام نزد مخاطبان یعنی افکار عمومی جهان علیالخصوص جوانان اروپایی و آمریکایی دانست. زیرا پیشفرض نامه این است که برخی کنشگران بینالمللی دولتی و غیر دولتی (نظیر داعش) خواسته یا ناخواسته اسلام و ارزشهای اسلامی را تهدیدآمیز و امنیتی جلوه دادهاند. لذا این نامه در صدد است از طریق ضدامنیتی کردن و امنیتزدایی، به مخاطب بفهماند اسلام با قرائت ناب و اصیل آن هرگز دارای بار تهدیدآمیز و امنیتی نیست.
مفهوم هویت درونگذارنده
بری بوزان معتقد است میتوان در نظام بینالملل طیفی از هویتهای درونگذارنده یا شمولگرا و برونگذارنده یا طردگرا را با نقشهای هویتی متفاوت سراغ گرفت. هویتهای طردگرا آنهایی هستند که فقط به یک قلمرو سرزمینی خاص محدود بوده و با الگوی انزواگرایی آرمانی که در آن یک گروه هویتی میکوشد ارتباطش را با سایر اجزای نظام به حداقل برساند، شناخته میشوند. این در حالی است که هویتهای شمولگرا کاملاً گشادهاند و با ارائۀ ارزشهای جهانشمول و تکیه بر اصل دعوت سعی در جذب هویتهای دیگر به سوی خود دارند. لذا از دیدگاه بوزان سرشت هویتهای شمولگرا میباید غیر منازعهآمیز و فارغ از خشونت باشد. یعنی انطباق دیگر اعضای نظام با این هویتها باید کاملاً داوطلبانه و به دور از قدرت اجباری صورت پذیرد.
در همین راستا نامۀ مقام معظم رهبری میتواند گامی در جهت ارائه تصویری از هویت جهانشمولگرای اسلام و دعوت دیگر اعضای نظام به این هویت تلقی شود. هویتی که کاملاً در پی صلح و همکاری در روابط بینالملل است و هرگونه خشونت، تبعیض و بیعدالتی را نفی میکند.
مفهوم جامعۀ مدنی جهانی
مفهوم جامعۀ مدنی جهانی اشاره به فضایی اجتماعی و سیاسی، جدای از دولت دارد که در آن افراد و مجامع آزادانه پیگیر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود هستند. بنابراین جامعۀ مدنی جهانی به عنوان یک پدیدۀ نوظهور در برگیرندۀ طیف وسیعی از انواع سازمانهای غیر دولتی دارای دامنۀ بینالمللی، جنبشهای اجتماعی فرامرزی و شبکههای هواداری است که فراسوی صحنۀ داخلی در همکاری با دولتها و دوشادوش آنان در عرصۀ ادارهگری جهانی نقشآفرین هستند. نیروهای جامعۀ مدنی جهانی وزنههای متعادلکنندهای در برابر دولتها محسوب میشوند. همچنین موضوعاتی که جامعۀ مدنی جهانی با آنها درگیر است (از جمله حقوق بشر، بهداشت، ایدز، محیط زیست، گرم شدن کرۀ زمین، توسعۀ پایدار و...) غالباً ماهیتی فراسرزمینی دارند. عناصر جامعۀ مدنی جهانی در جنبههای مهمی از ادارۀ امور جهان با دولتها رقابت کرده و بر آنها تأثیر میگذارند و از این حیث معارضان مشروع حاکمیت دولت به شمار میآیند.
تحلیل محتوای نامۀ رهبر معظم انقلاب به لحاظ مخاطبشناسی نشان میدهد ایشان سطح تحلیل خود را جامعۀ مدنی جهانی و نه دولتها قرار داده است. جامعهای که به گفتۀ جان راگی امروزه به عنوان حوزهای کاملاً خارج از عرصۀ بینادولتی و یکی از سطوح تحلیل مهم در کنار سطح دولتی ظهور یافته و با توجه به تحولات جهانی شدن و حکمرانی جهانی نقش برجستهای پیدا کرده است. لذا توجه به جایگاه رفیع آن در فرایند حکمرانی جهانی اهمیت بسزایی دارد. با این حساب مخاطب قرار گرفتن جامعۀ مدنی جهانی از سوی رهبری را میتوان اقدام هوشمندانهای به منظور تعامل با طیفی از کنشگران نوظهور و ذینفوذ محیط بینالملل قلمداد کرد.