"جناب مستطاب ثقةالاسلام آقای آقا سید حسین مطهری یزدی ــ دامت افاضاته ــ لازم است جنابعالی به قریۀ فَشَم و سایر بخشهای حومه بروید و در تشکیل کمیتۀ انقلاب اسلامی اقدام نموده و اموالی را که از خاندان پهلوی در آن حدود و در بخش گلندوک موجود است ضبط و نگهداری کنید؛ و چنانچه مخارجی نیز داشت از درآمد آنها بپردازید، و مردم آن سامان را به حفظ اتحاد و یگانگی دعوت نموده از اختلاف و تفرقه برحذر دارید".
این حکم در تاریخ 1357/12/16 از سوی امام خمینی به یکی از شاگردان ایشان صادر شد، شاگردی که این روزها هرچند در بستر بیماری است اما در طول سالهای بعد از انقلاب در کمیته و امامت مسجدی در شرق تهران منشأ خدمات بسیاری بود.
آیتالله سید حسین مطهری یزدی کنار مرحوم شهید بهشتی
آیتالله سید حسین مطهری یزدی متولد 1323 در دارالعباده یزد است. وی پس از آغاز فراگیری علوم دینی در حوزه علمیه یزد، عازم قم شد و از محضر آیات عظام محقق داماد، انصاری شیرازی، محمدی گیلانی و شیخ مرتضی حائری استفاده کرد. در اثنای مصاحبه درباره استادش شیخ مرتضی حائری که استاد مشترک وی و آیتالله خامنهای است، گفت "حاج شیخ مرتضی حائری استاد اخلاق و استاد فقه و اصول من بودند و انسان فوقالعادهای بود. اولاً اهل دنیا نبود و شکی در آن نیست و دنبال صداقت بود. من وقتی خدمتشان رسیدم رسم بود که کسی را میخواهی امین بدانی باید دو نفر عادل شهادت دهند. من را با یک شاهد ایشان قبول داشت و در روضههای منزل ما شرکت میکرد".
او سال 46 به نجف رفت تا از محضر امام خمینی استفاده کند و در طول مصاحبه از خاطرات پیادهرویهای اربعین با مرحوم مصطفی خمینی گفت. استادان وی پس از حضور در حوزه علمیه نجف امام خمینی و آیات خاتم یزدی، غدیری و رضوانی بودند.
بعد از پیروزی انقلاب وی از سوی امام راحل مسئول تشکیل کمیته انقلاب در منطقه فشم و اوشان شد و همزمان رئیس عقیدتی سیاسی صفریک ارتش بود. بعد از اتمام مسئولیتش در کمیته انقلاب، به قم رفت اما مدتی نگذشت که به تهران بازگشت و امامت مسجد خداداد را عهدهدار شد، مسجدی که بههمت وی حوزه علمیه، کتابخانه، درمانگاه، خیریه حضرت ولی عصر(عج)، مهدکودک، صندوق قرضالحسنه مطهر و مرکز خیریه باب الحوائج(ع) را دارد. در زمان زلزله دلخراش در شمال کشور در سال 69، آیتالله مطهری یزدی مبلغ 2000000 ریال از طرف نمازگزاران و بسیج مسجد خداداد تهران را به دفتر رهبر معظم انقلاب اهدا کرد تا برای زلزلهزدگان خرج کنند. هرچند بهدلیل بیماری و کهولت سن از مردادماه امامت جماعت مسجد را واگذار میکند.
دلیل سکوت مرحوم بروجردی در برابر حرکت فدائیان اسلام
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، بهعنوان سؤال اول بفرمایید که ورود شما به نهضت حضرت امام(ره) از چهتاریخی شروع شد و جرقه ابتدایی که موجب شد وارد نهضت اسلامی شوید چه بود؟
مطهری یزدی: بسمالله الرحمن الرحیم. خدا را سپاسگزارم در زمانی هستیم که نهضت امام به پیروزی رسیده و آن را دنبال میکنیم. قبل از آغاز قیام امام خمینی و در زمان حیات آیتالله بروجردی، بحث مبارزه با استکبار مطرح بود ولی نه بهشکل علنی، مثلاً شاه با فدائیان اسلام که در رأس آنها نواب صفوی بود در ستیز بود و فدائیان اسلام هم سخت با شاه در ستیز بودند. از مرحوم بروجردی که زعامت عامه داشتند، انتظار بود که ایشان فدائیان اسلام را تأیید کنند ولی مصلحت ندانستند که این کار را انجام دهند، به این جهت که اعتقاد داشتند اسلام باید بال و پر گیرد نه اینکه حرکات و نهضت اسلامی در نطفه خفه شود. برداشت من از مشی آیتالله بروجردی اینچنین است چون واقعاً شخصیت فوقالعادهای داشتند.
امضای امام راحل بهروی عکسی که به آیتالله مطهری یزدی اهدا کردند. تاریخ دیدار 58/1/26 ذکر شده است.
پس از رحلت آیتالله بروجردی در سال 41، امام که از شاگردان شهید مدرس، آیتالله شاهآبادی، شیخ عبدالکریم حائری و شاگرد اخلاق آیتالله ملکی تبریزی بودند، انتظار از ایشان این بود که حرکتی به وجود بیاورد که سزاوار حوزه و علمای دینی باشد. بنده همان زمان در قم طلبگی میکردم. امام بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی را که در مجلس به تصویب رسیده بود بهشدت مورد انتقاد قرار دادند تا اینکه در حوزه علمیه بین نیروهای گاردی وابسته به دولت با یاران امام درگیری ایجاد شد. اولین درگیری در مراسم شهادت حضرت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم بود که بنده نیز در مدرسه حضور داشتم.
واقعه فیضیه چطور اتفاق افتاد؟ افرادی که در مدرسه نفوذ کردند چهکسانی بودند و عمق حادثه در چهحد بود؟
مطهری یزدی: آن روز کماندوها لباس طلبگی پوشیده بودند و لابهلای جمعیت نشسته بودند. ما که پشت سر آنها نشسته بودیم از طرز مو و حتی سیگار دستشان فهمیدیم اینها طلبه نیستند و در حین مراسم با ایجاد سروصدا قصد بر هم زدن مراسم شهادت امام صادق را داشتند، تا اینکه مراسم تمام شد. بنده به حجرهام که در نزدیکی مدرسه فیضیه و در دارالشفا بود رفتم و متوجه درگیری در مدرسه شدم. شاهد بودم که کماندوها در حال کتکزدن طلاب بودند و طلاب نیز به داخل حجرهها پناه میبردند.
بنده یک وسیله دفاع از خود داشتم و بههمراه دکتر مهرپور (عضو حقوقدان شورای نگهبان) در اتاق ماندیم. چند نفر از رفقای دیگر نیز با ابزار دیگر خود را آماده کردیم تا در صورت درگیری از خودمان دفاع کنیم. حجره ما کمی پیچدرپیچ بود و کماندوها دیگر به حجره ما نرسیدند و غائله ختم شد.
نزدیک پایان درگیری بود که ما رفتیم تا ببینیم چه خبر است و مشاهده کردیم که عمامهها روی زمین پخش بود و گروهی خونین روی زمین افتاده بودند. همان روز بود که یونس رودباری را از پشتبام انداختند و شهید شد. امام از این موقعیت استفاده کردند و طی اعلامیهای این اقدام نخست وزیر وقت را ــ که اسدالله علم بود ــ محکوم کرد و گفت که "بهجرم تخریب حوزه علمیه به نام مردم شما را استیضاح میکنم. به چهجرمی طلبهها را زدند و به جایگاه امام صادق توهین کردند؟"، این حکم بهشکل فزایندهای تکثیر شد و یک جریان را راهاندازی کرد و این اعلامیه حتی به خارج از کشور کشیده شد.
در طول سال 42 تا زمانی که امام دستگیر شدند چندین بار بنده را دستگیر کردند. طلبهها را آن زمان برای سربازی میگرفتند و وقتی شناسنامه من را دیدند، گفتند "به دردما میخوری". همان موقع جیبمان پر اعلامیه بود و به یکشکلی اعلامیهها را امحا میکردیم.
مأمور ساواک گفت "مرجع تقلید زیاد است؛ مثلاً فلانی!"
پس از دستگیری امام، ما هم مقابل مدرسه آیتالله بروجردی تحصن کردیم. مأمورها گفتند "چرا ایستادید؟ بروید در حجرههایتان!". ما گفتیم "چرا برویم؟ مرجع و رهبر ما را گرفتند". گفت "مرجع تقلید زیاد است"! اتفاقاً اسم هم برد و یکی از مراجع را نام برد که بعد انقلاب هم خلع شد! امام را همانطور که در تاریخ هست برگرداندند قم و یک سال بعد تبعید کردند به ترکیه و بعد نجف؛ در تبعیدِ ایشان اتفاقات زیادی افتاد که بنده از گفتن این اتفاقات صرفنظر میکنم و به تاریخ پس از بازگشت امام در بهمن 57 میپردازم.
امام که به کشور بازگشتند ما جلوی دانشگاه رفتیم و منتظر امام ماندیم تا ایشان از حضور پرشور جمعیت بهاصطلاح یک سان ببینند که بهدلیل جمعیت فوقالعاده امام اصلاً نتوانستند سمت دانشگاه بیایند و به بهشت زهرا(ع) رفتند.
امورات امام(ره) در نجف بهعهده چهکسی بود؟
شما در چهسالی به نجف مشرف شدید؟ امورات بیت امام(ره) در نجف را چهکسی عهدهدار بود؟
مطهری یزدی: از سال 46 تا 49 بنده در نجف با امام بودم. امام وقتی در نجف در مدرسه آیتالله بروجردی نماز میخواندند، سجادهشان مقابل حجره ما میافتاد و اگر بعد نماز باران میگرفت فوراً به حجره ما میآمدند. در سفرهای کربلا با ایشان همراه بودم. اگر هم بزرگانی از قم و یزد به نجف میآمدند ــ مثل آیتالله فکور یزدی ــ من برای پذیرایی میرفتم و یادم هست چندبار ایشان تشریف آوردند و من برای پذیرایی و استقبال به بیت امام رفتم.
بیشتر کارهای امام را در نجف آقای خاتم یزدی و دو نفر دیگر آقایان انجام میدادند. شیخ نصرالله خلخالی هم از نظر مالی خیلی نقش داشت. من وقتی به نجف رفتم بسیاری از شاگردان امام هم از قم به نجف آمده بودند. دوتا حجره در مدرسه آیتالله بروجردی در نجف خالی بود. صبر کردم تا آشیخ نصرالله خلخالی از حج آمد و یکی از این دو حجره را بهواسطه آقای خاتم به من داد و یکی را به شخصی بهنام رضازاده داد که شاگرد آیتالله وحید بود.
آیتالله مطهری یزدی در کنار مرحوم شهید بهشتی در دوران فعالیت در ارتش جمهوری اسلامی
7 مرتبه پیادهروی اربعین به کربلا با حاج آقا مصطفی
گویا در آن ایام با مرحوم حاج آقا مصطفی هم مراوده داشتید. با توجه به اینکه چهلمین سالگرد رحلت ایشان را پشت سر گذاشتیم، از خاطرات آن ایام با حاج آقا مصطفی بفرمایید.
مطهری یزدی: در جلسات درس ولایت فقیه امام(ره) که از سال 48 آغاز شده بود حضور داشتم و یکی از مستشکلین درس امام، حاج آقا مصطفی بود. بنده با حاج آقا مصطفی بسیار رفیق بودم و 7 مرتبه از نجف پیاده به کربلا مشرف شدیم. علم بالایی داشت و آنقدر نکاتی از نجوم و سماوات به ما گفتند که من پشیمانم چرا آنها را یادداشت نکردم. در راه نجف به کربلا دوستداران امام، آقا مصطفی را دعوت به حضور در منزل میکردند و میگفتند که با حضور خودتان منزل ما را متبرک کنید.
ایشان البته وزن بالایی داشت و در پیادهروی اواسط مسیر مجبور بود با عصا راه بیاید. یک روز یادم هست سر درسِ امام صدایش را بلند کرد که اشکال کند، امام گفت "آهسته آهسته، شما جوانید! به سن ما که برسید میفهمید چه بر سر انسان میآید!" در نجف و قم در سر درس همیشه حواسش جمع بود و اگر کسی حرف امام را نمیفهمید از وی سوال میپرسید. آقای رحمانی هم اولین رئیس سازمان بسیج در راهپیماییهای اربعین با ما بود. حاج آقا مصطفی خیلی اهل شوخی و خنده بود.
مرحوم آیتالله بهاءالدینی درباره حاج آقا مصطفی گفته بود "ابن الامام و نفس الامام" که متأسفانه ایشان از دست ما رفت.
ایشان وقتی رحلت کردند ما در قم بودیم و یادم میآید که در نجف عزای عمومی اعلام شد. یکی از عوامل سرعت گرفتن روند پیشرفت نهضت، فوت یا شهادت آقا مصطفی بود چرا که قبل از آن به دلیل ایجاد خفقان کمتر کسی جرات داشت تا از نهضت و مبارزه رژیم شاه حرف بزند اما فوت ایشان حرکتی را برای نهضت ایجاد کرد.
از چپ نفر اول آیتالله مطهری یزدی و نفر سوم آیتالله بهاءالدینی است.
زمان حضور امام در نجف، فضای این شهر در پذیرش مبارزه و نهضت چگونه بود؟ از طرفی علمای ساکن در عراق مواضعشان نسبت به مواضع امام درباره انقلاب چه بود و چقدر در بحث نهضت با امام خمینی همراه بودند ؟
مطهری یزدی: قبل از این موضوع، ابتدا لازم است من درباره آیتالله وزیری و دفتر معروفش بگویم. ایشان انسان خوشذوقی بود و هرجا کتاب خوبی میدید تهیه میکرد. در دفتری سعی کرده بود تا دست خط تمام بزرگان و مشاهیر را جمع کند که در کتابخانه ایشان در یزد موجود است. در این کتاب هم دست خطی از شاه موجود است و هم امام.
امام در این دفتر دست خطی را به یادگار گذاشتهاند و اینگونه نوشتهاند که "ای کاش مانند این کتاب که دست خط تمامی علما را در کنار هم قرار داده، میتوانست قلب آنها را در کنار هم قرار دهد."
آیتالله راستی اولین شخصی بود که درس امام را رونق داد
امام در نجف که بودند سعی داشتند هم مشی خود را گسترش دهند و همزمان نیز با علما در ارتباط باشند. منتها دید نجف و شرایط این شهر به گونهای دیگر بود. این شهر بسیار خشک بود و با نهضت و انقلاب روبرو و آشنا نبودند و برایشان سنگین بود که امام را به عنوان مرجع تقلید نام ببرند. آیتالله راستی کاشانی اولین شخصی بودند که شهامت داشت به عنوان یک عالم والامقام و بزرگ پای درس ایشان نشستند و درس امام را راه بیندازند و موجب رونق درس امام در نجف شدند و درس امام را علم کند.
تسنیم: امام نیز جایی بیان کرده بودند که آیتالله راستی و شهید مدنی در دوران غربت در نجف ما را همراهی کردند.
بله. من خودم شاگرد آیتالله راستی در درس تفسیر و مکاسب و رسایل ایشان شرکت داشتم و در فوت ایشان نوشتم که بالاترین استاد من در طول تحصیل بود. البته نجف در نهضت نقش بهسزایی داشت. امام اگر کسی به درسشان میرفت و اشکال نمیکرد میگفت چرا اشکال نمیکنید مگر مجلس روضه است. مرحوم خاتم یزدی، حاج آقا مصطفی و آسید جعفر کریمی از جمله مستشکلین درس امام بودند.
مولوی عبدالعزیز میگفت من و کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم
حضرتعالی داماد آیتالله کفعمی از علمای بزرگ زاهدان هستید. آنطور که نقل شده ایشان در این خطه نقش به سزایی در وحدت شیعه و سنی داشتند. قدری هم درباره شخصیت مرحوم کفعمی بفرمایید.
مطهری یزدی: معتقدم حق آیتالله کفعمی ضایع شده چون ایشان نقش بسیاری در وحدت در آن منطقه ایفا کرد. بعد انقلاب هم مجدانه با امام همراهی کرد. کتابهایی راجع به آقای کفعمی نوشته شده که همه اسناد و مبارزات ایشان موجود است و میتوانید به آنها رجوع کنید. ایشان با اهلسنت رفاقت میکرد و همه کارها را با همین رفاقت تمام میکرد. نگذاشت وهابیها در زاهدان نضج بگیرند. مولوی عبدالعزیز{از علمای اهلسنت زاهدان و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی} از مکه به کربلا میرود و خدمت آیتالله خویی و حکیم و امام در نجف رفته و گفته بود من و آقای کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم.
تصویر آیتالله شیخ محمد کفعمی خراسانی از علمای بهنام و انقلابی منطقه زاهدان
با توجه به اینکه اینکه رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای هم پیش از انقلاب در زاهدان تبعید بودند، خاطرهای از دوران حضور ایشان در این منطقه به یاد دارید؟
مطهری یزدی: به لحاظ اینکه آیتالله کفعمی در زاهدان فعالیت میکردند و نقشبه سزایی در ایجاد وحدت بین سنی و شیعه داشت. رهبری را که به چابهار و ایرانشهر تبعید شده بودند را میشناختیم و به ملاقات ایشان میرفتیم. آن زمان آقای راشد یزدی و حجتی کرمانی هم تبعید بودند.
ایشان فعالیت چشمگیری در آن خطه داشتند. مثلاً برای سیل زدگان و قحطی زدگان آنجا پول جمع میکرد. برای آیتالله صدوقی در یزد و آیتالله بهاءالدین محلاتی در شیراز نامه مینوشتند و درخواست کمک برای فقرای آن منطقه میکردند. گاهی هم لباس بلوچی میپوشید و در تویوتا مینشست و میرفتند به روستاها سر میزدند. در بحث وحدت شیعه و سنی هم در کنار آیتالله کفعمی فعالیت میکرد.
منزل پدر همسر بنده(آیتالله کفعمی) پاتوق بستگان تبعید شدگان به این منطقه بود. هر کدام از بستگان تبعیدیها که به این منطقه میآمدند در منزل پدر همسر بنده استقرار پیدا میکردند. پس از انقلاب هم به شکل رسمی در ارتش با ایشان آشنا شدم و در جبهه نیز همکاریهایی با آیتالله خامنهای داشتیم.
9 عدد ژ3 به شهید چمران دادم
یکبار در جبهه با شهید چمران و آیتالله خامنهای که نماینده امام(ره) بودند جلسهای داشتیم که چمران به من گفت: به آقای مهدوی کنی{رئیس وقت کمیتههای انقلاب} سلام برسان و بگو ما اسلحه نداریم و بنیصدر هم سلاح نمیفرستد. بگو سلاح به ما بدهند و ما برمیگردانیم. من هم 9 تا ژ3 داشتم که به ایشان دادم.
آیتالله خامنهای یک شخصیت "همهچیز تمام" است
من معتقدم در پیروزی انقلاب دست دیگری در کار بود. در انتخاب آیتالله خامنهای هم به رهبری، دست دیگری در کار بود. برخی نمیتوانند یک خانه را اداره کنند اما ایشان یک ممکلت را اداره کردند. خدا یک شخصیتهمه چیز تمام برای این انقلاب گذاشت.
شما بعد از بازگشت از نجف چندوقت زندانی شدید. علت دستگیری شما چه بود؟
مطهری یزدی: من از مکه به نجف رفتم و از نجف اعلامیه امام را به کراچی و کویته بردم و اعلامیه امام را بین شیعیان پخش کردم. در بازگشت از پاکستان در زاهدان من را گرفتند. رئیس ساواک آن منطقه از من معذرتخواهی کرد و گفت ما هیچکاره ایم و از تهران دستور دادند. شبانه من را از زاهدان با لندروور به تهران فرستادند. همان زمان آیتالله صلواتی و آقای مروارید را برای تبعید به زاهدان آوردند چون در منبر اسم امام را برده بودند.
سخنرانی آیتالله مطهری یزدی در بین مردم "اوشان". نفر اول در کنار وی آیتالله شیخ نصرالله شاهآبادی است
من را به بازجویی ارتش بردند و در پرونده من نوشته بودند "شیخ حسین مطهری". من گفتم شیخ نیستم و سیدم! گفتند حالا چه فرقی دارد، شیخ باشی یا سید(باخنده) گفتند چرا به خارج کشور رفتی؟ گفتم رفته بودم روضه بخوانم!! گفتند این همه جا در ایران چرا خارج رفتی؟ گفتم هرجا بروم میگویند از خمینی بگو. به مدت 5 ماه توسط ساواک بازداشت بودم در قزلقلعه و زندان قصر. الان هم اسناد ساواک اسم من موجود است. اما نفوذ آقای کفعمی موجب شد چندان دستگیری من را علنی نکنند چون وجود آقای کفعمی را رژیم سابق برای حفظ وحدت میخواستند چون اگر آقای کفعمی با آنها علناً لج میکرد واویلا میشد.
یک تودهای که راپورت زندانیها را میداد
وقتی که وارد زندان شدم یکی از مسئولان زندان به کنایه گفت "یزدیها که زندانی و سیاسی نمیشوند"! اتفاقا همان شب دو سه نفر طلبه یزدی را آورده بودند. در یک بند آقای طالقانی و مرحوم انواری و زندانیان طویلالمدت بودند و من در بند 3 بودم. یادم هست در بند 3 یک توده ای بود که میگفتند حواست باشد که برای کم کردن دوره محکومیتش به مسئولان زندان راپورت میدهد. اصلاً زندان دنیای دیگری بود.
تشکیل گروه انقلابی "جوانان ولیعصر" در منطقه فشم
بعد از انقلاب امام در حکمی به شما ماموریت میدهند تا به منطقه فشم و اوشان بروید و کمیته این منطقه را تشکیل دهید. علت انتخاب شما برای آن منطقه چه بود و اوضاع آنجا در ابتدای پیروزی نهضت چطور بود؟
مطهری یزدی: بنده قبل از انقلاب به پیشنهاد یکی از علمای تهران، آیتالله فائق به منطقه فشم برای تبلیغات رفتم و مبارزات را شروع کردیم. این پیشنهاد آیتالله فائق بود که مسجد فائق تهران به نام ایشان است. ما به این منطقه رفتیم و جوانانمان را جمع کردیم و گروهی را به نام "جوانان ولیعصر" تشکیل دادیم. هر روز عصر جمعه دور هم جمع میشدیم. یکبار هم آیتالله خزعلی را برای سخنرانی دعوت کردیم که حیف شد نوار آن سخنرانی موجود نیست. آیتالله خزعلی این آیه قران را درباره جوانان ولیعصر به کار بردندند که "انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی".
سخنرانی آیتالله مطهری یزدی در تظاهرات مردم منطقه فشم
ما در آن منطقه در ماههای منتهی به انقلاب حضور چشمگیری داشتیم و توانستیم راهپیماییهایی را علیه شاه راهاندازی کنیم و از اوشان تا میدان لشکرک راه پیمایی کردیم.
پس از انقلاب بنده زیاد به دنبال حکم نبودم ولی اطرافیان امام مانند آقای اشراقی، آقای توسلی و صانعی پیشنهاد کردند که بنده در همان منطقهای که فعالیت داشتیم با حکمی به فعالیت ادامه دهم. چون با من مانوس بودند و در قم هم دوران طلبگی منزل ما نزدیک منزل امام بود.
تصویری از دستخط مبارک امام راحل(ره) در حکم تشکیل کمیته منطقه فشم
پس از آن با حکم امام به منطقه فشم رفتم و کارم را آغاز کردم. ایشان هم در حکم فرمودند "لازم است جنابعالی به قریۀ فَشَم و سایر بخشهای حومه بروید و در تشکیل کمیتۀ انقلاب اسلامی اقدام نموده و اموالی را که از خاندان پهلوی در آن حدود و در بخش گلندوک موجود است ضبط و نگهداری کنید". میدانستم کارم بسیار سخت است و بار سنگینی است چون منطقه آشوب داشت. یک کافه در آنجا بود که مشهور بود و انواع فساد در آنجا بود اما توانستیم در آن منطقه افسار را در دست بگیریم و با انواع فساد برخورد کردیم. از طریق آیتالله گیلانی که حاکم شرع بود و استاد من بودند توانستیم انواع فساد و خلاف شرع را برخورد کنیم.
در بخشی از حکم حضرت امام به شما آمده است "اموالی را که از خاندان پهلوی در آن حدود و در بخش گلندوک موجود است ضبط و نگهداری کنید". این اموال در چه حد بود و متعلق به چه کسانی میشد؟
مطهری یزدی: خاندان پهلوی هرچه اموال داشتند آنجا بود. رئیس مجلس سنا، اسکندر فیروز رئیس محیط زیست خانههایشان آنجا بود و کارمان شده بود اینکه تانکهای مشروب(شیشههای مخصوص مشروب) را از این خانهها خالی کنیم. یکنفر بود که حریم رودخانه را گرفته بود و داخل ملک خود کرده بود که با وی برخورد کردیم و گفت تو کاری کردی که شهردار شاه هم نکرد. منم گفتم نمیگذارم که حق مردم را غصب کنی. کاخ سد لتیان هم به یاری خدا گرفتیم.
حتی در کمیتههای تهران معروف شده بود که اگر برخورد نمیکنید ببریم کمیته آقای مطهری در لشکرک برخورد کنند. بنده همزمان با سمتی که در کمیته داشتم، در عقیدتی سیاسی صفریک کادر ارتش که پزشکان و لیسانسهها بودند، مسئولیت داشتم.
تلاش منافقین برای اخلال در انتخابات
گروهک منافقین هم در آن منطقه فعالیت خاصی انجام میدادند؟
مطهری یزدی: بله؛ منافقین هم سعی داشتند در زمان انتخابات ایجاد اختلال در روند انتخابات انجام دهند و من 40 تا ابلاغ به طلبهها دادم تا در صندوقها مستقر شوند و جلوی تخلف را بگیرند. خدا به من جرات و قوتی داده بود که به تهدیدات آنها اعتنایی نداشتم. بعد از کمیته به قم رفتیم. بانی مسجد خداداد بههمراه حاج آقا صفایی -که در عقیدتی سیاسی ارتش بود و من را میشناخت- نزد امام میرود و خبر ساخت مسجد را میدهد و درخواست یک امام جماعت میکند. امام میگوید هرچه آقای صفایی بگوید و حاج آقا صفایی هم من را معرفی کرد و از آن زمان امامت مسجد را برعهده گرفتم.