«امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» کتابی 1209 صفحهای با جلد سبزرنگ، به قلم حسن روحانی که یک سال قبل از شروع ریاستجمهوریاش چاپ شد؛ 12 فصل دارد و در آن بهصورت مبسوط ماجرای 2 سال مذاکرات هستهای در دولت اصلاحات بیانشده. از تاریخچه شکلگیری مذاکرات و قراردادهای سعدآباد و پاریس تا بیان دستاورد 678 روز تلاش. خواننده زیادی ندارد اما ناگفتههای فراوانی دارد، روحانی شاید این روزها پس از تصویب «مادر تحریمها» سری به کتابخانهاش بزند، گردوخاک از کتاب قدیمیاش بگیرد، چندصفحهای از آن را بخواند و احتمالاً خود را برای تکرار تجربه تلخ پایان آن دوران آماده کند، تصمیمی غمانگیز البته با حمایت مردمی که عزتشان خدشهدار شده و چه چیز بهتر از همراهی همه مردم، برای رئیسجمهوری که بااقتدار به پیروزی نرسیده است؟
تکرار تاریخی یک رویکرد شکستخورده
وقتی کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هستهای را ورق بزنیم انگار داریم اتفاقات 92 تا 96 را پیش چشم میآوریم. سال 82 هم ماجرا از یک خوشبینی نسبت به غرب شروع شد، درست مثل سال 92. روحانی در خاطراتش مینویسد: «ذهنیت دیگری هم وجود داشت مبنی بر اینکه امریکا همواره به دنبال تحریم ایران و یا حتی حمله نظامی است و موضوع هستهای بهانهای است که آن را رها نخواهند کرد ... اما ذهنیت من این بود که با صبر و تحمل و حوصله و تدبیر، هم با آژانس میتوانیم مسائل را حل کنیم و هم با اروپا میتوانیم بهنوعی توافق دستیابیم» روحانی 10 سال بعد هم همینها را گفت. بااینکه تجربه اعتماد را جلوی چشمش داشت.
مذاکرات با وعده بهبود وضعیت اقتصادی شروع شد اما اتفاقی نیفتاد. شرکتهای بزرگ خارجی، زیاد به تهران رفتوآمد میکردند اما از امضای قرارداد میترسیدند. روحانی در همین رابطه در کتابش مینویسد: «در حوزه اقتصادی هم کار به این دلیل پیش نمیرفت که ما میگفتیم تحریمها باید شکسته شود اما آنها میگفتند اینها مراحلی دارد و در کوتاهمدت نمیتوان به نتیجه رسید. ما دیدیم که گویی میخواهند بحث را چند سال ادامه دهند. در ضمن اروپاییها میگفتند برفرض که این تحریمها را برداریم، شما باید مشکلتان را با آمریکا نیز حل کنید. برای اینکه در شرایط تحریم آمریکا، شرکتهای ما با شما کار نمیکنند. پیشنهادهای اقتصادی آنها هم در حد دادن وام و خرید گاز از ایران و یا ادامه مذاکرات در خصوص موافقتنامه تجارت و همکاری بود.»
اعترافهای تلخ مقدمه یک تصمیم بزرگ
ورق زدن کتاب خاک گرفته روحانی، خاطرات تلخ دیگری را جلوی چشم آقای رئیسجمهور میآورد. البرادعی، دبیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها کسی بود که روحانی میتوانست به او خرده بگرید، دیپلمات مصری هم از ابتدا بازیچه آمریکا بود شیخ اما چارهای جز اعتراض به البرادعی نداشت «اکنون مشخص است که مذاکرات، آنگونه که در توافقنامهی پاریس خواستهشده بود، در حال پیشرفت نیست و این به دلیل خطمشی سه کشور اروپایی/ اتحادیهی اروپا در طولانی نمودن مذاکرات بدون کمترین تلاش برای حرکت بهسوی برآورده ساختن تعهداتشان، طبق توافقنامههای تهران و پاریس میباشد. این استمرار کشدار منحصراً معطوف به تأمین این مقصود است که تعلیق را تا جایی که امکان دارد حفظ کند تا آن را در عمل به توقف تبدیل نماید. این، برخلاف روح و مفاد توافقنامهی پاریس میباشد و در راستای اصول مذاکرات با حسن نیت قرار ندارد.»
کتاب روحانی که یک درام تاریخی است به همینجا ختم نمیشود. نویسنده اعترافات تلخ دیگری هم دارد و صراحتاً میگوید پیشنهاد اروپاییها شبیه کاپیتولاسیون بود: «درمجموع پیشنهاد مذکور درزمینهٔ تقاضاها از ایران بسیار طولانی اما در مورد پیشنهادهای ارائهشده به ایران بهطور مضحکی کوتاه و نارسا میباشد. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه میسازد. پیشنهاد یادشده توهینی به تمام ملت ایران است»
تصمیم تاریخی / بعد از 687 روز تلاش؛ روحانی: ما دیگر همکاری نمیکنیم
«متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابهازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتماد ساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجامنشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد» جملاتی شبیه حرفهای آقای سیف در سال 1395، اما اینها را آقای روحانی در 10 مرداد 1384 (مانند همین روزها) در نامه به البرادعی نوشت، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی در این نامه تاریخی، اقدامات ایران و بدعهدی طرف مقابل را یکییکی میشمارد و به غمبارترین وضع ممکن اشتباهاتش رو قبول میکند، این نامه مهری بر تلاشهای بینتیجه تیم مذاکرهکننده بود، بعدازاین نامه، قفل تأسیسات هستهای شکسته شد و ایران رسماً خروجش را از قرارداد بستهشده اعلام کرد.
گاهی باید تنها نشست، چای نوشید و خاطرات تلخ گذشته را مرور کرد و از آنها درس گرفت حتی به قیمت تکرار دوباره آن روزها. درست است که ماجرا خیلی تلخ شده و از یک سوراخ دو بار نیش خوردیم اما درهرصورت باید ایستاد و تصمیم جدی گرفت. ادامه راه قبلی یا برگشتن از آن. مردم کلاهشان را برای افراد شجاع برمیدارند و آنها را تشویق میکنند. ماجرا آقای رئیسجمهور در روزهای آتی شاید اینگونه باشد. تاریخ در حال تکرار است؛ کسی چه میداند؟ انگار 12 سال بعد قرار است دوباره یک اعتراف تلخ به همراه یک تصمیم تاریخی دیگر رخ دهد.