نقد داستان این است که ما رآکتور آب سنگین اراک را تعطیل کردهایم و قلب این رآکتور را با بتن پر کردهایم و دست از غنیسازی با غنای 20 درصد شستهایم و سانتریفیوژهای نسل جدید خود را اوراق کردهایم و تاسیسات غنیسازی فردو را برچیدهایم به گونهای که این اطمینان خاطر را به طرفهای خود در چالش برنامه هستهای کشورمان دادهایم که فاصله ایران از توانایی استفاده از این فناوری در مصارف غیرمرتبط با انرژی از چندین ماه ادعایی آنها به چندین سال تبدیل شده است.
به شکل خلاصه تعهدات سنگینی را پذیرفتهایم و تمام آنها را به اذعان آژانس به انجام رساندهایم. نسیه داستان هم این است که هنوز منتظریم که ایالات متحده آمریکا به تعهدات خود در برجام عمل و به گونهای رفتار کند که شرایط اقتصادی ایران در عرصه بینالمللی بهبود یابد. ایالات متحده آمریکا هم به اذعان سردمداران دستگاه دیپلماسی کشور نهتنها روح برجام را مکررا نقض کرده است، بلکه با تحریمهای قریبالتصویب جدید، خاصه S722، جسم برجام را هم نقض کرده است و در این مورد اخیر با برداشتن استثنای تبادلات ریالی، حلقه تحریمهای هوشمند مالی را از آنچه پیش از برجام وجود داشت، تنگتر کرده است. حالا با توجه به پذیرش کامل و بدون چون و چرای FATF توسط دولت تدبیر و امید در دوره پیشین، باید منتظر محدودیتهای شدید مالی داخلی برای نهادهای موجود در لیست تحریمهای آمریکا، خاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشیم. با این اوصاف در وضعیتی که دستگاه دیپلماسی دولت تدبیر و امید برای کشور رقم زده است، سپاه پاسداران، وزارت دفاع و ارتش به کانالی هدایت میشوند که تنها بتوانند از پس پرداخت حقوق کارکنان خود برآیند و هرگونه تلاشی برای تجهیز این نهادهای بسیار مهم با سد عریض و طویل تحریمهای مالی و لجستیکی مواجه خواهد شد. بویژه اگر توجه داشته باشیم که ما در برجام یک دوره 5 ساله ممنوعیت خرید تسلیحات متعارف و یک دوره هشت ساله ممنوعیت خریدهای موشکی را پذیرفتهایم و حالا با کشیده شدن دامنه محدودیتها به تبادلات ریالی، این نهادها و بویژه سپاه پاسداران، بیش از پیش در تنگنا قرار خواهند گرفت. البته این روزها دیگر بهانه وضع تحریمهای جدید از برنامه هستهای به اتهام به ایران مبنی بر حمایت از تروریسم و نقض حقوقبشر تغییر کرده است و این دو مقوله که صورتهای عوامفریبانه سخن گفتن از قدرت و نفوذ منطقهای ایران و تلاش امنیتی و اطلاعاتی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است، چالشهای جدیدی هستند که ایالات متحده آمریکا امیدوار است به چیزی شبیه برجام ختم شود. البته این امید با توجه به رویکردی که در میان نخبگان سیاسی مرکزی دولت تدبیر و امید وجود دارد، به هیچوجه بیاساس و خوشبینانه نخواهد بود. دولت در برجام نشان داد میتوان ایران را با هزینه بسیار کمی به تغییر رفتار وادار کرد. کل عواید ما از برجام منحصر شده است به مساله خرید هواپیمای مسافری و تسهیل در فروش نفت و نه در انتقال عواید آن به داخل کشور و مقداری امیدواری به وجود سرمایهگذاران خارجی پردل و جرأتی که با توجه به ریسک بسیار بالای بازگشت تحریمها حاضر باشند سرمایه خود را به ایران وارد کنند. سرمایهای که با توجه به ترتیبات موجود و در صورت تمدید نشدن تعلیق تحریمهای هستهای ایران توسط رئیسجمهور آمریکا، فقط 180 روز برای خروج آن از ایران فرصت وجود خواهد داشت و در کنار همه اینها با توجه به آنچه درباره تحریمهای جدید گفتیم، تمام ترتیبات تحریمی پیشین، آرام آرام و با بهانههای دیگر در حال شکلگیری است. این در حالی است که بازگشت به وضعیت پیشابرجام برای ما نه غیرممکن ولی بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود.
آنچه در این پاراگراف عریض و طویل گفتم تماما مقدمهای بود که اینجای بحث به بعد را بتوانم بگویم. اینکه روابط بینالملل را با منطقی واقعگرا و رئالیستی ببینیم یا در تخیلات و توهمات با رویکرد کلبیمسلکی پای به عرصه مذاکرات بینالمللی بگذاریم، نتیجهاش میشود حلوای نقد و پول نسیه مشکوکالوصولی که هیچ وقت هم وصول نمیشود.
اینکه بفهمیم عرصه بینالملل و روابط بینالملل را قانون جنگل تعریف میکند و حتی طرفداران جریان مذاکره چون نقیبزاده هم به این معترفند ورود به مذاکرات و نحوه مبادلات و عقد تعهدات را متفاوت میکند اما همه اینها را امروز در ماجرای اجلاس G20 بیشتر از قبل میفهمیم. وقتی سطح اختلافات و تنازعات تا این حد بالاست که در بیانیه پایانی این اجلاس هم نمود و بروز دارد، وقتی مرکل آلمانی، ساز خود را میزند و ترامپ آمریکایی میخ خود را میکوبد، باید بفهمیم که آنها در منطق لیبرالیستی خودشان و در زمین بازی خودشان هم میدانند که روابط بینالملل قانون جنگل است و هیچکس نباید به هیچکس اعتماد داشته باشد. همچنان که چند سال پیش همین آمریکا از همین آلمان شنود میکرد و مناسبات سیاسی دومین کشور صنعتی دنیا را اینگونه تخمین میزد. یعنی باید بفهمیم در حوزه روابط بینالملل آنها به خودیها هم رحم نمیکنند چه رسد به غیرخودیها! چه رسد به کشوری که منطق حکومتیشان را زیر سوال میبرد و یک گفتمانی ورای لیبرال- دموکراسی به دنیا عرضه کرده است.
دولت جناب روحانی با ادعای کاربلدی و دانستن زبان سخن گفتن با دنیا بر سر کار آمد و هر نوع انتقاد و نگرانی از روندی را که آغاز کرده بود به بیسوادی منتقدان و نشناختن این زبان مربوط میدانست. تا جایی که نگرانی از آنچه را در حال شکلگیری بود تبدیل به یک ترند تحقیرآمیز تحت عنوان دلواپسان کرد و در یک جو یکطرفه و غیرشفاف، برجام را برای ملت به ارمغان آورد. برجامی که قرار بود سیب و گلابی فراوانی از باغش چیده شود تا جایی که مشکل آب خوردن ملت را هم برطرف کند، بدون اینکه بفهمد دارد در عرصه بینالملل و با قانون جنگل معامله میکند و این مسیر تند و افراطی راه به جایی نمیبرد که نبرده است. آن روزها هر چه از این مساله سخن گفته شد که ایالات متحده قابل اعتماد نیست و باید سازوکار این قرارداد بسیار مهم بهنحوی باشد که داده و ستانده آن گام به گام و با یکدیگر محقق شود، کار با تمسخر و پوزخند و توهین به منتقدان پیش میرفت و حالا که صدق دلواپسی منتقدان محرز شده است، داستان با فرافکنی و از کاه کوه ساختن و سکوت، میگذرد. تازه سخن از برجامهای سوم و چهارم و... در میان است. برجام2 به نظر نگارنده همان پیوستن بیسروصدا و بیکموکاست به FATF بود. برجام منطقهای با هدف صفر کردن خطر قدرت و نفوذ ایران در عراق، سوریه و لبنان و پررنگ کردن نقش اصلیترین متحد عربی آمریکا یعنی عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه و بویژه خلیج فارس است. ما با این اوصاف یا باید این روند را از همینجا قطع کنیم یا باید تا انتها به این روند تن بدهیم و در یک دوره 4-3 ساله و بدون سر و صدا به یک در اصطلاح طرفهای غربی، تغییر رفتار گسترده دست بزنیم و جمهوری اسلامی ایران را از یک نظام سیاسی با ایدههای عدالتطلبانه و ضدسلطه به یک نظام سیاسی معمولی که نقش فرودستانه خود در مناسبات منطقهای و جهانی را پذیرفته است، تبدیل کنیم. تفاوت این دو حالت برای ملت نه گشایش خاصی و نه امکان جدیدی فراهم خواهد کرد بلکه همه آورده این تغییر رفتار منحصر به دوام حکمرانی نخبگان الیگارش کنونی خواهد بود. نخبگانی که این روزها چهرهای دموکرات و طرفدار مردم یافتهاند و ایران را نه کشوری قدرتمند و عزتمند بلکه محلی برای حکمرانی با ثبات خویش میخواهند.
G20 امروز آینه تمام نمای غرب وحشی است که باورش برای روحانی و ظریف و دیگران سخت بود. اینکه بفهمیم آنها با خودشان هم مهربان نیستند چه رسد با ما که دشمن خونیمان هستند. اینکه بفهمند روابط بینالملل منطق واقعگرا دارد نه توهمات خوشبینانه، شاید بزرگترین درسی باشد که میتوان گرفت. البته اگر بگیرند!
امیر استکی