1- نوع و درجه حساسیت ، مسئلهای مهم در حیات فردی و اجتماعی و سیاسی ماست. عقب افتادن یک وعده غذا، هر کدام ما را به تکاپو میاندازد اما مثلا هفتهها مطالعه نکردن، احتمالا حساسیتی در برخی از ما برنیانگیزد. کمترین بیماری جسم، بلافاصله ما را به هم میریزد، اما نابسامانی فکر و روح، شاید نه! دیدن چند تروریست که شلیک میکنند، بلافاصله موج قدرتمند و فراگیر ملی درست میکند. اما موضوع نفوذ، اغلب به چشم نمیآید؛ چه رسد به اینکه حساسیت و اقدامی را برانگیزد. گاه حتی این نفوذ در قواره اسب تروا، تحفهای از سوی دشمن تلقی میشود که باید برایش دست افشانی و پایکوبی هم کرد! قبیل این هیجان آفرینیها را در ماجرای برجام و برخی قرار مدارهای بعدی دیدهایم.
2– مجوز اخیر دولت فرانسه به یک گروه تروریستی منفور ملت ایران برای برگزاری نشست، هر چند متضمن اهانت به وزیر خارجه ماست که دو روز قبل از آن مهمان دولت فرانسه بود، در عین حال میتواند حاوی برخی احتمالات و دلالتها باشد. این اتفاق، یک دلالت مهم با خود دارد و آن تهیدستی روزافزون حریف غربی در مقابل ملت ایران است. اینکه «مریم فیصل» ( قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی! ) در میتینگ کذایی چه چیزی بلغور میکند، چقدر واجد اعتبار است؟ همین طور است اظهارات جانبولتون سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل و برنار کوشنر وزیرخارجه اسبق فرانسه که روزگاری متولی مهار ایران در درون مرزهایش بودند و حالا نفوذ بیبدیل ایران در چهار گوشه منطقه و شاخ و برگ گستراندن آن را با استیصال نظاره میکنند. نشست منافقین بدین معنا ، فوران عقدههای طیفی ورشکسته از مقامات ناکام غربی بود. همین ترکی الفیصل زمانی در ریاست استخبارات سعودی، طراح پروژههای بزرگ ضد ایرانی در لبنان و عراق و سوریه بود و امروز یک ورشکسته به تمام معنا محسوب میشود.
3– نشانه قدرتمندی روز افزون ایران را از جمله باید در ناکامی منطقهای رژیم سعودی و عزل چند رئیساستخبارات این رژیم در طول دهه گذشته بازخوانی کرد. میدل ایست آن لاین مرداد 1391 درباره برکناری «امیر مقرن» نوشت « 4 شکست بزرگ عربستان از ایران در عراق و سوریه و لبنان و بحرین، علت برکناری مقرن بن عبد العزیز از ریاست استخبارات عربستان بوده است، چرا که ملک عبدالله از نفوذ فزاینده ایران در منطقه هراسان است. آمریکاییها به پادشاه عربستان توصیه کردند مقرن را از این سمت برکنار کند، آنها به صراحت گفتند وی در موقعیت مهم خود این جدیت لازم در کار را ندارد. برکناری مقرن و جایگزینی بندربن سلطان، نشانه شکست سیاست های رژیم سعودی در قبال سیاست منطقهای ایران است».
4– بندر بن سلطان با دستور مستقیم آمریکا مأمور شده بود تا شکستهای فاحش ریاض- واشنگتن در حد فاصل عراق تا سوریه و لبنان و بحرین را جبران کند اما به دو سال نکشید که او هم در فروردین 93 به خاطر ناتوانی در مقابل گسترش نفوذ ایران، از ریاست سرویس جاسوسی عربستان عزل شد. اردیبهشت ماه 92، یعنی در فاصله میان عزل مقرن و بندر، شاهزاده ترکی فیصل (رئیساسبق استخبارات سعودی و سفیر سابق این رژیم در آمریکا) ضمن سخنانی در اندیشکده بلفر وابسته به دانشگاه هاروارد گفته بود « ایران مسئله اول سیاست خارجی عربستان در دهه آینده است. عراق اکنون به لطف پیامدهای اشغال آمریکا به یک حوزه مهم برای نفوذ فزاینده ایران تبدیل شده است. هدف ما این است که این نفوذ را کنار بزنیم». اما ترکی فیصل 4 سال پس از این سخنان در کدام موقعیت است؟ به عنوان همدم جدید زنجمورههای بیوه رئیس یک سازمان تروریستی، جانشین ابریشمچی و مسعود رجوی شده است!
5– استناد به عزل زنجیرهای چند رئیسسرویس اطلاعاتی دولت عربستان با همه اهمیتش، ناقص و نارسا به نظر میآید وقتی که سخنان هفته گذشته مایک پمپئو رئیسجدید سازمان سیا را در گفتوگو با شبکه «MSNBC» مرور میکنیم. پمپئو در این گفتوگو تاکید کرد: « نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷سال گذشته ( 2010 میلادی/ 1389 شمسی) بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در ۶ یا 7 سال گذشته است. ایران در همهجای خاورمیانه حضور دارد». بر مبنای این قبیل ارزیابیهای راهبردی، ترکی فیصل و جان بولتون و برنارکوشنر و جولیانی و گینگریچ و جو لیبرمن و ... برخی بازیافتیهای چندباره منافقین، سرجمع ، چقدر میارزند؟
6- ماجرای پاریس و نظایر فراوان آن با وجود بیاهمیتی، درعین حال میتواند نوعی عملیات فریب برای پرت کردن حواس مخاطب ایرانی از برخی موضوعات مهم باشد؛ آنجا که پای نفوذ دیپلماتیک یا سیاسی و اقتصادی و فرهنگی برای شکستن اقتدار بیبدیل ایران در منطقه در میان است. اگر این نفوذ طلبی نسبت به محافل تصمیمگیر و تصمیمساز واقعیت داشته باشد و دشمن بخواهد نسخه بهروزرسانی شده عملیات «اسب تروا» یا مثلا پروژه آژاکس را دنبال کند، آن گاه سؤال مهم این است که آیا حساسیت کافی در افکار عمومی، دیدبانهای امنیتی و به ویژه مراکز مدیریتیِ هدف دشمن وجود دارد؟ آیا مثلا به اندازه حساسیت در مقابل نفوذ تیمهای تروریستی هوشیار و مراقب هستیم؟
7- نگاه اسب تروایی جریان نفوذ به برخی اجزای دولت ، واقعیتی انکار ناپذیر است، همچنان که «ابراهیم – الف» از افراطیون مدعی اصلاحطلبی اسفند 1392 در گفتوگو با روزنامه قانون صراحتا اظهار داشت « دولت روحانی، رحم اجارهای ماست». و پس از او «عبداله – ن» از اعضای حزب منحله مشارکت ، به روزنامه فرهیختگان گفت « اگر رحم اجارهای دولت ، جنین را خوب محافظت کند، حتما اصلاحطلبان آن را دوباره اجاره خواهند کرد»! مشابه این گزارههای خبری بارها درباره آقایان هاشمی و خاتمی ادا شده است. «سعید – ح» مشاور ارشد رئیسدولت اصلاحات که در برخی پروژههای ضد امنیتی نقش داشت ، یکی دو سال پیش گفت ماموریت دولت روحانی، نُرمالیزاسیون است. اما سمت و سوی این تغییر طلبی از انقلابیگری به عادی سازی کذایی امورچیست؟ کافی است قضاوت سال 84 همین فرد را درباره خاتمی و مجمع روحانیون مرور کنیم.
8– «سعید- ح» اواخر مرداد ۸۴ ( آخرین روزهای ریاست خاتمی ) در یکی از ساختمانهای نهاد ریاست جمهوری میزبان خبرنگار سایت ضدانقلابی «پیک نت» (مدیریت شده از خارج کشور) بود. آن خبرنگار ماجرای دیدار و گفتوگوی با «سعید- ح» را چنین بازگو میکند؛ «در یکی از کوچههای فرعی خیابان نوفل لوشاتو، یکی از ساختمانهای فرعی ریاست جمهوری قرار دارد. وارد این ساختمان قدیمی که میشوید، تابلویی در روبرو نظرتان را جلب میکند که با امضای حراست ریاست جمهوری از مکالمه کنندگان میخواهد در هنگام صحبت پشت تلفن احتیاط کنند و مواظب شنود بیگانگان باشند. این تابلوها همه جا حتی کنار در آسانسوری که سوار آن میشوم تا در طبقه دوم به مصاحبه با سعید - ح بروم، به چشم میخورد. او در گفتوگویی که داشتم، گفت: ترجیح میدهم درباره خاتمی صحبت نکنم مبادا که به او بر بخورد. او با ما تفاوت داشت. خاتمی روحانی بود و گروه خونیاش بیشتر به مجمع روحانیون میخورد. حزب مشارکت ما هم با مجمع خیلی فرق دارد، هرچند خاتمی در بین اعضای مجمع بهترین است. مجمع روحانیون، بدترین خیلی دارد. ما از ابتدا هم میدانستیم خاتمی با ما فرق دارد. بین اجزای سیستم فکری او سازگاری وجود ندارد. او آخرین میخ را بر تابوت اصلاحات زد». آیا سران مجمع روحانیون زنده بودند که هیچ اعتراضی به این مصاحبه نکردند؟
9- مشابه این رویکرد منافقانه بارها درباره مرحوم هاشمی اعمال شد. «صادق – ز» از شبه روشنفکرانی که بارها اجازه مصاحبت و مصاحبه با هاشمی را پیدا کرد، 12 خرداد 92 به روزنامه بهار گفت « هاشمی دارد به اپوزیسیون تبدیل میشود و حاکمیت اندک اندک میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی... هاشمی 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند... ایدهآل من نه تنها آقای روحانی بلکه حتی عارف و رئیسدولت اصلاحات هم نیست. ایدهآل من واسلاو هاول، آنگسانسوچی، مهدی بازرگان و ماندلاست». او دو هفته پیش از آن در مصاحبه با «مسیح-ع» روزنامهنگار فراری گفته بود «اگر خداوند یک سیچهل سالی به هاشمی عمر بدهد ایشان هم [مانند دخترش] نه میگوید بهائیان خائن هستند و نه به مجاهدین میگوید منافق. منتها یادمان باشد هاشمی، واسلاو هاول و ایدهآل ما نیست».
10- همین فرد 21 مرداد 92 در مصاحبه با ارگان فتنه درپاریس (سایت کلمه) ضمن مرور دردمندانه ناکامیهای اپوزیسیون میگوید «یکی از دلایل ناکامی این است که وقتی به فضای باز رسیدیم روشنفکران به کمتر از شتر رضایت ندادهاند. مثلا دوران انقلاب کنار دانشگاه تهران چادر زده بودند و برای حزب [تروریست] کومله و دموکرات کردستان، لباس و پتو و غذا جمع میکردند در حالی که این احزاب در جنگ با سپاه و ارتش بودند. این مشخص بود که دوام نمیآورد. بعد از دوم خرداد فضا باز شد؛ ما چه کار کردیم؟ گفتیم درباره ولایتفقیه بحث کنیم، جنگ بعد از سومخرداد و فتح خرمشهر درست نبوده، قصاص اینگونه است، نعوذبالله خدا و پیغمبر آنگونه است. ببینید اگر این دفعه هم دچار همین خطا شویم نه روحانی و نه پدرجد روحانی کاری نمیتوانند بکنند. یاد بگیریم میلیمتر به میلیمتر جلو برویم».
11- این قبیل اظهارات ، به مثابه نشتی شبکه نفوذ است و الا قطعا در محافل داخلی خود صریحتر از این ادبیات را به کار میگیرند. سؤال مهم این است که آیا امثال آقای روحانی با سوابق ممتد امنیتی، نمیتوانند بفهمند جریان انگلوار نفوذ ، واقعا دنبال کدام مقصود است و در این میان، چرا ادعای حمایت از روحانی و دولت او را دستاویز قرار داده است؟! این طیف در سال 88 که تنشان داغ بود و نقاب از چهره کنار زده بودند، شعار دادند» انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است». یا در سال 92 به بهانه جشن پیروزی روحانی ، علیه یکی از نامزدها شعار میدادند « خاک تو سر {...} بدون هیچ دلیلی»!!
12- فعال کردن انواع شکافهای اجتماعی و سیاسی و قومی و مذهبی و گسترش آن به عمق حاکمیت (پروژه سوخته حاکمیت دوگانه)، سیاست دیرینه سرگرم سازی و فرسایش نیروها و انگیزهها به عنوان مقدمه شبیخون است. آمریکا و انگلیس یک بار در حد فاصل سالهای 1330 تا 1332، این کار را نسبت به دو طیف مذهبی و ملی و مشخصا در قبال آیتالله کاشانی و دکتر مصدق انجام دادند. وقتی مردم به ویژه با معارضهجوییهای مصدق علیه نیروهای انقلابی و مماشات وی با وابستگان دربار و اعتماد محض به آمریکا سرخورده شدند، زمان به میدان گسیل کردن شعبان بیمخها و پری بلندهها فرا رسیده بود.
13- امروز البته سال 1332 نیست، چنان که نظام و مردم، در سالهای 78 و 88 نشان دادند. اما کوتاهی برخی دولتمردان ارشد در باز گذاشتن مجاری نفوذ از یک سو و سرگرم کردن عوام و خواص با مجادلات غفلت آفرین، همچنان که فرصت تحمیل هزینههای هنگفت را به دشمن میدهد، موجبات سوء ظن جدی را فراهم میکند. مومن به اجتناب از مواضع تهمت امر شده و اگر کسی با وجود تذکر اجتناب نکند، تردید درباره او به یقین تبدیل خواهد شد. بازنده و قربانی اول چنین روندی - به شهادت تاریخ انقلاب -میزبانان «طیف طفیلی نفوذ» خواهند بود که از اعتبار و حیات خود برای اغیارهزینه کردهاند. به یاد بیاوریم که نهضت آزادی، گروهک رجوی و باند مهدی هاشمی معدوم ، چه بلای عبرتآموزی سر بنیصدر و منتظری آوردند؟
محمد ایمانی