حسن روحانی در شرایطی که با شعار اعتدال و در نفی تندروی به ریاست جمهوری رسید، اما بعد از چهار سال خود به یکی از چهرههای رادیکال تبدیل شده است. به نظر میرسد شکست تئوری دولت یازدهم در اداره کشور از مسیر مذاکره و دیپلماسی خارجی و ناکارآمدی دولت در زمینه حل مشکلات اقتصادی کشور، عامل اصلی است که روحانی را به ورطه رادیکالیسم کشانده است. این مسئله جایی شدت گرفت که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امریکا و روی کار آمدن ترامپ و رویکرد شفاف وی در قبال جمهوریاسلامی، امید روحانی را بیش از پیش ناامید کرد.
اوج رفتارهای تند و رادیکال توسط روحانی را در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم شاهد بودیم، جایی که او وقتی احساس کرد اگر قرار باشد عملکرد و کارنامه چهارسالهاش در دولت یازدهم محور قضاوت مردم قرار بگیرد، امکان اینکه وی عرصه را به رقبا واگذار کند زیاد است و ممکن است اولین رئیسجمهور چهار ساله بعد از انقلاب نام بگیرد.
نکته قابل توجه اما جایی است که حسن روحانی اصرار دارد این رویه را بعد از انتخابات نیز ادامه دهد. روحانی از یک سو از لزوم خارج شدن از فضای انتخابات و فراموشی دو سه هفته انتخابات و همچنین از ضرورت انسجام و همکاری با دولت میگوید: «اکنون دیگر انتخابات به پایان رسیده و رقابتهای انتخاباتی که مثل رقابت لیگهای داخلی بود و هر دستهای طرفدار تیم خودشان بودند، جای خود را به رقابتهای جهانی داده است و دیگر باید همه طرفدار و پشتیبان تیم ملی باشیم که میخواهد در رقابتهای جهانی افتخار بیافریند.» اما در عین حال خودش بر برخوردهای تند و زننده با منتقدان و تفرقهافکنی بین جامعه اصرار دارد.
هرچند سر و صدای فراوان عدهای در فضای مجازی در دفاع از رفتارهای تند روحانی و تشویق او به این رویه، وی را بیش از پیش برای رفتارهای رادیکال تحریک میکند، اما بعید به نظر میرسد تندرویهای روحانی در نهایت به نفع او باشد. یقینا کسی که همچنان شعار اعتدال سر میدهد و حتی اصرار دارد بگوید «امام خمینی هم با رویکرد اعتدال انقلاب کرد!»، نمیتواند با ساختارشکنی و افراطیگری اهداف موردنظرش را پیش ببرد. روحانی باید بداند کسانی که به واسطه القای ترس از سایه جنگ و رقیب هراسی به او رأی دادند، یقینا تحمل زد و خوردهای داخلی و درگیریهای رئیسجمهور با دیگر قوا و نهادها را هم ندارند. آقای روحانی باید بداند اگر قرار بود تندروی نتیجه بدهد، یقینا ردای ریاست جمهوری امروز بر تن فردی چون او نبود، چرا که قبل از این کسانی مسیر تندروی را خیلی جدیتر از روحانی طی کردهاند.
همین مسئله است که موجب میشود، آنان که روزی خود اصلیترین تئورسینهای ررویکردهای رادیکال و تند در قبال حاکمیت بودند، حال تندروی روحانی را به مثابه شکست او عنوان میکنند. به عنوان مثال سعید حجاریان در یادداشتی در این باره مینویسد: «دولت دوازدهم میبایست به درس انتخابات ریاستجمهوری توجه کند و وارد فضای شعاری نشود و هر روز با یک قوه یا نهاد صاحب قدرت درگیر نشود. در گفتوشنودهای پس از مناظرات یا سخنرانیهای شنیدیم و خواندیم که مردم میگفتند: "روحانی از اصلاحطلبان هم جلو زده است" این در حالی است که اصلاحطلبان چنین خواستهای نداشته و ندارند و حتی خودشان هم بعضاً از شعارهایشان عدول کردهاند.
هر که بخواهد اوضاع را آشوبناک کند، بازنده است. مردم بنا به تجربیاتشان نمیخواهند از شرایط نرمال خارج شوند؛ چرا که تحمل شوک ندارند و میدانند کمترین نوسان زندگیشان را به هم میریزد. بازنده اول [در انتخابات اخیر] محمدباقر قالیباف بود؛ چراکه نخستین فردی بود که در مناظرهها ایجاد آشوب کرد و بازنده دوم حسن روحانی بود که وارد زمینبازی جناح راست شد؛ بهخصوص در چند سخنرانیاش در سفرهای انتخاباتی از جمله استان آذربایجان غربی.»
تندرویهای روحانی حتی در همان روزهای انتخابات نیز با واکنش برخی از اصلاحطلبان مواجه شد، به طوری که عباس عبدی که خودش زمانی تز "عبور از حاکمیت" را تئوریزه میکرد، از اینکه «تندروی به نفع روحانی نیست» سخن گفت و الیاس حضرتی نماینده عضو فراکسیون امید مجلس و از حامیان پر و پا قرص روحانی در انتقاد به سخنان تند روحانی به او نامه سرگشاده نوشت: «شما در سخنان اخیرتان تند رفتید آن هم نه تنها در نقد عملکرد نامزدهای رقیب و جریان سیاسی حامی آنان بلکه در مواردی کلیت عملکرد انقلاب اسلامی را هم مورد نقد قرار دادهاید.»
لذا آنچه واضح است اینکه، هر چند حسن روحانی با رفتارها و مواضع رادیکال برای مدتی میتواند اذهان عمومی را از عملکرد اقتصادی خود منحرف کند و به اصطلاح زمین بازی را تغییر دهد، اما یقینا بر اساس تجربه نزدیک به چهار دهه جمهوریاسلامی رویکرد مبتنی تندروی برای هیچ کسی نتیجه درخوری نخواهد داشت. همچنان که این رویه برای چهرههای سیاسی به مراتب برجسته و ریشهدارتر از روحانی هم که این رویکرد را انتخاب کرده بودند، نتیجهای در برنداشت.