روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود نوشت:
1- زندگی ما انسانها چیدمان دارد. این چیدمان برای گذران زندگی، میتواند انسانی باشد، و میتواند گوسفندی و یا گرگی و از این قبیل باشد. امیرمومنان در خطبه 153 نهجالبلاغه فرمود « اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى غَیْرِها. اهتمام چهارپایان، شکمشان است و همت درندگان، به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». قدرتمندان عالم در شرق و غرب، سیاست را همینگونه چیدهاند؛ خودشان مشغول دستدرازی به حقوق ملتها و کشورها، و توده مردم اسیر شکم و شهوت. عزت و کرامت فطری انسان که لگدمال شد، آنگاه لابد میپذیرد جزو ابواب جمعی گرگهای سیاست، نقش درجه 2 و 3 شغال و کفتار را ایفا کند یا حتی در سبک زندگی، به وجوه مشترک غرائز با حیوانات نزدیک شود. دنیا در چنین چیدمان مبتذلی دست و پا میزند. علی علیهالسلام در خطبه 175 نهجالبلاغه فرمود «چیست که میبینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چهارپایانی را مانید که شبان، آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر به او خوبی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار».
2- امام، اینگونه زیستن را نه شأن خود و صاحبمنصبان حکومت میدانست و نه شأن مردم. برای همین هم اشعث بن قیس(والی آذربایجان در زمان خلیفه سوم) را مواخذه کرد و نوشت «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهًْ ًٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهًْ ًً . منصب و قدرتی که دست توست، طعمهای برای تو نیست بلکه امانتی است آویخته بر گردن تو» (نامه پنجم نهجالبلاغه). کارشکنی بعدی اشعث که سرلشکر امیرمومنان در جنگ صفین بود، از همین جاها شروع شد و به خیانت حکمیت (فشار برای صلح و تعطیلی جنگ در حال پیروزی) کشید. فرزندان او- جُعده و محمد بن اشعث- هم قاتلان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام شدند. امام در نامه 45 هم که عثمان بن حنیف را به خاطر همسفره شدن با اشراف و غفلت از محرومان سرزنش کرد، به مذمّت اخلاق کاخنشینی و اشرافیگری پرداخت و فرمود «اگر میخواستم میدانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابریشم را به کار برم. لیکن هرگز هوا بر من چیره نخواهد گردید؛ شاید که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گُرده نانی بَرد، یا هرگز شکمی سیر نخورد. آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته؟...آیا به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟ مرا نیافریدهاند، تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، چون چهارپای بسته که به علف پردازد».
3- انتخابات تمام شد اما مسائل مهم و راهبردی کشور سر جای خود باقی است. حرفهایی در انتخابات زده شد. مردم را از ناامنی و شبح جنگ ترساندند. از بازگشت تحریمها در صورت رای آوردن دیگری گفتند. و کنسرت و بود و نبود آن را تبدیل به مسئله اول کشور کردند! بعد از انتخابات هم کسانی کارناوال پیروزی راه انداختند و دیسکو برقرار کردند و پایکوبی نمودند؛ غرق در هیجان محض. اما آیا کسی از خود پرسید چگونه در امنیت کامل، انتخابات برگزار یا جشن برقرار شد، حال آن که تروریستها همین پریشب، در عملیات تروریستی منچستر انگلیس، 69 نفر را در یک کنسرت به خاک و خون کشیدند؟ اگر گاردین زمانی نوشت «ثبات ایران در خاورمیانه ناامن و پرآشوب، یک استثناست»، آیا نباید برای دقایقی تأمل کنیم که این امنیت چگونه حاصل شد و چه تهدیدهایی در کمین آن است؟ از خود پرسیدهایم تروریسمی که در غرب آسیا، امنیت و ثبات را در کام خود کشیده و زبانههای آن، گاه به اروپا سر میکشد، چرا در لابراتوار مشترک سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس و عربستان تولید شد و چرا آن را در همسایگی ما(افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه و سوریه و لبنان) پراکنده ساختند؟ نقش آمریکا و ناتو در تدارک چنین جنگی در همسایگی ما چه بود؟
4- خودکامگان مستکبر، دنیا را تبدیل به جنگل کردهاند؛ منتها با ظرفیتهای بیشترِ سبک زندگی گوسفندی و خوکی و گرگی که ناشی از نبوغ انسانی است! کدخدای آمریکایی این دهکده جهانی، کابارهدار بود و صاحب حرمسراست. روسای جمهور اسبق و سابق و فعلی فرانسه (سارکوزی، اولاند و ماکرون)، در همین تربیت مغایر با اخلاق رشد یافته بودند که هر کدام پروندهای مشمئزکننده در زندگی خانوادگی دارند. انحطاط اخلاقی دیوید کامرون نخستوزیر پیشین انگلیس را نیز لابد همه شنیدهاند. اما جالب اینکه همین کامرون 26 آذر 1390 در چهارصدمین سالگرد انتشار ترجمه انگلیسی انجیل گفت: «اصل «زندگی کن و بگذار دیگران زندگی کنند»، در انگلیس تبدیل به «هر کاری دوست داشتی انجام بده» شده است. تحمل منفعلانه رفتار غیراخلاقی، باعث دامن زدن به آشوبهای ماه اوت گذشته در انگلیس، افراطگرایی و رسوایی مالی در صنعت بانکداری ما شده است». سیاستمداران درندهخوی غرب، طبعا نوچههایی مانند حاکمان سعودی را به دوستی میگیرند و مراوده میکنند و میدوشندشان. آخرینش قراردادهای 430 میلیارد دلاری که اقتصاد زمینخورده آمریکا را به قیمت نابودی بیشتر منطقه سر پا میکند. چگونه میتوان چنین خودکامگانی را طرف شراکت و همکاری و همافقی در مسائل منطقهای یا جهانی معرفی کرد، چنان که کسانی در داخل گفتند.
5- جان کری چهارم مرداد 1394 در شورای روابط خارجی آمریکا دو نکته قابل تامل گفت. یکی اینکه «دوستان! اگر به توافق پشت کنیم، یک پیام بزرگ به افراطیها در ایران میفرستیم. چه کسی میداند در این صورت انتخابات چه میشود اما [...] و [...] که خود را در مذاکره با غرب به خطر انداختند، به نظرم به دردسر جدی میافتند» و دوم «به ایران امروز نگاه کنید... 25 درصد جوانان آنها بیکارند. اگر به تهران بروید - من نرفتم ولی دوستانم که رفتهاند به من گفتند که - جوانان به دنبال گوشیهای هوشمند هستند و میخواهند بخشی از دنیا باشند». آیا باراک اوباما یا دختران 10-14 سالهاش(مالیا و ساشا) حق نداشتند بخشی از همین دنیا باشند که کری گفت؟! پاسخ اوباما منفی بود. او اواخر آذر 1390 گفت «دخترانم را از استفاده از شبکه اجتماعی فیسبوک منع میکنم زیرا تمایل ندارم افراد غریبه، مسائل خانوادگی آنها را بدانند. فیسبوک مکانی امن برای گذران اوقات فراغت دخترم نیست. اجازه نمیدهم تا آنها لااقل 4 سال بزرگتر شوند. چرا باید بخواهیم با افرادی روبهرو شویم و آنها از امور ما باخبر باشند، در حالی که آنها را نمیشناسیم. این عاقلانه نیست». اوباما اسفند 93 نیز به شبکه ایبیسی نیوز گفت «به من اجازه داده نمیشود گوشی هوشمندی مانند آیفون یا سامسونگ گالاکسی داشته باشم. سازمان امنیت آمریکا مرا مجبور به کنار گذاشتن موبایل هوشمند کرده است».
6- چرا دولتمردانی که مردم ما را به دروغ - و صرفا به خاطر مصارف انتخاباتی - از جنگ و حمله نظامی آمریکا و ناتو ترساندند و گفتند «5+1 آماده حمله به ایران بودند»(!)، نسبت به «ناتوی فرهنگی» حساسیتی نشان ندادند هیچ، که گاه، فرش قرمز هم پهن کردند؟ چرا کسی از خود نمیپرسد تحریمکنندگان ملت ایران در زمینه بنزین و دارو و سوخت 20 درصد رآکتور تهران(لازمه تولید رادیودارو برای 850 هزار بیمار)، در عرصه فضای مجازی و ماهوارهای و تلگرامی، مسیر معکوسی را پیمودهاند؟ یا چرا دلمشغولی وزیر خارجه آمریکا در کنار انتخابات ایران و ناکامیهای مهم منطقهای کاخ سفید، بهکارگیری گوشیهای هوشمند از سوی مردم ایران به ویژه جوانان است؟ خوابزدگی برخی مدیران ما در نسبت ما با غربِ متعدّی و مهاجم از کجا حلول کرده که به سادگی پای نسخه فرهنگی آن برای تغییر ساختار آموزشی و تربیتی و خانوادگی کشورها تا سال 2030(سند یونسکو) را امضا میکنند و تهیه برنامه اجرایی آن در «کارگروه ملی آموزش 2030» را به تصویب هیئت دولت میرسانند و با امضای معاون اول رئیسجمهور ابلاغ میکنند؟
7- آیا فقط بیخبری است که رئیس دولت در مناظرهها، امضای سند را انکار میکند اما بعدا ادعا میکند که به شکل مشروط پذیرفتهایم؟ چگونه سندی تعهدآور را بدون بررسی و تصویب مجلس(مطالبه اصل 175 قانون اساسی) امضا کردند و تا هنگام اعتراض رهبر حکیم انقلاب به اجرا گذاشتند؟ مگر این سند ضد اصول و ارزشهای اخلاقی و خانوادگی اسلام نیست؟ اگر خانواده و اخلاق انسانی و اسلامی را منهدم کردیم، آنگاه چگونه میتوان امنیت و ثبات و اقتدار و بالندگی کشور را در مقابل انواع تهدیدهای مهندسی دشمن حفظ کرد و روحیه عزت و ستمناپذیری داشت؟ آموزش مسائل جنسی به کودکان از مهد کودک و مشروعیت بخشیدن به اباحیگری جنسی به موازات ممنوعیت ترویج احکام و حدود اسلامی مغایر با ارزشهای غربی، قرار است کشور ما را ظرف 13-14 سال به قعر کدام پرتگاه بکشاند؟ آقای روحانی و جهانگیری اگر میفهمیدند یا با مردم صادق بودند، باید میگفتند ته درهای که مدام مردم را از آن ترساندهایم، همین ولنگاری و ازهمگسیختگی فرهنگی است که دشمن ترویج میکند و ما نسبت به آن منفعل هستیم.
8- اگر افق نگاه و دلمشغولیهای مردم به ویژه جوانان(موتور پیشران حرکت ملی) را تا سطح کنسرت و دیسکو و کارناوال خیابانی و حداکثر، همّ و غمّ معیشت پایین آوردیم و روحیه عزت و کرامت و مجاهدت و سختکوشی و ایثار را از آنان دریغ کردیم یا همه این روحیات سازنده اقتدار را «شعار و ماجراجویی و افراطیگری و خشونتطلبی» خواندیم، آنگاه در بزنگاههای تهدید چگونه میتوان مردم را پای کار آورد و از امنیت ملی صیانت کرد؟ اگر روزگاری بنیصدر از گسیل نیروی نظامی و امکانات به جبهه دریغ کرد و موجب سقوط خرمشهرها شد، جوشش غیرت ملی راه تجاوز دشمن را- ولو با 8 سال خون دل خوردن و تقدیم بهترین فرزندان ملت - بست. اما اگر قرار باشد برخی مدیران ما به خیال بالا و پایین کردن چهار تا رای بیشتر، در مقابل ناتوی فرهنگی معبرگشایی کنند، تبعات پرخسارت این کجفهمی چگونه قابل جبران است؟ مردم ما فراموش نکردهاند که آشوبگران نیابتی در پوشش انتخابات به سران فتنه نزدیک شدند اما بعدها علنی گفتند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است». حالا نیز ماجرا همان است. انتخابات بهانهای بود برای ادعای ائتلاف با برخی دولتمردان و گشودن معبر غارت و شبیخون فرهنگی علیه ریشههای اقتدار ملی.
9- انتخابات تمام شده است، با همه جفاهایی که برخی نامزدها به واسطه چوب حراج زدن به اخلاق و ارزشهای اسلامی و امنیت و اقتدار ملی مرتکب شدند. اما مهمتر از انتخابات، نسبت ما با غرب مهاجم و ناتوی فرهنگی، اطلاعاتی، اقتصادی و رسانهای آن است. روشنگری و تبیین برای آگاهی از عمق جنگ پنهانی که کشور درگیر آن است، حق مردم ماست. از دل این روشنگری که تکلیف جهاد کبیر ماست، باید مطالبه قدرتمند ملی از مسئولان همه دستگاهها (دولت، مجلس و قوه قضائیه) سر برآورد. این ربطی به این جناح و آن نامزد ندارد بلکه مانند آب و هوا برای زندگی است که اگر نباشد، قادر به نفس کشیدن آزادانه و عزتمندانه نخواهیم بود. مطالبات اقتصادی سر جای خود محفوظ، اما نمیتوان نسبت به فرهنگ و تربیت عمومی و ابزارهای سازنده یا ویرانگر آن بیتفاوت بود. اگر خرمشهرها آزاد شد، به این خاطر بود که- به تعبیر شهید جهانآرا در بحبوحه سقوط خرمشهر- مواظب بودیم ایمان ملت ما سقوط نکند. امروز هم فقط با همین صیانت است که میتوان به پیروزیهای بزرگ امید داشت و نه دل بستن به شیوه حقارتآمیز برخی زمامداران همواره دوشیده شده عرب؛ از عربستان تا لیبی.
محمد ایمانی