از نخستین روزهای انتخاب روحانی ضعف رئیس دولت در اداره جامعه خود را در قالبهای مختلف از جمله عدم استقلال او از شخصیتهایی چون هاشمی نشان داد. اینها البته در کنار نداشتن یک گفتمان سیاسی مستقل بیش از پیش هم به چشم میآمد و حتی تلاش دولتمردان برای آنکه «اعتدال» را یک گفتمان نشان دهند نیز ناموفق بود تا جایی که محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلب هم گفتمان خواندن اعتدال را نفی کرد. با نخستین بزنگاه مدیریتی یعنی «توزیع سبد کالا» مشخص شد روحانی نه تنها در حالتی شکننده مدیر اجرایی جمهور شده است بلکه دولتش نیز «ضعیف پایه و شکننده» است و با رفراندوم 97 درصدی مردم در رد ایده دولت درباره یارانهها «دولت تنها» شد.
در انتخابات مجلس خبرگان، هاشمی به جای آنکه او را تقویت کند و در گفتاری در بین اعضای ستاد انتخاباتی، او را کوچک شمرد و گفت: «دکتر روحانی یک هفته قبل از انتخابات 92، 3 درصد رای داشت که با حمایت من به بالای 50 درصد رفت.» این در حالی بود که نقدهای جدی از ناکارآمدی موجود از سوی همراهان روحانی به وی هم هر روز بیشتر میشد. مسعود پزشکیان گفت: «مردم و احزاب میتوانند مشتری روحانی باشند که از او شاکی هستند. آن کسی که به من رای داده، مشتری من است و از من انتظار دارد، بنابراین اگر بعد از رای دادن به او توجه نکنم و دنبال کار و زندگیام بروم آنها مجدد از من حمایت نخواهند کرد و ابراهیم اصغرزاده نیز عنوان کرده بود: « آقای روحانی باید متوجه باشد درباره دولت ایشان تصویری از یک دولت فشل، ضعیف و امامزادهای که اصلا معجزه نمیکند در ذهن مردم دارد شکل میگیرد.»
حالا اما در بزنگاه انتخابات از چند ماه قبل اصلاحطلبان به دنبال آن بودند که در کنار روحانی فرد دیگری نیز برای انتخابات ریاستجمهوری داشته باشند. اگر چه برای آن لقب «ضربهگیر» یا «پوششی» گذاشته شده است اما نقدهای جدی و البته رجوع آنها به نارضایتیهای عمومی که خود را در نظرسنجیها نشان میدهد و روحانی در آنها 40 درصد رای منفی دارد باعث شد فشارها بر آوردن کاندیدایی دیگر در کنار روحانی جدی شود.
جهانگیری کاندیداتوری خود را برای دفاع از روحانی عنوان کرده است اما به نظر میرسد چه او برای یک رقابت جدی آمده باشد و چه برای کمک به او، از فاجعهآمیز بودن این کاندیداتوری برای روحانی چیزی کم نمیکند.
اگر با پیش فرض اصلاحطلبان در نظر بگیریم که به معنای احتمال عدم رایآوری روحانی و داشتن گزینهای جایگزین در هنگام ضرورت است! این یعنی روحانی قابلیت کافی و اطمینانبخش برای رایآوری ندارد و آنها جهانگیری را برای آن آوردهاند که در صورت اضطرار از روحانی عبور کنند. چنانکه شهابالدین طباطبایی میگوید: «کاندیدای حامی هم میتواند تا انتها همانطور پوششی بماند وهم میتواند در شرایط خاص به عنوان کاندیدای اصلی وارد عرصه شود.»
اگر هم با پیش فرض دولتیها و کارگزاران در نظر بگیریم که جهانگیری برای کمک به روحانی آمده است باز هم تحقیر روحانی است، چرا که بدین معنا خواهد بود که روحانی ظرفیت و قدرت دفاع از خود را ندارد!
در هر دو صورت روحانی در دوگانه تحقیرآمیز «عبور از روحانی» یا «روحانی ناکارآمد» قرار دارد.