پدیده قابل توجه سیاسی روزهای ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم، نامزدی رسمی معاون اول دولت مستقر است. این پدیده در دولتهای گذشته بیسابقه بوده است، اگرچه در انتخابات ریاستجمهوری سال 80 بخشی از کابینه محمد خاتمی یعنی هاشمیطبا و شمخانی به عنوان وزرای او نامزد انتخابات شدند اما این نامزدیها نه تنها به عنوان تصمیم رئیسجمهور وقت نبود بلکه با سویههای انتقادی از سوی افرادی مثل شمخانی نیز روبهرو بود. بنابراین برای نخستین بار است که معاون اول یعنی نفر دوم یک دولت مستقر و البته از نظر اشراف به امور دولت، نفر اول با هماهنگی خود رئیسجمهور وقت (بهرغم میل باطنی روحانی) در انتخاباتی که قطب اصلی انتخابات رئیسجمهور مستقر است، شرکت میکند. بنابراین نامزدی جهانگیری، پدیده قابل اعتنایی در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم است. مشروط به اینکه بعد از اعلام صلاحیتها از سوی شورای نگهبان، جهانگیری در رقابتهای انتخاباتی باقی بماند و در تصمیم روحانی و شرکایش تجدیدنظری نشود، نامزدی روحانی را میتوان در 3 احتمال کلان بررسی کرد.
احتمال اول
جهانگیری حال به دلیل ضعف روحانی در دفاع از عملکرد دولت، یا به دلیل برخی قوتهای رقبای وی، تمام و کمال در خدمت تقویت و تسلط روحانی در رقابتهای انتخاباتی کار کند و در نتیجه نیز روحانی پیروز انتخابات شود. این احتمال که خوشبینانهترین احتمال از جهت نفع روحانی است با خود این پیامد را دارد که پیروزی روحانی را مدیون معاونش جهانگیری کند و این باور را در جامعه استقرار بخشد که چه بسا اگر او در این رقابتها شرکت نمیکرد، این پیروزی نصیب روحانی نمیشد و در همین هنگامه نیز این پیش فرض را برای ناظر رقابتهای انتخاباتی داشته باشد که رئیسجمهور مستقر قدرت و توان دفاع از خود را ندارد. در واقع حداقل پیامد منفی نامزدی جهانگیری در کنار روحانی این است که روحانی به ضعف و ناتوانی در عملکردش یا در دفاع از عملکردش اعتراف و اذعان دارد و این مساله به سرعت اجتماعی خواهد شد. روحانی خود واقف است که در انتخابات پیشین نیز پیروزی وی با کنارهگیری عارف و توأمان حمایت خاتمی و هاشمی تحلیل شد و از این بابت زیر فشار همین مسائل در تصمیمگیری دولت خود آسیبپذیر نشان داد و این مساله تا آنجا پیش رفته بود که هاشمی در آستانه انتخابات خبرگان گفته بود «روحانی یک هفته قبل از انتخابات 92، 3 درصد رأی داشت که با حمایت من به بالای 50 درصد رفت». اما این بار پیروزی با کمک جهانگیری با پیروزی در انتخابات 92، 2 تفاوت دارد. اول این است که در آن انتخابات روحانی کاندیدای ناشناختهای بود و وی در قامت یک نامزد انتخاباتی مانند دیگر کاندیداها در آن شرکت داشت و اکنون به عنوان رئیسجمهور مستقر در انتخابات دوازدهم حاضر است. دوم اینکه در آن انتخابات روحانی مدیون چهرههایی مثل هاشمی بود که به هرحال یک چهره قدرتمند سیاسی و شناخته شده بود اما در این انتخابات وی مجبور است رهین منت فردی مثل جهانگیری شود که بین او و هاشمی در اهمیت، قیاسی معالفارق وجود دارد بنابراین در احتمال اول شیرینی پیروزی روحانی از لحاظ اجتماعی چندان دلچسب نیست بلکه تلخیهایی از شکست با تحقیر را نیز با خود همراه دارد. در نهایت نیز نتیجه این نوع پیروزی، دولتی چندپاره و ضعیفتر از قبل خواهد بود. البته ممکن است با همین وضعیت روحانی پیروز انتخابات هم نشود؛ هم باخته باشد و هم تحقیر کمک جهانگیری را به دوش بکشد.
احتمال دوم
احتمال دوم نیز این است که اساسا جهانگیری به شکلی در انتخابات ظهور کند که روحانی تحتالشعاع او قرار گیرد و شرایط اجتماعی نیز او را بر روحانی در انتخاب کردن ترجیح دهد؛ اصلاحطلبان نیز که خسته از حمایت از کاندیداتوری عاریتی روحانیاند و نیز در این سالها انتظاراتشان از روحانی برآورده نشده است و شاهد نارضایتیهای عمومی از ناکارآمدیهای موجود نیز هستند، با توجیه این فضای اجتماعی از روحانی درگذرند و پایگاه اجتماعی ایدئولوژیک خود را به نفع جهانگیری فراخوان کنند و اتفاقا از او بخواهند این بار نوبت اوست که نقش عارف در کنارهگیری را برعهده گیرد و نتیجتاً نام جهانگیری از صندوق رای بیرون بیاید. در این احتمال شکست روحانی خیلی واضح و آشکار است. این احتمال را نباید به هیچ انگاشت و به ادعای «پوششی» و «ضربهگیر» بودن جهانگیری دلخوش کرد. این حرفها برای شکستن مقاومت و مخالفت روحانی کارکرد دارد تا آنها بتوانند در انتخابات شرکت کنند.
احتمال سوم
احتمال سوم هم این است که بهرغم کمک جهانگیری به روحانی، هم او و هم روحانی چه در مرحله اول و چه در مرحله دوم انتخابات شکست بخورند و پیروز نهایی انتخابات قالیباف یا رئیسی باشد. در این احتمال که شکست اندر شکست است، روحانی با شکست مضاعف روبهرو شده است. هم باید رنج تحقیر حضور جهانگیری برای کمک به خود را و هم رنج شکست در انتخابات را تحمل کند و هم با از دست رفتن سودای ریاستجمهوری دولت دوازدهم کنار بیاید.
بنابراین نامزدی جهانگیری در کنار روحانی را میتوان یک بازی سه سر باخت برای روحانی دانست که تنها وزن شکست در 3 احتمال متفاوت است.
سندی برای ناکارآمدی روحانی
در طول تاریخ حیات جمهوری اسلامی، این نخستینباری است که معاون اول یک رئیسجمهور برای دوره دوم دولت وی، علیه رئیس خود طغیان کرده و بهمثابه رقیبی در مقابل او قد علم کرده است!
شاید همین ابتدای کار ما را متهم کنند به سادهاندیشی و درنیافتن غایت اصلی نهفته در پس رفتار سیاسی دولتمردان دولت به اصطلاح تدبیر! راستش را بخواهید توفیری هم نمیکند؛ معاون اول دولت به هر نیتی وارد کارزار انتخابات شده باشد، خروجی آن یک پیام بیشتر نخواهد داشت؛ آن هم «ناکارآمدی و ناتوانی روحانی»!
حضور جهانگیری در عرصه رقابت برای انتخابات آتی 2 حالت بیشتر ندارد؛ یا حقیقتاً به قصد رقابت با روحانی اعلام کاندیداتوری کرده و مصمم است تا روز انتخابات بهمثابه رقیبی جدی در صحنه مانده و خود را در معرض آرای ملت قرار داده و گوشه چشمی هم به پیروزی داشته باشد، یا آنکه به تعبیر این روزها بابشده در قامت یک کاندیدای «پوششی»، یا «ضربهگیر» و «کمکی» به میدان آمده تا در مواجهه با منتقدانی که با دستی پر به کارزار انتخابات میآیند، چونان «سپر بلا»یی روحانی را تا حدی از گزند انتقادات پر و پیمان رقیب مصون بدارد.
در حالت اول و به فرض جدی گرفتن حضور جهانگیری بهمثابه رقیبی حقیقی، این حضور پیامی جز این نمیتواند داشته باشد که جناح سیاسی حامی روحانی با نگاهی واقعبینانه و فارغ از خودفریبی و غرور به کارنامه روحانی و رصد بازتاب این عملکرد و جایگاه حقیقی وی در افکار عمومی، به درستی به این باور رسیده است که با وجود کارنامهای چنین مشحون از ناکارآمدی نمیتوان و نباید به تداوم دولت روحانی برای 4 سال آینده «امید» داشت، از این روست که بر آن شده تا پیش از آنکه ملت دست رد به سینه آنها بزند، «تدبیر»ی دیگر بیندیشد عدم اقبال دوباره به روحانی را، این است که با به صحنه آوردن جهانگیری به نحوی تلویحی از کارنامه ناکارآمد روحانی اعلام برائت کرده، این پیغام را به ملت مخابره میکند که با معرفی گزینه جدید و جایگزین درصدد جبران مافات ناکارآمدی دولتی برآمده که به لحاظ اندیشگانی وابسته به ایشان است، تا به این ترتیب با جلب اعتماد دوباره ملت خود را از خطر حذف از صحنه سیاسی و از دست دادن قدرت نجات دهد. با اینحساب کاندیداتوری جهانگیری در عرصه انتخابات بیش از آنکه پیامی ایجابی و معطوف به خود وی داشته باشد، پیامی سلبی ناظر به «ناکارآمدی روحانی» و «عبور» حامیان وی از او دارد که طیف متبوع سیاسیاش را از چارهای دیگر اندیشیدن ناگزیر کرده است!.
در حالت دوم و با فرض فرمالیته بودن حضور جهانگیری بهعنوان رقیبی جدی برای روحانی و لحاظ کردن غایت «ضربهگیر»ی بهعنوان دلیل اصلی کاندیداتوری وی، باز هم جز این برنمیآید که هواداران روحانی آن اندازه به ناکارآمدی و در نتیجه ناتوانی روحانی در دفاع از عملکرد خویش اذعان دارند و به این باور رسیدهاند که روحانی بهتنهایی از پس پاسخگویی به انتقادات وارد بر عملکرد خویش برنمیآید، که به منظور صیانت از وی بویژه در مناظرات انتخاباتی «سپر بلا»یی در قد و قامت «معاون اول» برای وی تدارک دیدهاند تا یار و یاور باشد او را در مصافی که حریفان با دست پر به میدان میآیند. روحانی ثابت کرده صرفا مرد تریبونهای یک نفره و میدانهای خالی از رقیب است و تنها در چنین فضایی قادر به ترکتازی است آن هم با زبان گزنده و آلوده به توهین و تحقیر منتقدان! همین که پس از گذشت 4 سال از دولت وی هنوز که هنوز است هیچیک از دولتمردان شهامت حضور در برابر منتقد نداشته و تنها و تنها در برنامههای یک طرفه قادر به تبیین و دفاع از دستاوردهای!!! دولت بودهاند، خود بزرگترین گواه این مدعاست که اگر حرفی برای گفتن و چنتهای به راستی پر داشتند، آنان را از حضور در برابر اندیشههای دیگر هراسی نبود! گذشته از آنکه فرستادن «کاندیدای پوششی» برای روحانی تمام رشتههای پیام تنها آمدن وی به ستاد انتخابات را که بهزعم ایشان حکایت از آن داشت که او یکتنه بقیه رقیبان را حریف است نیز پنبه میکند!.
خلاصه! هر جور حساب کنی ورود جهانگیری به عرصه انتخابات پیامی جز «ناکارآمدی و ناتوانی روحانی» به همراه ندارد، و آنکه میپنداشتند قاتق نانشان است، میشود قاتل جانشان! مگر اینکه پیش از آغاز رقابت اعلام انصراف کند، که آن هم بعید است!
وحید امینی