آیت الله سیدمحمد خامنهای که خود از مبارزان دوران طاغوت است، سه برادرش نیز در دوران پهلوی به زندان افتادهاند. وی در کتاب خاطراتش روایتی از ملاقات با دو تن از برادرنش در زندان را اینگونه نقل میکند:
«دو تن از اخویها را به زندان قصر آورده بودند و هفتهای دو روز ملاقات داشتند. اوضاع به گونهای بود که من در بیشتر روزهای هفته برنامه ملاقات با اخویها داشتم.
... روزی، نزدیک زندان از گاریهای میوهفروش هندوانه و خربزه میخریدم. فروشنده گفت: «اگر همه میوهها را بخری نصف قیمت میدهم.» معامله تمام شد و گاری چهارچرخ را تا در زندان بردیم. در زندان را باز کردند. پاسبان پرسید نذری است؟ گفتم بله و من به کمک میوهفروش هنداونهها را یکییکی به داخل میفرستادم. روی زمین میچرخیدند و میغلتیدند. هم ما و هم مأموران به این صحنه میخندیدیم. زندانیها هم وسط بازی در حیاط ناگهان با این منظره روبرو شده بودند. چند تن از زندانیها که از زندان آزاد شدند، میگفتند هرگز آن منظره را فراموش نمیکنیم.