باور کردنش سخت بود. باور ِ اینهمه شور و شوق و عزمی که میشد در این دیدار فراموشنشدنی دید. دیداری که معجونی بود از صمیمیت و لبخند و البته امید! همه دانشجویان ایرانی احتمالاً وقتی دیدند آقایشان خطاب به این جمع میگوید: «من شماها را خیلی دوست دارم.» دلشان پر کشیده سمت بیت رهبری و حسرت این دیدار به دلشان نشسته. همه «جوانان مومن انقلابی» احتمالاً قند در دلهایشان آب شده وقتی دیدند آقا چطور تحویلشان میگیرد و به آنها امید دارد. خردهروایتهای جمع حاضر در این ملاقات خاص، توسط خبرنگار خبرگزاری دانشجو گردآوری شده و برای نخستین بار منتشر میگردد. شاید، اندکی از فضای شیرین دیدار ِ دوشنبه را انتقال دهد.
پرده اول: مسئول بسیج در حد وزیر!
تقریباً هیچکس انتظار همچین دیداری را نداشت. اهدای مدالهای قبلی به آقا، هیچکدام به این سطح و کیفیت نبودند. معمولاً بین دو نماز یا یک زمان کوتاهی را اختصاص میدادند تا بچهها یکی یکی بیایند، خودشان را به آقا معرفی کنند. اولین عکسهای این دیدار که منتشر شد، بچههایی که نیامده بودند حسابی غافلگیر شدند. کنار آقا، دکتر فتوحی رئیس دانشگاه بود و کنار ایشان، مسئول بسیج شریف! و کنار مسئول بسیج، مسئول نهاد. و بعد هم اعضای هیاترئیسه دانشگاه شریف. یکی از بچهها به شوخی میگفت جایی که سیدمرتضی(مسئول بسیج) نشسته معمولاً پایینتر از وزیر کسی نمینشیند. یکی دیگر اضافه میکرد:«جایی که دکتر فتوحی نشسته هم معمولاً شخصی کمتر از رئیس جمهور نمینشیند.» نکته جالب دیگر این بود که تقریباً هیچ مقامی از دولت در دیدار حضور نداشت و بالاترین مسئول حاضر، رئیس دانشگاه خودمان بود. این دور بودن از تشریفات و خودمانی بودن دیدار، حسابی حالمان را جا آورد.
پرده دوم: مدالآوران جهادگر
شاید کسی نداند اما تعداد قابلتوجهی از بچههایی که دوشنبه در دیدار بودند، پایهگذار و عضو گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه هستند. سالی سه چهار بار میروند زیرکوه خراسان جنوبی برای شناسایی نیازهای منطقه و تعریف فعالیت جهادی. بچههای روستاهای زیرکوه احتمالاً اخبار را ندیدهاند و اگر دیده باشند هم، بعید است یادشان بیاید کسی که تابستان آمده بود روستایشان و با آنها فوتبال بازی میکرد و کانال آبیاری باغهای زرشکشان را ترمیم میکرد و یا با لباس خاک و خلی مینشست روی زمین و برایشان مسابقه میگذاشت و جایزه میداد، حالا با کت و شلوار نشسته ردیف اول دیدار با بالاترین مقام کشور. بچههای گروه جهادی، حواسشان جمع بود و در حاشیه دیدار،گزارشی از وضعیت روستای محمدآباد ِ زیرکوه خراسان جنوبی را به خود حضرت آقا دادند. آخرین باری که رفته بودیم زیرکوه، دیدم اعضای شورای محمدآباد یک نامهای خطاب به آقا نوشته و با ایشان درددل کردهاند. خدا کند بفهمند صدایشان به آقا رسیده. خدا کند خوشحال شده باشند.
پرده سوم: نورچشمی سلام!
آقا در خلال صبحتهایشان ارجاعات زیادی به صحبتهای دو نفر از نخبگان میدادند. دو نفری که یکی مسئول بسیج فعلی شریف است و یکی مسئول اسبق. یکی دانشجوی کارشناسی هوافضا و یکی دانشجوی دکترای برق. یکبار وسط این ارجاعات، این دو نفر را «نور ِچشم» خود خطاب کردند. از وقتی که این خبر پیچید توی بچههای شریف، این لقب هم روی اینها، خاصه سیدمرتضی که مسئول بسیج فعلی است و رفاقت بیشتری با بچهها دارد، تثبیت شد. پارسال که رئیسجمهور آمده بود شریف، بچهها میگفتند مسئول بسیجی که جلوی او صحبت کرده، مسئول خوششانسی بوده که این اتفاق خاص در دوران او رخ داده. امسال اما مسئول بسیج رفت و جلوی آقا، در فاصله سه چهار متری ایشان، نشست و سخنرانی کرد. یعنی میشود یک روز، همین دیدار را با ولینعمت خودمان، امام زمان(عج) هم داشته باشیم؟
پرده چهارم: حکمتانه
جمعی که مدالهایشان را دوشنبه به آقا اهدا کردند، یک جمع خودجوش دانشجویی بوده که حدود یک و نیم سال پیش شکل گرفته، سازمان مشخصی هم داشته و شورایی از جمع، مامور پیگیری کارهای دیدار و مراسم اهدای مدال بوده. یکبار در تابستان امسال هم مدالها را با حضور آقای رئیسی به حضرت آقا اهدا کرده بودند. خیلی از بچههای جمع دوست داشتند دیروز در مقابل آقا صحبت کنند. حتی متن هم نوشته بودند اما خب فرصت کم بوده و فقط سه دانشجو از جمع اهدا کننده فرصت پیدا میکنند رسماً و پیش از صحبتهای آقا حرف بزنند. بعد مراسم اما دیگر تنها چیزی که از رسمیت میافتد، رسمیت است! تعدادی از دوستان بلند شدند و در حد چند دقیقه حرفهایشان را زدند. یکی از بچهها، که متن مفصلی هم آماده کرده بود، طرح کاملی برای راهاندازی یک دانشگاه اسلامی داشت. با اسم ابتکاری «حکمتانه». از آقا میخواست به آنها اعتماد شود تا کارشان را شروع کنند. کاش میتوانست مفصلتر حرفش را بزند.
پرده پنجم: به این نکته توجه کنید!
یکی از خانمها، اواخر جلسه بلند شد و گله کرد که در گزینشهای تحصیلات تکمیلی و مصاحبههای جذب هیات علمی، انقلابی بودن یک امتیاز منفی به شمار میرود. بچهها هم پشتبندش این حرف با «احسنت،احسنت» تایید کردند. واکنش آقا اما، محکم بود. رو کردند به رئیس دانشگاه شریف و گفتند این غلط است،اشتباه است. به فتوحی اشاره کردند و گفتند شما نباید اجازه دهید اینطور باشد. گفتند باید انقلابی بودن یک شاخصه مثبت باشد. بعد هم تاکید کردند که در درجه اول خود شما(دکتر فتوحی را گفتند) و در درجه بعد وزیر علوم آقای دکتر فرهادی باید به این نکته توجه کنید.
پرده آخر: فقط به خاطر یک لبخند آقا
آقا که از جایشان بلند شدند، بچهها دور ایشان را گرفتند. چند نفری یادگاری میخواستند و چندنفری هم نامه داشتند. معلوم بود پس از این جلسه، مسئولین دانشگاه حساب دیگری روی بسیج باز خواهند کرد.آقا که رفتند، یکی از معاونین دانشگاه میخواست همانجا، فیالمجلس با مسئول بسیج قرار جلسه تنظیم کند تا مطالبات بسیج را بشنود!
آقا گفتند مدالها را قبول میکنند اما به خودمان باز میگردانند. حالا که مدالها بر میگشت، بچهها به شوخی میگفتند ایده خوبی است اگر دوباره مراسمی ترتیب بدهیم و همین مدالها را اهدا کنیم! با این فرمول میشد هرسال به دیدار آقا بیاییم. یک مدال که سهل است، چیزهای باارزشتری هم اگر بود، حاضر بودیم بدهیم تا باز هم لحظات شیرین این دیدار تکرار شود. جمله یکی از رفقا،که خیلی پیگیر و مصمم بود برای این مراسم، توی گوش همهمان زمزمه میشود:« فقط به خاطر یک لبخند آقا!»