در این میان عجیبترین و بهتآورترین موضع از میان مدیران دولتی اعتدالگرا و شخصیتهای غیردولتی اصلاحطلب به گوش رسید.
در ابتدای این هیاهو، سیما حقشناس، همسر بزرگمهر حسینپور (کاریکاتوریست) به استقبال راهکار عقیم کردن گورخوابها و بیخانمانها میرود و در صفحه مجازی خود مینویسد: «نمیشود که اینها تولید مثل کنند و بعد دولت با سرمایه مردم تولیدات اینها را سیر کند... تنها راه حل واقعی کنترل کردن جمعیت کارتنخوابها و حاشیهنشینها، عقیم کردن اجباریه و...!»
پس از او بود که همسر مدعی روشنفکری حقشناس هم به جانبداری و امداد او آمد. بزرگمهر حسینپور با بکار بردن عبارت «ژن ضعیف» برای فرزندان مردم مستضعف و بیبضاعت، مهر تأییدی بر راهکار عقیمسازی فقرا و بیخانمانها زد و نوشت: «به جای احساسات خرج کردنهایی که راه را به ناکجا میکشاند، به جای حرفهای سطحی و بدون دانش... باید فکری بکر کرد. باید در این روزگار تلخ، سنگینی تحملناپذیر هستی را از کول و دوش بچههایی که سرگردان، ضعیف... مریض و با کولهباری از بیمارى و درد وارد این جهان میشوند، برداشت. باید با توضیح ماجرا و محبت و آگاهسازی از سرنوشت بچههایشان، «عقیمسازی» این کارتنخوابها و آشفتگان بیجا و مکان «از تولید کارتنخوابهای آینده جلوگیری کرد.» باید به این انسانهایی که اینسان، بدبخت... بیچاره و سرگردان در حال تولید مثل هستند... فرمان ایست داد.»
اگرچه از بسیاری از اصلاحطلبان توقع آن نمیرود که بتوانند راهکار منطقی و معقولی برای معضلات اجتماعی ارائه دهند، با این حال این اظهارات غیرانسانی و ضداسلامی تنها به این قشر محدود نمیشود، بلکه کم و بیش در ساختار فکری برخی مدیران اعتدالگرا هم ریشه دوانده است. در یک نمونه صریح، سیاوش شهریور، مدیرکل اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران گفت: باید با پروژه قانع کردن زنان کارتن خواب، عقیمسازی صورت گیرد تا جلوی بسیاری از آسیبهای اجتماعی گرفته شود!
البته این اولین بار نیست که چنین مواضع حیرتانگیز و شرمآوری از جانب اعتدالگرایان و اصلاحطلبان صادر میشود. در ابتدای امسال بود که شهیندخت مولاوردی، معاون ریاست جمهوری در امور زنان و خانواده به مسئله «عقیمسازی زنان کارتنخواب» پرداخت و بجای حل معضل کارتنخوابی، صورت مسئله را از اساس پاک کرد! در فروردینماه امسال، مولاوردی با بیان این که عقیم کردن زنان کارتنخواب باید به طور اساسی برنامهریزی شود، گفت: «باید به طور تخصصی و کارشناسی این طرح بررسی شود و بر اساس رضایت زنان کارتنخواب عقیم شدن صورت بگیرد. قطعا این طرح به دلیل هزینهها و تولدهای نوزادان معتاد که بار مالی برای نظام و کشور خواهد داشت و به لحاظ معنوی و اقتصادی و هزینه های اجتماعی نیازمند بررسی کارشناسی است و مطلوب این است که ریشهها قطع شود تا آماری از متولد شدن نوزادان معتاد نداشته باشیم.
مواضع اینچنینی نهتنها اشتباه کلام و سهوی نیست، بلکه تکرار آن از جانب جریان روشنفکران و مدیران لیبرال، یک خط پررنگ و رسوایی را ترسیم میکند. این مواضع، امتداد همان خطی است که در دهه هفتاد معتقد بود «طبیعی است بخشی از مردم آسیبپذیر زیر چرخدندههای توسعه له شوند!» از منظر مدیران اعتدالگرا و اصلاحطلب، توسعه امری است که کشور باید به سمت آن پیش برود و به ناچار در این مسیر قشر مستضعف متحمل بارهای سنگین و مشکلات متعددی خواهد شد، با این حال دولت در قبال این افراد مسئولیتی ندارد و طبیعی است در این توسعه، فقرا و بیخانمانها از بین بروند. در منظومه فکری این طیف، مردم مستضعف تا زمانی مخدوم دولت و قابلاعتنا هستند که باید رأی بدهند؛ ولی با عبور از هر انتخاباتی، زمان عقیمسازی و له شدن آنها فرا میرسد، نه رفع مشکلات و پاسخ به نیازمندیها.