عصر یک روز پاییزی، داخل یک تاکسی ون قدیمی و زهوار در رفته، در شلوغی خیابانهای اطراف ایستگاه متروی ترمینال جنوب، روبهروی مردی نشستم که دوماه پیش به عنوان یکی از تاکسیرانهای نمونه شهر تهران برنده نشان لیاقت شد؛ روبهروی سیدمحمد قاضوی. روحانیای که از ده سال پیش با همین تاکسی ون خیابانهای تهران را بالا وپایین میکند و مسافرها را از مبدا به مقصد میرساند. مسافرهایی که حالا دیگر خیلیهایشان میدانند رانندهای که پشت فرمان تاکسی ای که آنها مسافرش هستند نشسته، امام جماعت مسجد محله مشیریه هم هست. امام جماعتی که بارها داخل همین تاکسی به سوالات شرعی و دینی مسافرها جواب داده و معتقد است حتما خیری در این اتفاق بوده که او راننده تاکسی شود.
حاج آقا قاضوی! اهل کجا هستید؟
اهل شهرستان خور و بیابانک، شهر فرخی در استان اصفهان و حدود 15 سال است به پایتخت آمدهام.
شما هم روحانی هستید و هم راننده تاکسی؟ چطور به اینجا رسیدید؟
من اول روحانی شدم بعد راننده تاکسی. قبل از انقلاب وقتی سیکل گرفتم رفتم حوزه علمیه قم و طلبه شدم که این آغاز مسیر روحانی شدن من بود.
چطور شد این مسیر را آن موقع انتخاب کردید؟
در شهر ما طلبه و روحانی زیاد است، هم آن زمان و هم همین حالا. حتی الان با این که شهر کوچکی است و جمعیت زیادی ندارد، اما حدود 150 روحانی دارد. درکل فضای شهر ما از گذشته تا امروز همیشه یک فضای معنوی و روحانی بوده، این موضوع در انتخاب راه من تاثیر گذار بود، بجز این خانواده من هم عامل موثری در این انتخاب بودند، من مادری داشتم که علاقه زیادی داشت که پسرش طلبه شود. تا جایی که نذر کرده بود اگر پسردار شد، پسرش را نذر دو کار بکند، یکی اذان گفتن و یکی طلبه شدن. این موضوع هم مزید برعلت شد و چون خودم هم به طلبه شدن علاقه داشتم بعد از این که تحصیلات کلاسیک را تمام کردم به حوزه علمیه قم رفتم و تحصیل در علوم دینی را شروع کردم. بیش از 20 سال هم قم بودم و تحصیلاتم را تا درس خارج ادامه دادم.
آن موقع هنوز سراغ رانندگی تاکسی نیامده بودید؟
نه، در حقیقت این کار را بعد از این که به تهران مهاجرت کردیم، انتخاب کردم.
خب چطور شد به این نتیجه رسیدید که پشت فرمان تاکسی بنشینید و مسافر جابهجا کنید؟
حقیقتش این است که خیلی اتفاقی این کار برای من پیش آمد. چون شش تا بچه دارم و مادرم هم با خانواده من زندگی میکرد، ماشینهای سواری عادی، جوابگوی تعداد جمعیت ما نبودند، چون سرجمع میشدیم 9 نفر و وقتی میخواستیم به مهمانی، مسافرت و... برویم همیشه با مشکل روبه رو بودیم. همان زمان بود که متوجه شدم ماشینهایی به اسم ون وارد شده که ظرفیتش بیشتر از سواریهای عادی است. من هم سریع ثبتنام کردم، اما جزئیات را نمیدانستم، موقع شمارهگذاری و نمره فهمیدم که این ونها فقط میتوانند تاکسی بشوند. همان طور که میبینید این انتخاب ناخواسته بود؛ اما وقتی شرایط جدید برای من پیش آمد، با خودم گفتم حتما خیری در این موضوع بوده و اتفاقا استقبال هم کردم و برای گرفتن پروانه تاکسیرانی و... اقدام کردم. یعنی هم مشکل ما از نظر حملونقل خانواده رفع شد و هم من در برنامه حمل و نقل عمومی افتادم و حالا بیشتر از ده سال است که رانندگی تاکسی شغل ثابت من است.
قاعدتا روحانی بودن و انجام کارهای فرهنگی با فضای کاری جدید شما در تاکسی و عبور و مرور مرتب در خیابانهای شهر تفاوتهای زیادی داشت. چطور با این تفاوتها کنار آمدید و ماندگار شدید؟
ببینیدقبل از این اتفاق، من اصلا تجربه رانندگی در یک وسیله نقلیه عمومی را نداشتم، اما وقتی در این فضا قرار گرفتم، دیدم چقدر هم جالب است، هم خیلی جذاب. دیدم همکارهایم چه آدمهای باصفا و صمیمیای هستند، چقدر محترم و با محبت هستند و همه اینها باعث شد به این شغل تعلق خاطر پیدا کنم.
رانندگی را از کدام خط شروع کردید؟
سال اول راننده خط سه راه افسریه ـ پاکدشت بودم، اما بعدها به خاطر راه افتادن اتوبوسها در این مسیر، زمینه کار دیگر برای ونها فراهم نبود. برای همین از آنجا منتقل شدیم به خط میدان آقا نور ـ ترمینال جنوب. چند سال هم آنجا کار کردم و بعد منتقل شدم به خط فعلیام که مشیریه ـ ترمینال جنوب است.
چه چیز رانندگی تاکسی، شما را بیشتر از همه ویژگیهای این شغل جذب کرد؟
مهمترین نکتهاش همین است که راننده تاکسی ارتباط مستقیمی با مردم دارد، یعنی دقیقا بین مردم زندگی میکند و این ارتباط، موقعیتهای متفاوتی برایش میسازد که شاید برای خیلی از شغلهای دیگر پیش نیاید. یعنی خیلی از برخوردها حتی برای من، وقتی فقط روحانی بودم و در مسجد کار فرهنگی میکردم پیش نمیآمد، شاید آن موقع فکر میکردم خیلی با مردم و در بین مردم هستم؛ اما حقیقت این بود که اگر مسجد خیلی شلوغ باشد هر روز 200 تا 500 نفر به این مسجد میآیند که همگی هم اهل یک محله و ثابت هستند. این خوب است، اما از وقتی راننده تاکسی شدم دایره آدمهایی که با آنها برخورد داشتم خیلی گسترده تر شد. یعنی از اول صبح تا غروب آفتاب، همین جور آدمهای متعدد از اصناف و اقشار مختلف سوار تاکسی من میشوند با هم صحبت میکنیم، با هم صحبت میکنند و من در معرض فرهنگها و طرز فکرهای مختلف قرار میگیرم.
این گستردگی دنیای ارتباطات باعث شده شناخت شما به جامعه هم تغییر کند؟
دقیقا همین طور است. الان شناختی که من از جوانهای شهرم، از مردم شهرم، از زنها و مردها دارم خیلی با شناختم از آنها، در آن زمانی که صرفا یک روحانی بودم و کار فرهنگی در مسجد میکردم متفاوت است.
هنوز هم امام جماعت هستید؟
بله. چند سال است به عنوان روحانی و امام جماعت در مسجد محله مان یعنی مسجد مشیریه ابتدای پارک پامچال حضور دارم. عصرها همیشه موقع اذان خودم را به مسجد میرسانم، تاکسی را یک گوشه پارک میکنم، عبا و عمامه میپوشم و برای اقامه نماز جماعت به مسجد میروم. بعد از پایان نماز هم دوباره لباسها را در میآورم و استارت میزنم و تا پایان ساعت کاریام مشغول مسافرکشی هستم.
پس موقع رانندگی عبا و عمامه نمیپوشید؟
نه، البته این دلیل نمیشود مردم از من حتی با همین لباسهای عادی، بدون عبا و عمامه سوال شرعی نپرسند و من هم جواب ندهم.
پس مسافرها شما را میشناسند و میدانند روحانی هستید؟
تقریبا همین طور است. خیلیها من را میشناسند. نکته جالب اینجاست که بیشترین سوالات شرعی و عقیدتی، از من داخل همین تاکسی پرسیده میشود، نه در مسجد محل. بیشتر مخاطبان هم یا همین همکارانم هستند یعنی راننده تاکسیها یا مسافرهایم. اینها خیلی وقتها که سوال دارند، به من مراجعه میکنند و چون من در دسترسشان هستم این اتفاق خیلی زیاد میافتد. تا جایی که در طول یک هفته من بارها به سوالات شرعی مردم در حالی جواب میدهم که مشغول رانندگی هستم.
وقتی برای اولین بار رانندهها فهمیدند همکار جدیدشان یک روحانی است چه واکنشی نشان دادند؟
واکنشها متفاوت بود. خیلیها باور نمیکردند... اما واقعیت این است همین موضوع باعث شد حداقل آنها که من میشناسم حس بهتری به کارشان پیدا بکنند و درحقیقت به این شغلی که دارند، افتخار بکنند. چرا؟ چون یک روحانی هم به این کار روی آورده و ماندگار شده است. برخوردهای جالب هم زیاد داشتهام، مثلا خیلی وقتها دیدهام از من با گوشیهایشان عکس میگیرند تا به خانواده هایشان نشان بدهند.
این واکنشها در مسجد محل شما چطور است؟ بالاخره شما امام جماعت آنجا هستید، امام جماعتی که راننده تاکسی است.
آنجا استقبال از این کار خیلی بیشتر است. حتی از محلههای دیگر برای نماز مغرب و عشا به مسجد ما میآیندو میگویندروحانی این مسجد یک سید روحانی زحمتکش است. البته من این را قبول ندارم چون معتقدم همه روحانیون زحمت میکشند؛ اما هر کسی در جایگاه خودش، فقط فرق اینجاست که الان من با راننده تاکسی شدن، مستقیم بین مردم رفتهام، اما این ارتباط مستقیم شاید بین آنها که کار فرهنگی میکنند یا مسئولیت سازمانی دارند خیلی وجود نداشته باشد و مردم به زحمتشان آگاه نباشند. به هر حال این حرکت من اثرات خیلی مثبتی داشته و حتی در باران و سرما هم جمیعت زیادی به مسجد میآید.
بجز شما روحانی دیگری راننده تاکسی است؟
ظاهرا به صورت رسمی، من تنها روحانی ای هستم که هم مسجد میروم هم امام جماعت هستم و کارهای فرهنگی میکنم و هم کارنامه تاکسیرانی دارم.
شما دوماه پیش به عنوان تاکسیران نمونه برنده نشان لیاقت در بخش مشتریمداری شدید، چرا این جایزه را گرفتید؟
برای اهدای این نشان، سوابق رانندههای تاکسی را بررسی کرده بودند و گزارشهای منفی و مثبت رسیده از سوی مردم را مدنظر قرار داده بودند.
فکر میکردید انتخاب شوید؟
اصلا به این موضوع فکر نمیکردم... اما در کل از وقتی تصمیم گرفتم وارد فضای رانندگی تاکسی شوم، با خودم قرار گذاشتم به مسافرها از هر قشر و فرهنگی که باشند، احترام بگذارم. همان موقع به خودم قول دادم سر کرایه تاکسی با هیچ مسافری و سر مسافر با هیچ راننده تاکسی ای درگیر نشوم. چون میدانستم این موضوع آرامش را از من و کارم خواهد گرفت.
یعنی اگر مسافری به شما کرایه کمتری بدهد، اعتراض نمیکنید؟
نه. بارها شده اصلا مسافرها بدون دادن کرایه پیاده شده و رفتهاند. من هم با خودم میگویم از این کرایه گذشتم، چون در مجموع آن چند تومان کرایه در وضع و حال من تغییری نمیدهد.
هر وقت پای صحبت راننده تاکسیها مینشینیم از مشکلاتشان گله میکنند، به عنوان یک راننده تاکسی، چه مشکلی بیشتر از همه ذهن شما را درگیر کرده؟
راننده تاکسیها زمان و ساعت کار مشخصی ندارند، یعنی ساعت کارشان از بقیه مردم متفاوت است و همین موضوع برنامه زندگی خانوادگیشان را هم به هم میزند، مثلا من خودم ساعت یک ربع به 5 صبح از خانه بیرون میزنم تا 5 در خط ایستاده باشم. شبها هم تا دیروقت که مسافر هست باید کار کنیم. از آن طرف پنجشنبهها و جمعهها که روز تعطیل مردم است، بازار روز کار ماست چون باید آنها را به این طرف و آن طرف منتقل کنیم. این ساعت کار زیاد، خانوادههای ما را واقعا آزار میدهد. از طرف دیگر حکایت مسافرکشهای شخصی هم که همیشه هست. ما ساعتها خالی اینجا میایستیم اما آنها در عرض چند دقیقه ماشین شان را پر میکنند و میروند و کسی هم جلودارشان نیست.
از درآمد این کار راضی هستید؟
به این سوال شما، من از طرف خودم میتوانم جواب بدهم، شاید رانندههای دیگر راضی نباشند. ببینید درآمد کار آزاد به این بستگی دارد که انسان در چه فضایی، در چه شرایطی و چقدر وقت میگذارد. الان درآمد اصلی زندگی من از همین تاکسیرانی است. یعنی بالاترین درآمدم، اما از نظر مسئولیت، آنچه برای من همیشه اولویت بوده کار فرهنگی است که البته از آن درآمدی ندارم. نه برای منبر رفتن در مسجد پولی میگیرم نه کارهای فرهنگی در جاهای دیگر. چرا؟ چون نیازی ندارم. چون ماشین دارم و خدا را شکر با همین ماشین خرج زندگیمان را درمیآورم. البته بازهم میگویم این که من از درآمدم راضی هستم، دلیل بر راضی بودن بقیه راننده تاکسیها نیست چون شرایط آدمها، سطح توقع و نیازهایشان متفاوت است.