ماهنامه سرزمین من در شماره آذرماه ۱۳۹۵ خود به سراغ امامزاده عبدالله و گورستان تاریخیاش که یادگارهایی از تاریخ ایران هستند، رفته است.
در بخشی از این متن آمده است: «... دانشجویان به مرور سوار اتوبوس شده، عازم امامزاده عبدالله(ع) شدند. اولین دسته با چند اتوبوس حرکت کردند ولی بالای پل سیمان ژاندارمها و سربازها راه را سد کرده، به داخل اتوبوسها حمله بردند و هر دانشجو یا هر مرد جوانی را که همانند دانشجو بود، با قنداق تفنگ به شدت مجروح کرده، پایین میکشیدند... .»
سنگهایی در سکوت
گنبد فیروزهای بقعه امامزاده عبدالله(ع) از دور به چشم میآید؛ گنبدی که درست در مرکز گورستان تاریخی آن قرار گرفته است. اطلاعات زیادی درباره این امامزاده در اطراف محوطه وجود ندارد. تنها همین قدر که امامزاده عبدالله(ع) از نسل امام علیبنالحسین (ع) حضرت زینالعابدین(ع) است. حسین کریمان در ری باستان، با نقل قول از کتاب «النقض» نوشته «عبدالجلیل قزوینی رازی» که از واعظان و عالمان دوازده امامی بود، مینویسد: «السید ابوعبدالله الزاهد الحسین که در جنب سیدعبدالعظیم مدفونست...» دکتر «محدث» در ذیل ابوعبدالله به نقل از نسخه «میرزا محمدخان قزوینی» نوشته؛ «این امامزاده به یقین همین امامزاده عبداللهای است که در ری مدفون شده است.»
همین طور که به سمت بخش شمال غربی آرامگاه که گور سه دانشجوی دانشکده فنی شهید شده در ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲ قرار گرفته، قدم میزنم، تلاش میکنم از لابهلای سنگهایی بگذرم که در اثر مرور زمان مخدوش شدهاند. از نشانههای محوی که روی برخی از سنگها هست و معلوم است از دوران قاجار باقی مانده، میشود فهمید که روزگاری چقدر زیبا بودهاند. نداشتن تابلو یا نقشه آرامگاه، یکی دیگر از مشکلات امامزاده عبدالله(ع) است. وضعیت آرامگاههای خانوادگی هم خیلی مناسب نیست. داخل برخی تخریب شده و شیشههایش شکسته است. با آن که چند سال پیش شهرداری با همراهی اوقاف، طرحی برای ساماندهی گورستانهای تاریخی اجرا کردند اما انگار این طرح به امامزاده عبدالله(ع) نرسیده است.
میدانم چهرههای شناختهشدهای در این آرامگاه هستند، از «نظامالسلطنه مافی» گرفته تا خاندان «پورمفخم» و «پورممتاز». «حسن وحیدی دستگردی» شاعر و «مهدی برکشلی» پژوهشگر موسیقی ایران و «عمادالکتاب قزوینی» نیز از ساکنان دیگر این دیار خاموش هستند. یکی از مهمترین چهرههایی که در این خانه آخرت مسکن گزیدهاند، یکی «عبدالحسین تیمورتاش» است و دیگری «شیخ خزعل» که هر دو به دستور رضاخان سر به نیست شدند. در همسایگی اینها «فضلالله زاهدی» هم قابل پیدا شدن است؛ همچنین خانه ابدی «یدالله سحابی» که نمیدانم دقیقا در کجای امامزاده عبدالله(ع) است. از کنار آرامگاه «عباس مسعودی» مؤسس روزنامه اطلاعات که میگذرم، به در بستهای میخورم که راه را برای رسیدن به خانه دائمی سه قطره خون بسته است. در مقابل بخشهای مختلف مجموعه، درهایی با شمارهها و نامهایی قرار دارد که قفلهای بزرگی روی آن زدهاند. تا چند سال پیش، چند خانواده در ساختمانهای کوچک و کثیف کنار آرامگاههای خانوادگی زندگی میکردند. در اطراف این آرامگاهها هم البته معتادان بودند اما حالا پشت این درهای بسته فقط ساکنان همیشگی این خانهها هستند.
سه قطره خون
کلید قفلهای گورستان دست خادمان حرم است و در قبال یک کارت شناسایی معتبر آن را در اختیار هر کسی قرار میدهند. آقایی که کلید را تحویل میدهد، میگوید برای معتادها این قفلها را گذاشتهاند: «در آرامگاههای خانوادگی جا میگیرند و آنجاها را خراب میکنند.»
از همان راهی که آمدهام باز از میان سنگهای قدیمی ترکخورده و شکسته رد میشوم. اسمها را به سختی میشود خواند و پیدا کردن چهرههای معروف کار سختی است.