می گفت فقط به من گلوله آر.پی.جی برسان و تکبیر بگو من شلیک می کنم

 در عملیات خیبر در 62/12/6 بعد از سخنرانی شهید همت و هنگامی که گردان مقداد در حال آماده شدن مجدد برای عملیات بود و بعداز بازسازی نزدیک سوارشدن به کامیون ها بودند که دو تا میگ ظاهرا از سمت طلائیه به سمت گردان آمد. آنقدر هواپیماها پائین بود که بچه ها پیچ و مهره هواپیماها را می دیدند. بچه ها احساس می کردند خودی است. یکی از هواپیماها گردان را زد و یکی هم پدافند هوایی را زد. در این بمباران تعدادی از نیروهای گردان مقداد با راکت هواپیما شهید شدند که شاخص شهدا ابراهیم حسامی، حسین محمدی، رضا هاشمی و هاشم کلهر بودند.

 
بعد از اینکه شهدا دفن شدند با پدر شهیدان محمدی به جامعه الصادق پیش مداح لشگر منصور نورائی رفتیم و برای یکی از مراسمات دعوتش کردیم. نورائی، هاشم را می شناخت ولی وقتی پدر شهیدان محمدی را معرفی کردم گفت: نمی دانم کدام شهید را می گویی ولی قول داد که به مسجد محل ختم شهدا یعنی مسجد رضوی بیاید.
 
می گفت تو تکبیر بگو من شلیک می‌کنم 
 
وقتی با موتور رسید من به استقبالش رفتم و به سمت مسجد همراهش بودم. تصویر شهدا را که دید یک دستی به ریشش کشید و گفت: حسین محمدی که گفتی آشناست. گفتم: می شناسی ش... گفت: در عملیات والفجر مقدماتی من با گردان میثم رفته بودم روبروی تپه دو قلو؛ حسین مسئول دسته بود. تقریبا همه بچه ها شهید و مجروح شده بودن و فقط من و حسین محمدی مانده بودیم. حسین گفت: فقط به من گلوله آر.پی.جی برسان و تکبیر بگو؛ من شلیک می کنم.
 
 

دوباره بعد 33سال یادواره گردان 8 سپاه بود که باز هم از شهید حسین محمدی خاطره گفت و اینکه در عملیات والفجر مقدماتی من به حسین محمدی گلوله می رساندم و حسین به سمت عراقی ها شلیک می کرد و آیه «ما رمیت اذ رمیت» را می خواند و سنگر عراقی ها را منفجر می کرد و از گوشهایش خون جاری بود.