داریوش سجادی همکار نشریات سابق اصلاحطلب نوشت: آقای محمدرضا عارف اخیرا گفته «مشکلات پرونده حوادث انتخابات در سال 88 باید بسته شود چرا که به صلاح کشور است». داستان 88 اگر قرار است مختومه شود قبل از هرچیز باید به درستی تعریف شود. قطعا بعد از برخوردار شدن از صورت صحیحی از قضیه و با مختصاتی شفاف آنگاه میتوان به راهکار نائل آمد. داستان 88 از آغاز تا فرجام و از اوجاش تا حضیضاش در فشردهترین تعریف ممکن یکی داستان بود پر آب چشم!
متاسفانه رهبران جنبش سبز در یک جوزدگی آشکار و بیاخلاقی نامتوقع با رویت راهپیمایی به صرافت آن افتادند که وقتی «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است» چه حاجت به کوتاه آمدن است و خدا را چه دیدی با چنین عقبه نقدی در کف خیابان «چرا که نه؟» الان وقت امتیاز گرفتن و کوتاه نیامدن است!
القصه بعد از 8 ماه جنگ و گریز خیابانی وقتی پرونده آن آشوب به نفع نظام بسته شد آنک «جنبش سبز» و حاملان جنبش سبز خسته از 8ماه «شهر آشوبی نافرجام» مبتلا به یک افسردگی عمیق و تبعی ناشی از شکست شدند.
در این میان خسران اصلی اولا متوجه رهبران جنبش سبز شد که در یک بیمبالاتی آشکار قبل از هرچیز «خود» را سوزاندند و با یک محاسبه ناصواب و در یک بیحزمی و جوگیری آشکار بیجهت خود را مبتلا به حصری 7 ساله کردهاند. دومین خسارت و هزینه را نیز آن بخش از بدنه میدانی جنبش سبز و مدعی اصلاحطلبی داد که با «88» تزویر ایشان برون ریخت شد.
مجموعهای که سالها «خود فریبانه و عوامفریبانه» خود را ذیل نظام تعریف کرده بودند که قرار است در لباس احرام با نظام خیراندیشانه کاستیهای نظام را پایش و پالایش کنند و آنک با فرصت 88 فرصتطلبانه و خلقالساعه مبدل به چریکهایی برانداز علیه همان نظام شدند.
بدین اقتفا حجم بالای مصیبت متوجه آن بخش از مدعیان اصلاحات شد که قبل از 88 با یک شیدایی هایپراکتیو و خوشباشی و خوشبینی ارادهگرایانه به اتفاق «کاری کنیم کارستون - حالا که وقته کاره» را همسرایی میکردند و از فردای ناکامی 88 از اوج آن «ارادهگرایی» به حضیض یک «تقدیرگرایی» قابل فهم و قابل انتظار غلتیدند.