«مهدی هاشمی » فردی است که همواره با شنیدن نام منتظری ذهنها به سوی او سوق پیدا می کند ، این فرد در طول دهه 60 و حتی پیش از انقلاب با اتکا به روابطی که داشت دست به جنایت های فراوانی زده بود که حتی ارائه لیستی از این جنایت ها مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد. با وجود پرونده بسیار روشن نامبرده منتظری همواره از مهدی هاشمی دفاع می کرد و او را از متدینین و انقلابیون برمی شمرد !
25 آبان 1361 منتظری در پاسخ به نامه مهدی هاشمی مسئول «نهضتهای آزادی بخش» که از وی برای استمرار و یا عدم استمرار فعالیت این نهاد تعیین تکلیف کرده بود نوشت « لازم است شرعا تا تکلیف قطعی از سوی مجلس شورای اسلامی جنابعالی با حفظ هماهنگی کامل با نهادهای مربوط کار خود را ادامه دهید .»
فارغ از این که منتظری در این برهه در چه مقامی بود که مهدی هاشمی معدوم در نامهای می خواهد که مجوز ادامه فعالیت نهضتهای به اصطلاح آزادیبخش تحت مدیریت وی را صادر کند باید گفت یکی از مواردی که در پرونده باند مهدی هاشمی و نیز شخص منتظری سنگینی می کند جنایاتی است که تحت عنوان نهضتهای آزادیبخش، عدهای مرتکب شدند.
یکی از برجسته ترین اقدامات واحد نهضتهای آزادی بخش به ریاست مهدی هاشمی معدوم در دهه ۶۰ ، سلسله اقداماتی است که منجر به جنگ داخلی بین شیعیان افغانستان و انحراف روند مبارزه با شوروی گشت.
در نتیجه تقویت سازمان موسوم به نصر از سوی باند مهدی هاشمی ، اختلاف و درگیری بین شیعیان افغانستان تشدید میشود و آنها از ادامه مبارزه با شوروی ناتوان می شوند، به طوری که جعفرزاده از یاران مهدی هاشمی در نامه ای گلایه آمیز اوضاع را این گونه شرح میدهد: «سه سال تمام است که در مناطق مرکزی هیچگونه عملیاتی از ناحیه حضرات علیه روس ها انجام نگرفته است و نیروهای خوب هم که خود را مجهز و آماده می کردند برای رویارویی با قوای ملحد روس، اینها غافلگیرانه به آنها حمله میکردند و مانع تشدید جنگ علیه روس ها توسط نیروهای خوب میشدند.» (سنجه انصاف ، ص ۳۱۱)
«طبق اعترافات مهدی هاشمی ، مرتبط شدن سازمان نصر با لیبی از طریق نهضت ها صورت میگیرد. نتیجه این ارتباط تقویت سازمان نصر توسط لیبی و وقوع درگیری بین شیعیان افغانستان است که حدود سه هزار نفر کشته برجای می گذارد.»
مهدی هاشمی و نهضت ها با وارونه نشان دادن حقایق در آن زمان ، این گونه القاء می کنند که درگیری بین شیعیان افغانستان نتیجه اقدامات دولت جمهوری اسلامی و خصوصا وزارت خارجه است و با شایعات و اقدامات مختلف این امر را دامن می زنند.
به عنوان نمونه سید مهدی هاشمی در آخرین گزارش کار خود از نهضتها به منتظری چنین می نویسد:« همانگونه که حضرتعالی در جریان بودهاید دست های فتنه گر شرق و غرب و ساده لوحی گروهها، جنگ خانمانسوز داخلی را بین شیعه و شیعه راه انداخت که در طول سه سال گذشته بیش از سه هزار نفر جوان شیعه کشته شد، تا اینکه به دستور حضرتعالی هیئتی بلندپایه از علمای افغانستان به سرپرستی آقای جواهری به عنوان حاکم شرع به افغانستان رفته و در طول چندماه فعالیت طاقت فرسا با همه خطرات جانی که در برداشت، موج خونریزی را متوقف و حالت تفاهم و صلح را در مناطق شیعهنشین افغانستان برقرار ساختند....» (خاطرات منتظری، ص ۱۱۷۲)
منتظری نیز با توجه به این گزارش و آدرسِ غلط، در یکی از نامه های اعتراضی خود به امام خمینی پس از دستگیری مهدی هاشمی به تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۵ با اشاره به «کارشکنی بعضی بچه های وزارت خارجه» از نقش «نهضتها» در تلاش برای ایجاد وحدت بین گروه های شیعه افغانستان تجلیل می کند !
اینچنین است که سیدمهدی هاشمی و نهضتهای آزادی بخش تحت امر او می شوند «منادی وحدت بین شیعیان مجاهد افغانستان» و وزارت خارجه به عنوان پشتیبانِ گروهِ وحدت شکن (یعنی سازمان نصر) معرفی میشود و هیچ کس خبردار نمی شود که آتش جنگ بین شیعیان افغانستان، ریشه در جرقه ای دارد که سیدمهدی هاشمی با مرتبط کردن سازمان نصر و لیبی آن را برافروخته است.
لیستی از جنایات یک نورچشمی !
متاسفانه منتظری در آن شرایط به گونه ای تحت تاثیر سید مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان خود بود که به هیچ یک از تذکرات دوستانه و مشفقانه وقعی نمی نهاد و بر مبنای تحلیلی که از سوی برادر داماد خود دریافت می داشت ، تمامی این توصیه ها را یا ناشی از بدفهمی و یا ناشی از توطئه گری دیگران می پنداشت!
مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی که انجام داده است را شرح میدهد. که سرفصل های آن از این قرار است:
۱- اقرار به ساواکی بودن.
۲- لودادن افرادی که به آنها دستور قتل آیتالله شمس آبادی را داده بود .
3- دستور قتل مهدیزاده، شیخ قنبرعلی صفرزاده ، مهندس بحرینیان، عباسقلی حشمت و دو فرزندش وزنی به نام جهان سلطان.
4- دستور اختفاء مقادیر قابل توجهی سلاح و مهمات و مواد منفجره.
و ...
با این همه منتظری تا آخرین لحظه از مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که وی در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد به صورتی عیان در مقابل نظام اسلامی ایستادگی کرد.
منتظری در یکی از آخرین تلاشهای خود جهت جلوگیری از اعدام مهدی هاشمی ، در پیامی مکتوب که خطاب به امام خمینی(ره) در تاریخ ۵ مهرماه ۶۶ نگاشته شده بود ، با لحنی دور از انتظار مینویسد : « ...مهدی هاشمی ...از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفتهاند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحماند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.»
وی ادامه میدهد « او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد کامل دارد، هرچند در سلیقه خطاکار باشد و هست...او هنوز طرفداران زیادی از حزباللهیها و جبهه بروها و افراد انقلابی دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقی میگذارد.»
منتظری همچنین با این ادعا که «اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژه طلبان میباشد» مینویسد: «اعدام همیشه میسر است؛ ولی کشته را نمیشود زنده کرد»!
با وجود جنایات بیشماری که بخشی از آنها ذکر شد، منتظری در نامه به امام(ره)، مهدی هاشمی را «مفسد و محارب » ندانسته و او را علاقهمند به انقلاب خطاب میکند که پدر و مادر پیر او مورد ترحمند!
آیا چنین استدلالهای سطحی را از عوام و مردم کوچه و خیابان میتوان انتظار داشت که منتظری با تحصیلات بالای حوزوی از آن سخن گفته و مدعی میشود چون متهم دارای پدر و مادر پیر است از مجازات او با آن همه جنایت صرفنظر شود؟!
و نکته دیگر اینکه آیا با این ادعا که کشته را نمیشود زنده کرد میتوان قاتلینی که باید قصاص شوند در زندانها نگاه داشت و یا اینکه چون متهم طرفدارانی دارد مجازات او به صلاح نیست؟