در سال 1267 هجری شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد، پدرش میرزا سید علی حائری از روحانیون برجسته آن شهر بود که سرانجام از مشهد به یزد مهاجرت کرد. ابوالحسن در یزد به تحصیل علوم دینی و در کنار آن به تجارت و کشاورزی نیز مشغول گردید و سپس راهی اصفهان شد که باب آشنائی او با مرحوم سید حسن مدرس آغاز شد.
آشنایی ایشان با سید حسن مدرس باب ورود به دنیای سیاست و فعالیتهای حزبی او را رقم زد که در عمل سه دوره نمایندگی مجلس چهارم، پنجم و ششم را تجربه نمود، شایان ذکر اینکه شهرت وی در رکاب مدرس و محمد تقی بهار نمود پیدا کرد.
او بنا به فعالیتهای اجرائی در دورههای مجالس پنجم و ششم یکی از موانع اصلی در برابر طرح جمهوری رضاخانی بود و به واقع در مقابل زیاده خواهی های ایشان ایستادگی میکردند. البته در جواب ابوالحسن، رضاخان نیز او را متهم به همکاری با مدرس در غائله شیخ خزعل کرد که خود باعث رشد ریشههای کینه و دشمنی بین آنها گردید.
حائری زاده در زمان وزارت عدلیه علی اکبر داور (از سال 1305 تا 1312) مسئولیتهای مختلفی را در این وزارتخانه بر عهده گرفت که به عنوان قاضی عدلیه با رتبه 9 قضائی به عنوان مستشار دیوان عالی تمیز، انتخاب گردید.
به وضوح اینکه مدرس، کازرونی و حائری زاده بودند که کابینه سردارسپه را استیضاح کرده و در مقابل پس از خروج از جلسه استیضاح مجلس عده ای از مامورین سردارسپه به سرآنها ریخته و ایشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
و اما یکی از نکات مهم و قابل توجه در انتخاب حائری زاده به عنوان مستشار دیوانعالی تمیز بود که در آن ایام با تحصیلات و سوابق حائری زاده انطباق نداشت زیرا در دیوانعالی تمیز افرادی چون میرزا طاهر تنکابنی ،شیخ اسدالله ممقانی و میرزا محمد رضا ایروانی عضویت داشتند که هر یک علاوه بر درجه اجتهاد از برزگان علم و فرهنگ و معرفت بودند.
چنانچه با توجه به دوستی و رفاقت بین حائری زاده و علی اکبر داور انتخاب ایشان در بین قضاوت انجام گرفت، و چنانچه از نوشته های تاریخی بدست آمده است حائری زاده در سالهای پایانی حکومت رضاشاه، بطور کامل در انزوا بسر میبرده تا اینکه پس از شهریور 20 مجددا با بازشدن فضای سیاسی و پیشنهاد تاسیس حزب دموکرات از طرف قوام، ایشان نیز به عنوان عضوی از اعضای موسس حزب ایفای نقش نموده و قوام او را مامور ایجاد شعبه حزب دموکرات در خراسان کرد و سپس به عنوان نماینده سبزوار شروعی دوباره را در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی محک زد.
قوام السطنه از رجال عصر قاجار و پهلوی
پس از ورود به مجلس پانزدهم به مخالـــفت با اهداف و برنامه های هدف دار قوام پرداخت و انــدکی بعد از کمیته مرکزی حزب دموکرات کناره گیری و استعفا داد، در همین اثنا و در جناح اقلیت مجلس به استیضاح دولتهای وقت پرداخت که پس از کناره گیری قوام و حضور حکیم الملک در 13 اسفند 1326 به واقع حائری زاده و عبدالقدیر آزاد استیضاح را پیش کشیده و دولت وقت به اجبار جای خود را به هژیر داد ، و اما دولت هژیر نیز با استیضاح حائری زاده و همفکران او در اعتراض به تبعید آیت الله کاشانی ، خالصی زاده و امتیاز نفت جنوب روبرو گردید.
و اما ابوالحسن حائری زاده در تحصن یاران مصدق در کاخ مرمر در اعتراض قانون به انتخابات دوره شانزدهم نیز حضور موثری از خود ایفا کرد و در گردهمائی یاران مصدق نیز در تشکیل جبهه ملی در احمد آباد جزء نفرات کار آمد نهضت قرار داشت.
آنچانکه در افتتاح مجلس شانزدهم در بهمن ماه 1328 جزء اقلیت هفت نفره جبهه ملی پیگیر لایحه ملی کردن صنعت نفت نیز بود و در نتیجه به عضویت کمیسیون نفت مجلس در آمد و با حضور در این کمیسیون از مخالفان جدی و پر و پا قرص قرارداد الحاقی ساعد – گس به حساب می آمد.
آری در اقلیت مجلس شانزدهم از منتقدان اصلی دولتهای محمد ساعد، علی منصور و حاجیعلی رزم آرا به شمار میرفت، نکته حائز اهمیت اینکه تاکنون در پرده ای از ابهام به سر میبرد تبدیل ظاهری ایشان معممی در زمان رضاخانی حالت مکلایی کت و شلواری در در فضای پس از شهریور20 بود ! آیا با این کار اهدافی در سر داشت و یا تنها به منظور حضور در شکل نوین فرهنگی و ظهور در لایه ای جدید از طبقات اجتماعی به این صورت در آمد ؟
پوستر انتخاباتی مجلس شانزدهم شورای ملی
و اما از نگاه انتقادی حائری زاده مطلبی بشنویم که محمد علی صدر کشاورز از قول مرحوم حسین دادگر (عدل الملک )که به رضا شاه نزدیک بود و سالها رئیس مجلس دوره سلطنت او بود نقل میکرد که مرحوم دادگر یک روز برایم تعریف میکرد که: وقتی رضاشاه سردار سپه بود و رئیس الوزراء شد در مجلس وضعش خوب بود یعنی اکثریت قاطعی طرفدارش بودند اما در مقابل موافقین یک اقلیت ده نفری به ریاست و زعامت مرحوم سید حسن مدرس که افرادش از قبیل حائری زاده، ملک الشعرای بهار، سید حسن زعیم، کازرونی و عدهای دیگر بودند که به دولت او حمله می کردند و مخالف او بودند.که در جواب آن، حرکت غیر منتظره سردار سپه علیه جمعیتی از مردم تهران که به مجلس آمده بودند بسیار زننده بود که شخصاً با مردم به مبارزه پرداخته و با شلاق بین آنها نمایان گردیده ، همه را زده و عده ای را هم به کلانتری جلب کرده و زندانی ساخت،
اقلیت مجلس که دولت سردار سپه را استیضاح کرده بودند و سردار سپه شدیدا" ناراحت شده بود، به همین جهت برای تقویت روحیه او یک عده پنجاه نفری از وکلا به منزلش رفتیم و در سالن پذیراییش که با عبائی بر دوش و تسبیحی در دست وارد گردید و به نفع او نطقی ایراد نموده و ابراز حرارتها نمودیم که ، دهن این اقلیت را خرد میکنیم و با رای قریب به اتفاق اکثریت خودمان در روز استیضاح به دولت رای اعتماد می دهیم، اما سردار سپه خیلی صاف و ساده گفت من روز استیضاح حاضر نمی شوم به این مجلس بیایم زیرا از چشمهای خیره و زبان تلخ آن حائری زاده می ترسم که با جســارت مخصوص خود به من خیره می شود و فحش میدهد و آنوقت من آن سردار سپه و رئیس الوزرائی نخواهم بود که قبلاً بودم و ابهت من می ریزد و رعبی که مردم از من داشتند از بین می رود در آنصورت یا باید او را حضوراً بکشم تا ابهت من حفظ شود که این کار در صحن مجلس صحیح نیست یا باید من دهن به دهن او بدهم که آن هم مرا کوچک می کند و یا باید سکوت کنم و از مجلس بروم، هر چه فکر می کنم می بینم صلاح من این است در همچه مجلسی از حضور در آن خودداری کنم که سرانجام همین کار را کرد و روز استیضاح به مجلس نیامد و قبلا به روسای لشگرها از قبیل احمد آقاخان (سپهبد امیر احمدی) و جان محمد خان و امثال آنها که فرماندهان غرب و شرق کشور بودند دستور داد که با ارسال تلگراف به مجلس التیماتوم دهند که چرا در برابر خدمات ارتش که امنیت به کشور داده است رئیس الوزراء را دلسرد می کنید ؟ و روز استیضاح نیز از مملکت قهر کرد و از تهران به بومهن رفت.
اما سردار سپه خیلی صاف و ساده گفت من روز استیضاح حاضر نمی شوم به این مجلس بیایم زیرا از چشمهای خیره و زبان تلخ آن حائری زاده می ترسم که با جســارت مخصوص خود به من خیره می شود و فحش میدهد و آنوقت من آن سردار سپه و رئیس الوزرائی نخواهم بود که قبلاً بودم و ابهت من می ریزد و رعبی که مردم از من داشتند از بین می رود در آنصورت یا باید او را حضوراً بکشم تا ابهت من حفظ شود که این کار در صحن مجلس صحیح نیست
حال بشنویم از حسین مکی ، دوست و رفیق شفیق ابوالحسن حائری زاده در اقلیت مجلس پانزدهم که از برقراری روابط دوستی با ایشان صحبت به میان می آورد: پس از شهریور 1320 که مختصر نسیم آزادی وزیدن گرفت و یخ اختناق ذوب شده بود به فکر افتادم که مجموعه اشعار فرخی یزدی را به انضمام خلاصه ای از شرح زندگی و مبارزات او به چاپ برسانم، میدانستم که فرخی را در زندان شهربانی به قتل رسانیدهاند ولی بدیهی است که در اداره سرپرستی برای مرگ او طبق معمول باید گزارشی داده باشند و در پرونده موجود باشد، پس برای اطلاع از این جریان لازم بود که به اداره سرپرستی مراجعه می کردم، تحقیق کردم و معلوم شد رئیس اداره سرپرستی حائری یزدی است که در دوره چهارم، پنجم و ششم نماینده مجلس شورای ملی بوده و با مدرس همکاری نزدیک داشته است که از اعضای عالی رتبه دیوان عالی کشور است.
برای ملاقات با حائری زاده یک روز صبح به اداره سرپرستی رفتم پهلوی میز ایشان نشستم و خود را معرفی کردم و گفتم تصمیم دارم درباره فرخی یزدی تحقیق کنم و تقاضا کردم پرونده و سابقه ای که از نامبرده در اداره سرپرستی وجود دارد در اختیارم قرار دهند ، حائری زاده رئیس اداره ضبط را احضار کرد و از اوخواست پرونده فرخی را بیاورد طولی نکشید پرونده ای را که بیش از چند برگ نبود که از اداره زندان شهربانی فرستاده شده بود در اختیارم قراردادند . در قرار بعدی که در منزل ایشان صورت گرفت و تمامی دوره چند ساله روزنامه طوفان را که در یک مجلد جمع آوری شده بود در اختیارم قراردادند.
ابوالحسن حائریزاده
همین ملاقاتها روابط دوستی ما را روز به روز مستحکم تر میکرد و مانند کاه و کهربا به سوی هم جذب میشدیم ، هرچه می گذشت بیشتر در مییافتم که حائریزاده از نادر، مردان روزگار است.از همه اینها مهمتر در دوستی و یکرنگی و بی ریائی همتا نداشت ، همین خصوصیتها موجب شد که من روز به روز بیشتر مجذوب این مرد بزرگ تاریخ ایران بلکه تاریخ بشریت بشوم و برای همیشه به دوستی با او برخود ببالم.
حسین مکی نفر اول و دومی حائریزاده
ابوالحسن حائری زاده کماکان در دوره هفدهم بر تفکرات مبارزه خود با قراردادهای نفتی و همچنین رفتارهای نابهنجار جامعه مبارزه مینمود تا اینکه پس از طرح اختیارات یکساله دکتر مصدق و نیز قانون امنیت اجتماعی و قانون مطبوعات مخالفت خود را علنی اعلام و تاسیس فراکسیونی به نام فراکسیون آزادی را جهت برخورد با دولت دکتر مصدق ایجاد و ابراز نمود و تاحدی بطور خواسته یا ناخواسته قدم در همراهی با مخالفین دولت مصدق برداشت آنچانکه حائری زاده تلگرافی برای دبیر کل سازمان ملل نیز فرستاد و خواستار کمک برای نجات از «دیکتاتوری مصدق» گردید، در تاریخ 18 مرداد 1332به عنوان نماینده مجلس شورای ملی نامه ای به مضمون ذیل فرستاد:
جناب آقای دبیر کل سازمان ملل متحد، آقای دکتر مصدق که با رای مجلس ایران نخست وزیر شده به اتهام ضرب و شکنجه و آزار زندانیان و پایمال کردن اعلامیه حقوق بشر مورد استیضاح مجلس شورای ملی قرار گرفته و چون حس کرد که اکثریت ندارد برخلاف قانون اساسی ایران از حضور در مجلس شورای ملی خودداری و استنکاف نموده و در مقام انحلال مجلس برآمده، او هیچگونه آزادی عمل و عقیده برای هیچکس باقی نگذاشته ، مخالفین خود را زندانی و مطبوعات آزاد را توقیف و در سایر قدرت پلیسی و نظامی با کمک حزب توده و با وسایل دولتی به مفتضح ترین صورتی اقدام به رفراندوم عجیبی نموده و به وسیله مامورین خود صندوقها را با نام رای مردم پر کرده اند، آقای مصدق قصد دارد به اتکای این عمل خلاف، یک رژیم خشن دیکتاتوری کمونیستی بر ملت ایران مسلط سازد، جان ما در خطر است، به دنیا اعلام می کنیم مصدق یک نفر یاغی است که بوسیله توسل به زور از هر اقدام خلاف انسانی خودداری نمی کند و در آینده هر کاری بکند یا هر رفراندومی بنماید بر خلاف میل اکثریت نزدیک به اتفاق است ، حکومت او یاغــی است و اقداماتش برای ملت ایران الزام آور نمی باشد .
حائری زاده – رهبر اقلیت پارلمانی ایران
براستی که تحلیل چنین نوشتجاتی جز ایجاد تنش و بازشدن دربهای دخالت اجنبی به امور داخلی کشور عوایدی برای کشور نخواهد داشت و با اندکی تعمل و تعقل موارد مذکور بر خلاف مصالح و امنیت ملی و استقلال کشور می باشد تا جائیکه در خاطرات اردشیر زاهدی نیز آمده است : بعد از آن که فرمان اعلیحضرت (فرمان انتصاب و حکم نخست وزیری فضل الله زاهدی ) به دست پدرم رسید من مامور شدم چند نفری را که لازم بود از جریان اطلاع پیدا کنند و برای بعضی از آنها نیز وظایفی در نظر گرفته شده بود برای مذاکره دعوت کنم، به سرلشگر باتمانقلیچ ، سرهنگ فرزانگان ، سرتیپ تقی زاده و آقایان حائری زاده و فرامرزی و یکی دو نفر دیگر از نمایندگان مجلس تلفنی اطلاع دادم که ساعت هفت صبح روز شنبه 24 مرداد به باغ مقدم بیایند ، ساعت 8 صبح جلسه تشکیل شد و پدرم حاضران را از موضوع فرامین اعلیحضرت مطلع ساخت و گفت ما قصد کودتا نداریم ولی......
------------------------------------------------------
و شاید بدین جهت و بنا به ارتباطات بوجود آمده نیز در دوره هجدهم و پس از کودتا در محیط خفقان آن دوره به عنوان نماینده اول تهران راهی مجلس هجدهم گردید.
و اما پس از ورود به مجلس تصورات خود را نقش برآب دید و ناگزیر از عرصه سیاست به یکباره خارج و توسط دولت وقت نیز شغلی تشریفاتی به ایشان به عنوان بازرس سفارتخانه های ایران در اروپا محول گردید.گفتنی اینکه بنا به خصلت مخالف خوانی ایشان با همه دولتها در مجلس هجدهم نیز به هنگام طرح مسئله نفت به وزیر دارائی کابینه امینی حملات زیادی نموده بود.
آری در چهار دهه فعالیت سیاسی خویش همیشه در جناح اقلیت و یا منفردین بود و یا شاید با انبوهی از آمال و آرزوی خود به واقع بینی موجود رسید اما گذشته ها گذشته بود و خود نیز به امور سیاسی روز با نگاهی جدید نگریست تا آنجا که در یکی از آخرین نامههای خود به دوست و رفیق قدیمی خود حسین مکی در 14 مهر ماه 1350 از پاریس فرجام خونین سلطنت محمدرضاشاه پهلوی را به وضوح پیش بینی و گوشزد نموده بود بود که در بخشی از آن آمده:..... لابد مسبوق می باشید که سال 49عازم سفر استعلاجی بوده و گرفتار مشکلات احمقانه دولت هویدا که در انجام اعمال مخرب مملکت از اجداد خود درس گرفته و فعلاً تحت تعلیمات یهودیان صهیونی با تملق و تزویر سالهای متمادی است اشتغال دارد و شاه با تملق و دروغگویی این سارقین مسلح که فعلا مملکت مشروطه دموکراسی را تبدیل به حکومت فردی و وحشت ساخته مسرور است ، خداکند حمام خون مثل بعضی ممالک دیگر در ایران پیش آمد نکند.و در آخر پس از یک دوره کسالت ممتد و طولانی خبر در گذشت ابوالحسن حائری زاده در روزنامه کیهان مورخ پنج شنبه 27 آبان ماه 1350 به اطلاع هموطنان رسید و انجام مراسم و تدفن جنازه ایشان نیز در گورستان مخصوص مسلمین در پاریس انجام و در خاک غربت آرام گرفت.