در عالم سیاست بینالملل، اگرچه سیاستمداران و سیاستهایشان گونههای مختلفی دارند اما در یک نوع تقسیمبندی، دو گونه سیاست خارجی بیشتر وجود ندارد: «سیاست خارجی متمایل به حفظ وضع موجود در عرصه بینالملل» و «سیاست خارجی تجدیدنظر طلب».
سیاست خارجی متمایل به حفظ وضع موجود که از آن میتوان تسامحا بهعنوان سیاست خارجی «محافظهکار» یاد کرد، خود را با نظمهای سیستمی و زیرسیستمی تطبیق میدهد. در این نوع سیاست خارجی، نظم بینالمللی که برآمده از اراده قدرتهای بزرگ بینالمللی است، بهعنوان یک اصل پذیرفته میشود و زیرسیستمهای این نظم هم که نظمهای منطقهای هستند، بالطبع و بهتبع، پذیرفته میشوند. سیاست خارجی غالب کشورهای عربی از این دست است. همانطور که مخاطب فرهیخته میتواند در ذهن خود تطبیق دهد، این کشورها عموما روابط خوبی با قدرتهای اصلی بینالمللی دارند، به کشورهای تجدیدنظرطلب میتازند و حافظان نظم منطقهای برآمده از نظام بینالمللی هستند. عربستان سعودی در حاشیه «خلیج تا ابد فارس»، عموما این نقش را داشته که در برابر هر تجدیدنظرطلبی بایستد و مواضع این کشور در قبال ایران، یمن، سوریه و جنبش حزبالله لبنان از همین خاستگاه برمیخیزد.
در این نوع سیاست خارجی دستکم دو اصل اساسی میتوان یافت: «منافع مادی و هراس.» اصلیترین منفعت مادی برای این دست کشورها، بقای مادی است و اساسیترین هراسشان هم از بهخطر افتادن این منفعت کبیر است. اصولا سایر منافع ملی برای این کشورها، بهمثابه رینگی حفاظتی برای بقا هستند. نوع نگاه اینگونه کشورها به سیاست خارجی، همچون نگاه هابز به جامعه انسانی است و نظم بینالمللی نیز آن «قرارداد اجتماعی» است که بقا را محفوظ میدارد، بنابراین پذیرش هژمونی قدرتهای بزرگ و همراهی با آنها چون سرسپردن به «لویتان» است.
چنین کشورهایی بیشتر قدرت را در موازنه خارجی میجویند و بر این باورند که متحد شدن با قدرتهای بزرگ است که امنیتشان را تضمین میکند و همانطور که دیده میشود، از بعد دفاعی و نظامی بیشتر بر منابع خارجی تکیه دارند.
اما در مقابل این دیدگاه، سیاست خارجی تجدیدنظرطلب وجود دارد که مسامحتا میتوان از آن بهعنوان سیاست خارجی انقلابی یاد کرد. اساسیترین انگاره این نوع از سیاست خارجی، سرنسپردن به نظم بینالمللی برآمده از نرمهای قدرتهای بزرگ است. این نوع از سیاست خارجی، اصولا نظم مبتنی بر قدرت را عادلانه نمیداند و از آنجا که عدل را ارزشی انسانی میپندارد، در برابر این نظم قد علم میکند.
در این نگاه به سیاست خارجی، نظم بینالمللی باید «تجزیه» شود و از نو شکل گیرد. بر عکس سیاست خارجی محافظهکار، سیاست خارجی انقلابی اصل را بر «منافع هویتی» میگذارد. منافع ایندست کشورها بر این اساس «انتظار از نقش در فضای بینالمللی» است که شکل میگیرد و بقای مادی تنها زمانی ذیقیمت است که با بقای هویتی عجین باشد. از نظر این نحله، نظام سیاسی خالی شده از محتوای هویتی، عملا بقای خود را از دست داده است، ولو اینکه به اسم باقی باشد. از دیگر خصوصیات این نوع سیاست خارجی را باید «گفتمانمحور» بودن آن دانست.
بسیار بودهاند سیاستهای خارجی تجدیدنظرطلب در طول تاریخ، از انقلابیون ملحد گرفته تا انقلابیون دیندار. ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) وقتی قدرت را در روسیه بهدست گرفت، نسبت به نظم بینالمللی تجدیدنظرطلبانه رفتار کرد، هرچند که شوروی در آتیه خود به یکی از ارکان اصلی نظم بینالمللی قدرتمحور تبدیل شد. آنهایی که سخنرانیهای «ارنستو چهگوارا» را بهعنوان وزیر امور خارجه کوبا شنیده یا خوانده باشند، حتما اذعان دارند که نمادی از انقلابیگری در سیاست خارجی را ارائه میکند.
انقلاب اسلامی ایران نیز نگاهی تجدیدنظرطلبانه به نظم بینالمللی داشت. در دوران انقلاب اسلامی و سالهای اول پیروزی آن شعارهای تندی علیه سیستم بینالمللی سر داده میشد، هرچند که برخی از آن شعارسرایان، امروز در عرصه سیاست خارجی به محافظهکارترین انواع ابناء بشر تبدیل شدهاند. به هر روی، با وجود فرازها و نشیبها و آمدن و رفتن انواع و اقسام دولتها، جمهوری اسلامی ایران بههرحال در نظم بینالمللی یک موجودیت انقلابی و تجدیدنظرطلب محسوب میشود. بهعبارت دیگر، نظم بینالمللی 37 سال است که به ایران بهعنوان یک بازیگر سرکش نگاه میکند، اگر کسی تمایل دارد در این گزاره تردید کند، میتوان در آشنایی او با اخبار عادی بینالمللی هم تردید کرد.
در نظم منطقهای تجلی دو سیاست انقلابی و محافظهکار به یک رقابت اساسی در 37 سال گذشته بدل گردیده: رقابت ایران و عربستان که امروزه باید صراحتا از آن بهعنوان خصومت یاد کرد. البته تذکر این نکته ضروری است که رقابت بین ایران و عربستان جنبههای ژئوپلتیک و تاریخی هم دارد اما قابل انکار نیست که این رقابت پس از انقلاب اسلامی ایران شاهد تشدید غیرقابل انکاری بوده است.
پس از این مقدمه نسبتا طولانی، اکنون باید به این سوال پرداخت که چرا این روزها دستگاه دیپلماسی سعودی به ایران میتازد و دستگاه دیپلماسی ایران محافظهکارانه رفتار میکند؟
* یک وزیر خارجه
«ایران، حزبالله را که نخستین سازمان فرقهگرا و تروریستی در منطقه بود به وجود آورد. تهران پیوسته به کشورهای حوزه خلیج (فارس) تجاوز میکند و علیه آنان اقدامات خصمانه انجام میدهد... موضع ما در مورد ایران تغییری نکرده است. تهران همچنان در امور داخلی کشورهای منطقه دخالت میکند و سعی در صدور انقلاب خود دارد. ایران از تروریسم حمایت میکند و ثبات منطقه را به خطر انداخته است. اگر ایران میخواهد با کشورهای منطقه روابط عادی داشته باشد، باید اصل صدور انقلاب را که در قانون اساسیاش وجود دارد کنار بگذارد، به اصول حسن همجواری و دخالت نکردن در امور دیگر کشورها احترام بگذارد و به شهروندان کشورهای منطقه نگاه طایفهگرایانه نداشته باشد. این شهروندان متعلق به کشورهایشان هستند و هیچ تعلقی به ایران ندارند. ... ایران همچنین باید از قاچاق سلاح و مواد مخدر دست بردارد. در این صورت، هیچ مانعی برای برقراری رابطه دوستانه میان ایران و کشورهای منطقه وجود ندارد. ایران از زمان انقلاب، در برابر کشورهای منطقه راه و رسم خصمانه داشته و به دنبال فتنه طایفهای بوده است. ایران از تروریسم حمایت کرده و دیپلماتها را به قتل رسانده و در قاچاق سلاح دست داشته است. تهران شبهنظامیان را آموزش داده و از آنها حمایت میکند و امنیت منطقه را به مخاطره انداخته است. در واقع همه دشمنیها از سوی ایران بوده است و کشورهای منطقه رفتار خصمانهای نداشتهاند. ایران باید رفتار خود را که از 35 سال قبل داشته تغییر دهد. ...»
اینها بخشی از سخنان وزیر امور خارجه عربستان سعودی است که اوایل مردادماه سال جاری ایراد شد. کسانی که اخبار را دنبال میکنند در ماههای اخیر بسیار از این دست سخنان از جبیر شنیدهاند و طبعا نیازی به تکرار آنها نیست. تندترین واکنش وزارت امور خارجه ایران به مجموعه سخنان جبیر در ماههای اخیر، این بوده که «جبیر باید به اندازه وزنش سخن بگوید»؛ این تندترین موضع هم از سوی یک کارشناس بدون نام ابراز شده است. در سطح سخنگویی نیز تندترین موضع در اوایل خرداد و از سوی حسین جابری انصاری، سخنگوی وقت وزارت امور خارجه اتخاذ شد که به جبیر گفته بود: «فراموش نکند که کشورش هم اینک و در سطح بینالمللی به عنوان اولین و خطرناکترین حامی تروریسم و گسترش ناامنی در جهان شناخته میشود.»
عمده واکنشهای وزارت امور خارجه ادبیاتی نرم داشته و به عربستان سعودی یادآوری میکند که این کشور خود حامی تروریسم و تروریستپرور است. اما ادبیات وزارت خارجه ایران با ادبیات وزارت خارجه عربستان بههیچوجه همسطح نیست. از سوی دیگر، ایران تلاش میکند که در سطحی پایینتر به سخنان جبیر پاسخ دهد. بهعبارت دیگر، عموما این محمدجواد ظریف نیست که پاسخ آقای جبیر را میدهد بلکه این کار یا به سخنگو سپرده میشود و یا برای پاسخگویی از منابع آگاه استفاده میشود.
چرا؟
حسین جابری انصاری، سخنگوی سابق وزارت امور خارجه و معاون فعلی عربی و آفریقای این نهاد حاکمیتی بر این باور بود که دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم نمیخواهد با ورود به این تنشهای لفظی در زمین سعودیها بازی کند. وی در زمانی که سخنگوی وزارت امور خارجه بود، اظهار داشت: «بنا نیست که ایران در زمین بازی طرف مقابل بازی کند. عربستان اولویت خود را در تشدید درگیریها در منطقه قرار داده و این اولویت را انتخاب کرده در حالی که ایران به دنبال گسترش همکاری با دولتهای منطقه است و ما به هیچ وجه تشدید درگیریها در منطقه را دنبال نمیکنیم چرا که معتقدیم تشدید درگیریها در منطقه به ضرر تمام ملتهای منطقه است و این دیدگاه سیاست ثابت و اصولی ماست و ما با روشهای مناسب و با حفظ اقتدار ایران این سیاست را دنبال میکنیم.»
اما آیا تمام ماجرا همین است که دستگاه دیپلماسی سعی میکند در برابر دیپلماسی تهاجمی سعودیها واکنشهای ظاهرا متمدنانه نشان دهد؟ در این خصوص اندکی مداقه بیشتر لازم است.
حسن روحانی، رئیسجمهوری اسلامی ایران در همایش شرکت ملی گاز ایران در تاریخ 11 مرداد 95، اظهار داشت که «ما باید همراه شویم؛ نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم؛ با شعارهایی که گاهی هم توخالی است.» هرچند این سخنان بعدا از وبگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری حذف شدند اما بخشی از رویکرد اساسی دولت یازدهم در سیاست خارجی را نشان میدهند. اکنون اگر به مقدمه این مرقومه مراجعه شود، دقیقا بهدست میآید که «نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم» بهچه معنا میتواند باشد؟
بهنظر میرسد دستکم بعدی از واقعیت این باشد که دولت یازدهم در حال تلاش برای تغییر سیاست خارجی تجدیدنظرطلبانه به سیاست خارجی مبتنی بر نظم بینالمللی است. به عبارت دیگر، ایران دوران روحانی در تلاش است که خود را با نظم بینالمللی تطبیق دهد. اساسیترین نمود این تطبیق که در روابط بینالملل از آن به عنوان «اجتماعی شدن» یاد میشود، برجام و کنار گذاشتن شعارهای انقلابی در مواجهه با نظم قدرتمحور بینالمللی است.
در مقابل و به دلایل واضح، سعودیها میخواهند بگویند که ایران همچنان یک بازیگر تجدیدنظرطلب است. بهعبارت دیگر، اگر ایران با فشار تحریمهای بینالمللی در سطح بینالمللی اجتماعی شده است، سعودیها با اعمال فشارهای مختلف در سطح منطقهای بهدنبال اجتماعیسازی ایران در سطح منطقهای هستند و البته آن هم یک معنا بیشتر ندارد: «قطع یا تعدیل حمایت ایران از محور مقاومت». اگر اجتماعیسازی ایران در سطح بینالمللی جواب داد، دلیلی ندارد سعودیها امیدوار به اجتماعی شدن ایران در سطح منطقهای نباشند.
به همین سخنانی که فوقا از جبیر نقل شد دقت کنید: جبیر بیپرده به ایران میگوید که هنوز رفتارش در سطح منطقهای انقلابی است و از الگوهای اول انقلاب پیروی میکند و باید این رفتار را تغییر دهد. از این دست سخنان کم نیستند.
در مقابل، طرف ایرانی از ادبیات انقلابی در مقابله با سعودیها پرهیز میکند تا به نظم بینالمللی نشان دهد که همان ایرانی است که برای آسوده کردن خیال این نظم از برنامه هستهای خود ماهها مذاکره کرد و به نتیجه آن مذاکرات هم پایبند بود، هرچند که هنوز طرف مقابل به تعهدات خود بهطور کامل عمل نکرده باشد.
چنین است که ادبیات دستگاه دیپلماسی ایران در برابر ادبیات جبیر ضعیف بهنظر میرسد. آنچه بهعنوان «برجام منطقهای» از آن یاد میشود، چیزی جز تغییر رفتار ایران در حوزه خاورمیانه نیست. شاید این تغییر رفتار از تغییر ادبیات وزارت خارجه آغاز شده باشد.