اخبار ساعت 14، بیست و هفتم تیر خبر نامهی رئیس جمهور ایران به دبیرکل سازمان ملل و خبر پذیرش قطعنامهی 598 را اعلام کرد.
رزمندهها در جبهه شوکه شدند و مردم هم با ناباوری خبر را گوش دادند. رزمندهها و بسیاری از فرماندهان باورشان نمیشد. حتی غلامعلی رشید از فرماندهان ارشد سپاه هنگامی که قبل از پذیرش قطعنامه از او میخواهند برای جلسهی مهمی به تهران برود، گمان میکند امام مرحوم شده است و مسئولان نمیخواهند اعلام کنند.
در جبهه عدهای مبهوت و تعدادی معترضند. وضعیتی که تا 29 تیر ادامه دارد. 29 تیر پیام امام از رادیو پخش میشود.
*حملهی عراق در 31 تیرماه
آقای خامنهای که سالها به امر امام جبهه نرفته بود راهی جبههی جنوب شد و تردید و بهت رزمندگان را از نزدیک دید؛ «به هر نطقهای از سپاه که سر میزدم، میدیدم که این تردید وجود دارد. اول در کادرهای پایین آن را دیدم و سپس در کادرهای بالاتر هم به چشم میخورد.» آقای خامنه ای به علما و ائمهی جمعه پیام داد که به جبههها بیایند و خودش هم تصمیم گرفت در جمع رزمندهها باشد؛ «کاری که در آن وقت میتوانستم بکنم، این بود که به برادرها بگویم جای تردید نیست.»
محمد کوثرى فرمانده وقت لشکر 27 محمد رسول الله (ص) از پیروزی رزمندگان اسلام در محور اول عملیات سهگانه عراق و منافقین میگوید: «عراقىها از مرز گذشته بودند و در جاده اهواز خرمشهر جولان مىدادند. از یک طرف به ایستگاه حمیدیه و حسینیه رسیده بودند. شش کیلومتر جلوتر یک بیمارستان صحرایى را منهدم کرده بودند و از طرف دیگر به سمت ما در کارون آمدند. با چند تا از بچه ها PMPهاى آنها را زدیم سپس با هماهنگى یگانهاى همجوار و قرارگاه به جلو پیش رفتیم تا این که به مرز خودمان رسیدیم و در دژهاى مرزى مستقر شدیم. از جاده اهواز خرمشهر تا مرز 13 کیلومتر فاصله است. در نتیجه عملیات غدیر با موفقیت انجام گرفت ولى عراقىها انتظار شکست را نداشتند و فکر نمىکردند نیروهاى ایران این چنین بعد از قطعنامه آمادگى داشته باشند. همان شب منطقه را پاکسازى کردیم و از آن جا که مىدانستیم ارتش حزب بعث فهم و شعور کافى ندارد و فقط قلدرى و زور را سرلوحه خودش قرار داده است، لذا با نظر قرارگاه، به منظور ایجاد امنیت مرزها تصمیم بر این شد که کمى جلوتر از مرزهاى خودمان برویم و دژهاى مرزى آن ها را تصرف کنیم تا زمان مذاکره پیش باشیم»
استاندار خوزستان در گزارشی اعلام کرد: «با وجود پیشروی دشمن تا آستانه شهر اهواز، اوضاع در تمام محورهای جنگ با توجه به حضور گسترده مردمی، کاملاً دگرگون شده است و وضع عمومی استان خوب است... برای رفع تهاجم و پیشگیری از هر نوع حمله علیه شهرهای استان، مردم شهرهای سوسنگرد، اهواز، شوش، اندیمشک، دزفول را سازماندهی و مسلح کردهایم تا در صورت تهاجم دشمن از شهرها محافظت کنند.»
* حملهی عراق به جبههی غرب
روزهای اول و دوم مرداد عراقیها به جبهه ایلام و کرمانشاه هم حمله کردند، پیش میآمدند و جولان میدادند، اسیر میگرفتند و برمیگشتند. صبح روز سوم مرداد بنا شد آقای هاشمی به غرب برود. یادداشت روزانه سوم مرداد: «ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدیم. نماز خواندیم و آخرین صحبتها را با هم کردیم. ایشان ماندند و من با محافظان با اتومبیل به سوی باختران (کرمانشاه) حرکت کردم.» فرماندهان در جبههی جنوب با حضور آقای خامنهای تصمیم داشتند به تلافی حملهی عراق پس از پذیرش قطعنامه، نیمه شب چهارم مرداد عملیاتی برای انهدام نیروهای عراقی انجام دهند. اما غروب سوم مرداد در جبههی غرب اتفاق عجیبی افتاد که این عملیات را منتفی کرد.
*هجوم منافقین
چهار بعد از ظهر سوم مرداد، منافقن از مرز خسروی گذشتند. در پناه ارتش عراق تا سرپل ذهاب پیش آمدند. بعد به سمت باختران (کرمانشاه) پیشروی کردند. آنها برای رسیدن به یاختران باید دو شهر کرند و اسلام آباد غرب و تنگههای پاتاق، حسن آباد و چهار زبر را پشت سر بگذارند. ارتش منافقین با شتاب پیشروی میکند. در راهشان هر جنبندهای را میکشند و مردم وحشت زده از پیش رویشان فرار میکنند. تعدادی اسلحه به دست میخواهند مقاومت کنند، اما آنقدر جمعیت وحشت زده در جاده سرازیر شده که نمیشود جنگید. منافقین در چند ساعت اولیه آنقدر پیش آمدند که عراق در تمام جنگ روزهای جنگ تا آنجا پیش نیامدند. در قرارگاه کرمانشاه آقای هاشمی رفسنجانی و فرماندهان حضور دارند هنوز کسی دقیق نمیداند چه کسی حمله کرده است؛ بیشتر ذهنها متوجه ارتش عراق است. از سوی دیگر این همه پیشروی عجیب است اما در جبههی جنوب کیلومترها دورتر از منطقهی حملهی منافقین آقای خامنهای حمله کنندهها را تشخیص میدهد.
*جلسه برای عملیات
سردار شوشتری، فرمانده قرارگاه نجف در جبههی جنوب میگوید: «در حال گزارش دادن به آقای خامنهای و آماده شدن برای عملیات در ایستگاه حسینیه در جهت ترمیم خط بودیم که از غرب، برادر جان محمد، مسئول پشتیبانی قرارگاه تماس گرفتند و گفتند دشمن آمده کرند. گفتم اشتباه میکنی. دشمن در کرند چه کار دارد؟ در همین حین، برادر دانشیار، مسئول عملیات قرارگاه تماس گرفت و گفت دشمن به کرند حمله کرده. گفتم عراقیها به کرند حمله نمیکنند. بررسی کنید ببنید چه کسی است؟ نزدیک اذان مغرب دوشنبه سوم مرداد 1367 بود. از سنگر بیرون رفتم ببینم چه خبر است. وقتی برگشتم آقا (حضرت آیت الله خامنهای) پرسید چه شده؟ گویا از حالت چهرهی من احساس کرده بود که اتفاقی افتاده است. گفتم خبر خاصی نبود. گزارش دادن را ادامه دادم و دربارهی عملیات صحبت میکردیم که موقع اذان دوباره جان محمدی تماس گرفت و گفت دشمن آمده اسلام آباد. گفتم این چه حرفی است؟ دشمن آمده اسلام آباد؟! یعنی چه؟ خشکم زد. من خبر داشتم که ما در آنجا هیچ موضع دفاعی نداریم. آقا فهمید اوضاع و احوال ما به هم ریخته. پرسید چه شده؟ گفتم آقا میگویند دشمن آمده به اسلام آباد. ایشان بلافاصله فرمودند منافقینند و دارند میآیند که به تهران بروند.»
*عملیات مرصاد
پیشروی منافقین آنقدر زیاد و نگران کننده بود که نیروهای جبههی جنوب هم به کرمانشاه اعزام شدند. عملیات انهدامی در جبههی جنوب منتفی شد اما در جبههی کرمانشاه رزمندههای ایرانی از جهات مختلف به منافقین حمله و آنها را محاصره کردند. رزمندگان آنها را در جادهی کرمانشاه – اسلام آباد تعقیب کردند و بالگردهای هوانیروز ستون مهاجمان را بمباران و متلاشی کردند. قبل از شب، سازمان رزم منافقین از هم پاشید و محور قصر شیرین- سرپل ذهاب و کرند- اسلام آباد که جاده پیروزیشان بود، محور نابودیشان شد.
*طراحی حمله به عراق
ایرانیها با شکست منافقین و حضور گستردهی مردم در جبهه آنقدر روحیه گرفته بودند که برخی فرماندهان و مسئولان کشور در جواب گلولههای عراقی به فکر ضربه زدن به عراق افتادند. آنها میگفتند حال که عراق آتش بس را نمیپذیرد، چرا ما به آن پایبند بمانیم و در موقعیتی که توانش را داریم به آنها ضربه نزنیم.
رئیس مجلس، 11 مرداد: «آیت الله خامنهای از جبهه تلفن کردند و پیشنهاد دادند اجازهی عملیات به نیروها بدهم. گفتم احتمال درگیری بدون هدف درست و تلفات فراوان از دو طرف میرود. به علاوه نیاز به اجازهی امام دارد؛ علاوه بر بررسی مصلحت.»
آقای خامنهای با احمدآقا مسئله را در میان گذاشته بود تا امام را راضی کند؛« البته من نگفتم که به امام بگویند. ما با خود احمدآقا در میان گذاشتیم که یک فشاری ایجاد کند. اما احمدآقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست.»
احمدآقا وقتی از امام جواب گرفته بود نتوانسته بود حجت الاسلام خامنهای را پیدا کند. برایش در استانداری خوزستان پیام محرمانه گذاشته بود:«حضرت حجت الاسلام خامنهای دامت افاضاته. پس از سلام پیغام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که به هیچ وجه به خاک عراق حمله نکنید. حتی گلولهای به طرف آنها شلیک نکنید. در صورتی که بمباران کردند، شما هم اگر صلاح دانستید دستور بمباران بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در صورتی که آنها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند شما هم به آنها حمله کنید. من اعلام کردهام که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش بس ندارد. مرید. احمد خمینی.»
صدام برای پذیرش آتش بس تحت فشار بود اما اصرار داشت قبل از آتش بس مسئولان دو کشور دیدار کنند که ایرانیها نمیپذیرفتند. 14 مرداد صدام شرط را برداشت و گفت به شرط آنکه پس از آتش بس مسئولان دو کشور با هم دیدار کنند، آتش بس را میپذیرد. ایرانیها هم موافقت کردند و 15 مرداد آتش بس را پذیرفت.
*پی نوشت:
- اکبر هاشمی رفسنجانی، پایان دفاع آغاز بازسازی
- آیت الله سید علی خامنه ای، سخنرانی در مراسم بیعت فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 19/04/1368
- مصاحبه با سردار نورعلی شوشتری، نگهداری شده در آرشیو پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
- ناصر شبانی، عملیات فروغ جاویدان: بن بست در استراتژی، نگین، فصلنامه نگین ایران، تخصصی جنگ ایران و عراق، ش 17
- مجید مختاری، پذیرش قطعنامه تاکتیکی نیست، نشریه تاریخ جنگ، تخصصی جنگ ایران و عراق، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، 1374، ش 10
روایتی از زندگی و زمانه آیت الله سید علی خامنه ای