کلاهبردارها اغلب به دو شیوه عمل میکنند. برخی یکباره و در یک مرحله کلاهبرداری کرده و فرار میکنند اما آنها که حرفهای، سابقهدار و البته گستاختر هستند در چند مرحله و به صورت تصاعدی دست به کلاهبرداری میزنند. با چربزبانی امتیازی میگیرند و وعدهای میدهند. زمان میگذرد اما از عمل به وعده خبری نمیشود. طرف معامله که احساس ضرر و زیان میکند، از کلاهبردار وعدههایش را مطالبه میکند و او هم مقداری آسمان و ریسمان میبافد و توجیه میکند و بهانه میتراشد اما در نهایت ناامید نمیکند و میگوید اگر فلان امتیاز را هم بدهی، این بار دیگر به خواستهات میرسی! امتیاز را میگیرد و دوباره همان آش و همان کاسه. امید واهی و اعتماد نابجا اگر ادامه یابد، این دور باطل و کلاه پشت کلاه آنقدر ادامه مییابد تا دیگر کلاهی برای برداشتن نباشد!
وضعیت فوق را میتوان در موضوع توافق هستهای و معاملهای که ایران با آمریکا یک سال پیش انجام داد، مشاهده کرد. دولت ایران با سرعتی فراتر از انتظار - که غربیها را هم شگفت زده کرد- تعهدات خود در برجام را عملی کرد. دو سوم سانتریفیوژها را برچید، ذخایر اورانیوم غنی شده به 3 درصد کاهش یافتند، اجازه بازرسیهای گسترده و فراتر از ان.پی.تی داده شد، غنیسازی در فردو تعطیل شد، قلب راکتور آب سنگین اراک با بتن پر شد، پروتکل الحاقی عملیاتی شد و... این امتیازات فراوان و نقد در حالی به طرف مقابل ارائه شد که با گذشت بیش از 6 ماه از اجرای برجام، موضوع و هدف اصلی ایران از مذاکره و توافق، یعنی لغو تحریمها، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
آمریکاییها مدعی هستند به تعهدات خود عمل کرده و تحریمها را برداشتهاند. بله! راست میگویند اما به قول آقای عراقچی تنها روی کاغذ! واشنگتن در سال 1391 بانک اچ اس بیسی -یکی از بزرگترین بانکهای اروپا- را به بهانه کمک به نقل و انتقال پول به ایران حدود 2میلیارد دلار جریمه کرد. مهرداد عمادی اقتصاددان ساکن انگلیس و مشاور پیشین اقتصادی اتحادیه اروپا به رادیو فردا در این خصوص میگوید؛ یک مسئول اچ اس بیسی به من گفت که آن مقدار چراغ سبزی که باید نشان داده شود (از سوی آمریکا برای کار با ایران) داده نشده است. او در ادامه میافزاید آمریکا به تناسب بزرگی بانکها، معیارهای چندگانه دارند و طرف ایرانی اگر از ابتدا این را میدانست، آنقدر از خودش انعطاف نشان نمیداد.
مقامات آمریکایی آنچه در دل دارند را بر زبان نمیآورند اما برخی تحلیلگران غربی از نوع رفتار آنها رمزگشایی کردهاند. اوباما در دوران مذاکرات و پس از آن، با صراحت اعلام کرد هدف استراتژیک و راهبردی دولت وی از مذاکره و توافق با ایران، تقویت جریان به اصطلاح میانه رو و تغییر رفتار جمهوری اسلامی است. با گذشت یک سال از توافق هستهای، آمریکاییها در این زمینه خود را بازنده میبینند. پایگاه تحلیلی دیپلمات در این خصوص مینویسد: «براساس توافق ایران باید برنامه هستهای خود را رها میکرد که به نحو امیدوارانهای میتوانست مقدمهای برای میانهروی آن و یک ایران ملایمتر و آرامتر باشد. اما اکنون با گذشت یک سال، این امیدها از واقعیت بسیار دور است.»
هفته گذشته اندیشکده موسوم به «بنیاد دفاع از دموکراسیها»، نشستی با عنوان «کسب و کار مخاطرهآمیز در ایران: یک سال پس از برجام» در کنگره آمریکا برگزار کرد. مارک دوبوویتز مدیرعامل این اندیشکده که مغز متفکر طرح تحریمهای ایران در سالهای اخیر بوده در پاسخ به این پرسش که آیا ایران ثروتمندتر از نظر امنیت به نفع آمریکا است یا ایران فقیرتر گفت: «پاسخ به این سوال به نکاتی بستگی دارد.اگر ایران ثروتمندتر شود بطوری که این ثروت سبب اعتدال در (سیاستهای) ایران شود، این وضع سبب اعتدال در حاکمیت ایران شود، و در مدت مثلا هشت تا 10 سال، رژیمی متفاوت را در ایران رقم بزند، خوب است.مسئله اصلی این است که بهبود اوضاع اقتصاد ایران سبب اعتدالگرایی مردان تندروی ایران شود یا خیر.آیا این امر میتواند سبب شد آنها به افرادی با نگرشهای عملگرایانه و سرمایهداری تبدیل شوند که دیگر به صدور انقلاب اعتقادی نداشته باشند و دیگر به حمایت از تروریسم و تقویت برنامه موشکهای بالستیک قارهپیما اعتقادی نداشته باشند؟»
شاید برخی با خوشخیالی گمان کنند منظور آمریکاییها از اعتدال و میانهروی، دولت آقای روحانی و چهرههایی مانند آقای ظریف هستند. اما اینگونه نیست و از نظر کاخ سفید حتی آقای ظریف هم باید جواب پس بدهد که چرا بر سر مزار شهید عماد مغنیه حاضر شده و دسته گلی به نشانه احترام بر آن نهاده است! در پازل آمریکا حتی این کار هم نشانه تندروی بوده و قابل تحمل نیست چه برسد به کمک به مردم مظلوم سوریه و فلسطین و حمایت سیاسی و معنوی از مظلومان بحرین و یمن!
رهبر معظم انقلاب اسلامی در آغاز مذاکرات هستهای در سال 92 فرمودند: در آغاز مذاکرات هستهای ضمن تاکید بر بیاعتمادی به آمریکا، فرمودند این مذاکرات برای ملت ایران یک تجربه است و ظرفیت فکری ملت را بالا خواهد برد. نتایج نظرسنجی موسسه ایران پل از سوی مرکز مطالعات بینالمللی و امنیتی دانشگاه مریلند قابل تامل و به روشنی گویای ماحصل این تجربه است. از جمله اینکه یک سال پیش - زمان رسیدن به توافق هسته ای- حدود 12 درصد بر این عقیده بودند که در این توافق ایران امتیازات بسیار زیادی به گروه 1+5 داده و 22 درصد معتقد بودند که این گروه امتیازات بسیار مهمی به ایران داده است. اما اکنون این رقم کاملا تغییر کرده است و 19 درصد میگویند ایران امتیاز زیادی داده است و نظر فقط 5 درصد برعکس آن است. کمی پس از امضای توافق، 63 درصد از ایرانیها گفتند انتظار دارند اوضاع اقتصادی ظرف مدت یکسال به طور ملموسی بهبود یابد.اما با گذشت یک سال، 74 درصد از مردم این کشور میگویند هیچ بهبودی در اوضاع اقتصادی حاصل نشده است. بسیاری از مردم ایران واشنگتن را مقصر این قضیه میدانند.از هر چهار ایرانی، سه ایرانی فکر میکنند آمریکا فعالانه مانع عادی شدن روابط اقتصادی کشورهای دیگر با ایران میشود. بیش از 72درصد از کسانی که در این نظرسنجی شرکت کردند نظر مساعدی به دولت آمریکا ندارند و حدود 72 درصد هم گفتند اعتماد چندانی به آمریکا در پایبند بودن به تعهداتش ندارند یا به هیچ وجه به آن اعتمادی ندارند.
این نگرش محدود به ملت نیست و مقایسه مواضع امروز و یک سال پیش حامیان و حتی دستاندرکاران برجام نیز قابل تامل است. آقای لاریجانی که در مجلس نهم زمینه تصویب 20 دقیقهای برجام را فراهم کرد، دیروز در صحن علنی مجلس با اشاره به بدعهدیها و کارشکنیهای طرف مقابل تاکید کرد راهی جز مقابله برای ایران باقی نمانده است و سازمان انرژی اتمی باید طرح غنیسازی در درجات مورد نیاز کشور را آماده کند.
بنا به دلایل متقن و متعدد، سال دوم توافق هستهای، سالی سختتر و پرچالشتر از سال نخست آن خواهد بود. آمریکاییها کلاههای متعدد و بعضا خطرناکی را برای سر ملت ایران تدارک دیدهاند. جنوب غرب آسیا امروز به دریایی از خون و آتش میماند که جمهوری اسلامی ایران تنها جزیره امن آن است. حفظ این اقتدار و امنیت، منوط به تحکیم مولفههای قدرت ملی است. دقیقاً همان چیزی که آمریکاییها نمیخواهند.