دیدار رمضانی دانشجویان با رهبر انقلاب طبق سنت هرساله امسال نیز در حسینیه امام خمینی و در فضای گرم و صمیمی برگزار شد که در ادامه حاشیههای این دیدار میآید:
جلوی در چند نفر از دانشجوها نشستهاند و مسئولشان دارد با تلفن هماهنگیهای لازم را برای ورودشان انجام میدهد. اینطور که میشنوم ظاهراً یکی دو تا از سخنرانان برنامه هم بینشان هستند که اسمشان هماهنگ نشده. همینطور که دارم از جلویشان رد میشوم و میروم داخل، دلم برایشان میسوزد. چند دقیقه بعد خودم حالتی پیدا کردهام که دل بقیه باید برایم بسوزد. ساعت 5 را هم رد کرده و من هنوز بین این در و آن در میروم و میآیم تا ببینم اسمم در کدام لیست است، اما نیست که نیست. آخر سر هم با هماهنگیهای تلفنی، یکی از مسئولان دستم را میگیرد و میبرد داخل.
یک ربع به شش وارد حسینیه میشوم. حسینیه را با پاراوان نصف کردهاند. آن جلو دانشجوها هستند و انتهای سالن بساط افطاری در حال آماده شدن است. شعاری که تا آقا بیایند چند بار تکرار میشود: «ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم». بعدتر یکی از دانشجوها میخواهد شعار را مودبانه کند و میگوید «ای پسر فاطمه منتظر شماییم»، که دانشجوها خیلی تحویلش نمیگیرند. امشب اینجا حال و هوایش صمیمیتر و شوخ و شنگتر از این حرفهاست.
دانشجوها میروند سراغ نوحه «یاد امام و شهدا» که خیلی خوب و کوبنده و هماهنگ خوانده میشود، البته فقط بند اولش! بقیه اش را اکثراً بلد نیستند و دوباره بر میگردند به همان شعارهای کوتاه دو قسمتی که خود بهخود پسرها سهم خودشان را برمیدارند و دخترها سهم خودشان را و هماهنگ و منظم ادا میکنند: «ما هل کوفه نیستیم... علی تنها بماند»
دارم با یکی حرف میزنم که از انفجار جمعیت میفهمم آقا وارد شدهاند. یک دفعه نصف فضا خالی میشود. دانشجوها هجوم میآورند به سمت جلو. میدانم که اینها موقع نشستن چه فشاری را تحمل خواهند کرد.
*آقا هم با دانشجویان سینه میزند
آقا صبر میکنند که دانشجوها حسابی شعار بدهند و شور جوانیشان خالی شود. خوبی این جلسه این است که حتی آنهایی هم که نشسته بودند روی صندلیها، بلند شدهاند و شعار میدهند. مثل جلسه بعضی مسئولان نیست که در دو متری رهبر مینشینند و حال بالا آوردن دستشان را ندارند! جماعت ذکر «حسین حسین شعار ماست» میگیرند و سینه میزنند و آقا هم سینه میزنند.
قاری قرآن که دانشجوی دکتراست با اشاره به آقا اجازه میگیرد تا قرآن را شروع کند. دانشجوها آرام میشوند اما نمیتوانند بنشینند. تا قرائت قرآن تمام شود هنوز آن وسط ازدحام است و جا برای نشستن همه آنها که هجوم آورده بودند، جلو نیست. مجری از جمعیت صلوات میگیرد و احتمالا میخواهد بگوید یک صلوات هم برای ساکت شدن جمع بفرستید که حرفش را میخورد و اصلاحش میکند به صلوات برای تعجیل ظهور. بعد هم که میخواهد شروع کند، آقا میگویند: قبل از اینکه شروع بفرمایید... این بچهها این جلو خیلی متراکم نشستهاند، خسته میشوند، من ناراحتم... جمعیت بروند عقب...
جمعیت صلوات میفرستند و میخواهند بروند عقب اما خیلیها دلشان نمیآید حتی چند سانتیمتر از آقا دورتر شوند. آقا تشکر میکنند: «دستتون درد نکنه... البته ما همیشه بچهها رو دعوت میکنیم بیان جلو اما این بار استثنا بود...»
سخنران اول که نماینده بسیج دانشجویی است، پشت میکروفون میآید. حرفهای زیاد و خوبی میزند. وسط حرفهایش به بررسیهایی که کردهاند و حاصلش شده اینکه از 20 کشور برجسته، فقط وزیر بهداشت یک کشور خودش پزشک است اشاره میکند. سر میچرخانم و دکتر قاضیزاده هاشمی را که آن گوشه نشسته است میبینم. دارد میخندد و سر تکان میدهد و چیزهایی به اطرافیان میگوید که احتمالا جواب تکههای آنهاست!
در طول برنامه چند بار دیگر هم سر میچرخانم و دو وزیر مسئول دانشجویان یعنی وزیر بهداشت و وزیر علوم را دید میزنم؛ هر بار که یکی از سخنرانها با گوشه و کنایه و گاه به صراحت، انتقادات تند و تیزی روانه آنها میکنند. یکی از سخنرانها که بعدتر با دست هم به آنها اشاره میکرد و حرف میزد!
نماینده بسیج به موضوع برگزاری اردوهای مختلط اشاره میکند و میگوید: اگر آقای وزیر نمیتوانند یا نمیخواهند برخورد کنند...
جمعیت احسنت میگویند. این موضوع به همراه چند موضوع دیگر در سخنان اکثر سخنرانان هست. یکی بحث مصوبه مجمع تشخیص درباره اعلام داراییهای مسئولان نظام است. بیشتر سخنرانان گوشه چشمی هم به موضوع فیشهای حقوقی دارند. نماینده بسیج دو تا سوال میکند. یکی اینکه چهطور بحث مطالبهگری از مسئولان را داشته باشیم که در عین حال به ایجاد شکاف بین دولت و ملت نینجامد؟ یکی دیگر هم اینکه چطور تجمعاتمان هم قانونی باشد و هم اینکه برخی اوقات مرجع صدور مجوز، خودش موضوع اعتراض ماست و مجوز نمیدهد. مسئول بسیج برای نمونه به تجمع دانشجویان در برابر وزارت نفت در موضوع قراردادهای جدید نفتی اشاره و از برخورد شدیدی که با آن تجمع شده، گلایه میکند.
سخنران دوم، نماینده دفتر تحکیم وحدت است. بحث را به دشمن شناسی میکشاند و میگوید که نمیتوان امیدی به صدا و سیما جمهوری اسلامی داشت و نظامیها فکری به حال این قضیه بکنند! و بعد هم تکه میاندازد که البته صدا و سیما که این حرف را پخش نمیکند.
او در پایان صحبتهایش میگوید ما در مسئولان رده بالای نظام، افرادی با زندگی اشرافی را میبینیم. چرا با اینها برخورد نمیشود؟ ما در تعیین مصداق اشتباه میکنیم یا دلیلی برای برخورد نکردن با اینها وجود دارد؟
او از اجحافی که در حق دانشجوها بورسیه در ماجرای بورسیهها شده هم میگوید، و از ازدواج دانشجویی و بعد، از مسکن مهر دانشجویی و اشاره ای هم به اردوهای مختلط میکند و من باز میچرخم سمت وزیر!
اولین تکبیر مراسم وقتی بلند میشود که او از فتنه 88 حرف میزند.
سخنران سوم، نماینده جنبش عدالتخواه است؛ در ابتدای صحبتهایش صلواتی میگیرد برای مرحوم جلالفرد دبیر کل این اتحادیه که چند ماه قبل مرحوم شده است. بعد به قراردادهای نفتی اشاره میکند. از روحیه لیبرال برخی مسئولان که میخواهند آموزش و پرورش را هم خصوصی کنند میگوید. به پیوستن ایران به سازمان جهانی اشاره میکند و آن را زیر سوال میبرد. میگوید اگر کتاب مبانی برنامه چهارم توسعه خمیر شد، کتاب برنامه ششم باید بازیافت شود! جمعیت میخندند. و در آخر از این سوال میکند که چهطور بنا بر فرمایش خود حضرت آقا در برابر جریان غیر انقلابی درون نظام بایستند که به دو قطبی شدن جامعه نینجامد.
سخنران چهارم از طرف قرارگاه اردوهای جهادی علمدار آمده است. درباره روستا و نقش آن در جامعه و اثراتی که نپرداختن به روستاها دارد حرف میزند.
بعضی دانشجوها هنوز دارند وارد میشوند. با یک ساعت تأخیر! سخنران میگوید که دارند با خودکار به پایش میزنند که یعنی وقت تمام است و میگوید که آخرین نکته است و بعد از کمی حرف زدن دوباره میگوید اما آخرین نکته... که آقا میگویند: نکته بعد از آخر...
همه میخندند.
پنجمین سخنران نماینده انجمنهای اسلامی مستقل است. از اینکه امکانات فرهنگی کشور در اختیار جوانان انقلابی نیست، گله میکند. میگوید چرا باید قدیمیترین مجموعه مطبوعاتی کشور دست کسی باشد که عنوان نمایندگی شما را هم دارد اما پیشانی رأس فتنه را میبوسد. جمعیت احسنت میگویند.
*وقتی صابون جلسه دانشجویی به تن حوزه علمیه میخورد
بعد نوبت به حوزه علمیه میرسد که صابون این جلسه به تنش بخورد! سخنران از علمای حوزه گله میکند که چرا وقتی گفته میشود اسلام رحمانی یا اینکه درس کربلا، مذاکره است وارد نمیشوند و چیزی نمیگویند. به تمام نشدن بررسی قضایی پروندههایی چون کرسنت، استات اویل و بورسیه ها در دستگاه قضایی اشاره میکند. بعد وسط حرفهایش کنایه میزند که: دولتی که با میانگین سنی بازنشسته روی کار آمد...
وزیر بهداشت میخندد!
انتقاد میکند که چرا بهجای وام ازدواج وام خودرو دادهاند که دانشجوها فریاد احسنت، احسنت سر میدهند!
سخنران ششم خانم است. دانشجوی رشته میکروبیولوژی است و احتمالاً به همین دلیل حرفهایش را با شرح مکانیزم بیولوژیکی بدن و نسبت اجرای آن مثل مغز و قلب و سلول شروع میکند و البته بیش از حد در خود مثال میماند تا اینکه میگوید جوانان سلولهای تازه بدن هستند و باید جایگزین سلولهای پیر شوند.
هفتمین نفر، فرزند شهید است و نفر اول انتخابات مدیران مسئول نشریات دانشجویی کشور. انتقادات تند و تیزی دارد. از محدود شدن آزادی بیان حرف میزند. از محدود شدن حقوق شهروندی برای منتقدین. از اجرا نشدن برخی اصول قانون اساسی و از این جور چیزها. بعد میگوید که این جلسه بازنمای همه سلایق موجود در دانشگاه نیست.
بعدتر آقا به همین حرف اشاره کردند و گفتند که البته این جلسه قرار است برای تشکلهای انقلابی باشد اما خود این حرفها که زده شد نشان میدهد که خیلی هم حرف دقیقی نبود و بالاخره حرفهای مختلفی در همین جلسه توسط افراد بیان شد.
او که دانشجوی حقوق است از برخورد با منتقدان رهبری حرف میزند و میگوید من با اینکه در مسائلی مثل استکبار ستیزی و استقلال با شما هم نظرم اما درباره مسائل داخلی با شما تفاوت نظر دارم که آقا بعدتر میگویند بارها گفتهام که انتقاد از بنده و اختلاف نظر با بنده هیچ برخوردی ندارد.
*دستنوشته آقا برای دانشجوی منتقد
این دانشجو بعد از صحبتهایش مثل بقیه سخنرانان پیش آقا میرود و از نزدیک حرف میزند و از آقا میخواهد که دستخطی برایش بنویسند و کاغذی را که در دست دارد جلو میبرد؛ آقا میگویند: باشه... مینویسم... اما پشت کاغذ نه، قرآن باشه یا کتاب باشه...
موقع افطار او را که قرآنی در دست دارد پیدا میکنم و میپرسم آقا چی نوشت توی قرآنی که بهت داد؟ قرآن را باز میکند و نشانم میدهد: در سایه قرآن زندگی کنید، انشاءالله.
سخنران هشتم نماینده اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان است. پرشور و با فریاد صحبت میکند و همان اولش از جمعیت شعار "هیهات من الذله" میگیرد. بعد هم برای وزرای علوم و بهداشت شمشیر میکشد و تند و تیز انتقاد میکند. وزیر بهداشت که چند دقیقه قبل بیرون رفته بود، همین موقع برمیگردد و وزیر علوم با خنده چیزی به او میگوید و سخنران را نشان میدهد. ساعت هشت است؛ سخنرانی دانشجوها تمام میشود. نوبت آقاست.
یکدفعه یکی از دانشجویان دختر از انتهای سالن بلند میشود و میخواهد حرف بزند. سالن شلوغ میشود و صدایش به آقا نمیرسد. وسط حرفهایش میگوید که همه از شما چفیه میگیرند ولی من چفیه متبرک به تربت کربلا را برایتان آورده ام. آقا تشکر میکنند و کسی را میفرستند که چفیه را بگیرد.
کار این دانشجو به بقیه هم جرئت بلند شدن و حرف زدن میدهد. چند نفر از جاهای مختلف سالن بلند میشوند. آقا سکوت کرده اند و البته سعی میکنند که صدای دانشجوها را هم بشنوند. خود دانشجوها دست بکار میشوند و با سر دادن شعار «اینهمه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» میفهمانند که مشتاق شنیدن حرفهای آقا هستند.
آقا شروع میکنند: البته من حرفی ندارم، طاقت من برای شنیدن زیاده... با معذرت از دوستانی که مایل بودند صحبت کنند...
آقا از بالارفتن سطح فکر و مطالبات دانشجوها و حتی ترقی آنها در نحوه بیان این مطالبات میگویند. بعد هم در حالی که همه انتظار دارند به مسائلی که دانشجوها اشاره کردند، پاسخ بدهند، میگویند که میخواهند از یک چیز مهمتر حرف بزنند، چیزی که اگر نباشد، دانشجوها نمیتوانند در میدان مبارزه بایستند و برای رفع این مشکلات ایستادگی کنند. آقا از ایمان حرف میزنند.
آقا به تلاوت قرآن، تلاوت دعا مخصوصا ادعیه صحیفه سجادیه اشاره میکنند. بعد به یکی از چیزهای مشترکی که در صحبتهای دانشجوها بود بر میگردند و میگویند:
«اینکه بنده دربارهی [عدم] اختلاطهای دانشجویی اینهمه تأکید کردم و چندین بار گفتم -که باز شنیدم متأسّفانه وجود دارد، حالا هم یکی از برادرها اینجا گفتند، بنده هم گزارشهایی دارم و مسئولین دانشگاهها باید جواب بدهند- بهخاطر این است. دانشجو نیروی مورد امید یک کشور است، دانشجو است که میتواند در مقابل مشکلات بِایستد؛ دانشجو، هم جوان است، هم عالم است؛ او است که فردای کشور را باید اداره بکند، او است که باید آگاه باشد تا سنگر ایستادگی را در مقابل زیادهخواهان و فرصتطلبان و دیگران تقویت بکند، این باید محکم باشد؛ اگر «وَ اتَّبَعُوا الشَهَوات» شد، نمیتواند. بنده آدم خشکهمقدّسی نیستم که خیال کنند بنده از روی خشکهمقدّسی یک حرفی میزنم؛ نخیر، مسئله این است: اختلاط دو جنس از نظر اسلام یک چیز مطلوبی نیست. بله، در جلسات رسمی اشکالی ندارد، زن باشد، مرد باشد، بنشینند، بحث کنند؛ مجلس شورای اسلامی، مجلس مذاکره، مجلس مشورت امّا در محیطهایی که این اختلاطها حدومرزی ندارد، اینها ضرر میزند، دلها را خراب میکند...»
بعد آقا سراغ بحث دیگری میروند. میگویند که مشکلات کشور دو نوع است، برخی کلان است که حلشان به دست مسئولان است و شما باید این را مطالبه کنید؛ بعضی اشکالات شما وارد است و بعضی وارد نیست. اما نفس این طلبکاری خیلی قیمت دارد. این را از دست ندهید. علاج، همین طلبکاری شماست.
آقا درباره قراردادهای نفتی هم که دانشجوها شدیداً به انعقاد آنها اشکال داشتند میگویند: «هنوز چیزی در این زمینه تصویب نشده؛ هنوز هیچ چیز مسلّمی وجود ندارد. اوّل که این مسئله مطرح شد، ما یک تذکّراتی دادیم به مسئولین؛ گفتیم خب شما برای اینکه بدانید اشکالات این مدل قرارداد و این شیوهی قرارداد چیست، باید با کسانی که در اقتصاد نفتی واردند مشورت کنید. رفتند بحث کردند، یک جلسهای تشکیل دادند و از کسانی از اقتصاددانها دعوت کردند که آنها هم اشکالات را بیان کردند و بنا شد اصلاح بشود. یک نوشتهای به من دادند که ما بررسی کردیم، تحقیق کردیم، معلوم شد که این ویراست شانزدهم است، یعنی شانزده بار این کیفیّت قراردادها و این گزارش ویراستاری شده؛ مدام اصلاح شده، تصحیح شده. بعد که به دفتر ما مراجعه شد، دفتر ما گفتند این کافی نیست، چون بعد از این باز اصلاحات دیگری هم لازم بوده که انجام بگیرد که هنوز انجام نگرفته. بنابراین تا وقتیکه این اصلاحات انجام نگیرد و این کار بهمعنای واقعی کلمه، مطابق منافع کشور نباشد این اتّفاق نخواهد افتاد و این نوع قرارداد بسته نخواهد شد.»
آقا، انتظار از رهبری برای ورود به مسائل ریز و جزئی را ناممکن و غیر معقول میخوانند و میگیوند که وظیفه رهبری این است که اگر حرکتی دارد انجام میشود که مسیر نظام را تغییر میدهد، ورود کند و برای مثال به صحبتشان درباره الیاف کربن در دیدار کارگزاران نظام اشاره میکنند و میگویند با اینکه آن مورد جزئی بود اما چون از این جمله بود، ورود کردم.
نزدیک اذان است. آقا میگویند خیلی حرف بود که دیگه وقت نمیشه.
جمعیت با هم میگویند بعد از افطار! آقا میخندند. یکدفعه یکی داد میزند بعد از افطار! آقا با خنده میگویند: بله شنیدم. جمعیت منفجر میشوند!
آقا میگویند حالا اگر حالی بود بعد از افطار، و بلند میشوند برای نماز. اذان گفته میشود و صفها درست میشوند و من که نجنبیدهام به زور و با جابجا کردن چند صندلی به رکعت سوم میرسم.
بعد از نماز میرویم افطار. نان و پنیر و خرما و چلو مرغ. خرده نخورده بلند میشوم و میآیم داخل حسینیه تا از چیزی جا نمانم. هنوز صدای جمع کردن بشقاب و قاشقها از انتهای حسینیه میآید که آقا شروع میکنند.
آقا میگویند برای من تشکلهای انقلابی با تشکلهای ضد انقلابی و حتی غیر انقلابی یکی نیستند و مسئولان وظیفه دارند از این تشکلها حمایت کنند. این چیزی است که آقا چند بار در این جلسه تکرار میکنند.
*پاسخ آقا به خیالبافی وزیر خارجه آمریکا
«کافیشاپ هم یعنی همان قهوهخانه؛ کافیشاپ تقریباً ترجمهی تحتاللّفظی قهوهخانه است منتها از کلمهی قهوهخانه بعضیها پرهیز میکنند، اسمش را میگذارند کافیشاپ- حالا چند تا جوان هم رفتهاند در قهوهخانه نشستهاند، فرض کنید از نظام و از رهبری و از امام و از انقلاب هم بدگویی کردهاند و آرزو کردهاند که یک روزی این نظام تغییر پیدا کند. مجموعاً در این ده بیست قهوهخانهای که این آقایان رفتهاند و [بعد] رفتهاند به این آقای وزیر خارجه اطّلاع دادهاند، مثلاً 100 نفر، 150 نفر آدمِ اینجوری بودهاند. او حالا دلش خوش است و در یک مصاحبه یا در یک گزارش، به یک مرکز رسمی میگوید»
در جای جای این بخش از صحبتهای آقا دانشجوها میخندند. آقا به مصاحبه چند روز قبل جان کری به این مناسبت اشاره کردند که بگویند تشکلهای دانشجویی انقلابی هم باید اعلام موضع کنند و نظرات و تحلیلهایشان را بگویند.
آقا چند تا پیشنهاد میدهند. یکی اینکه تور بازدید از دستاوردهای علمی برای دانشجویان گذاشته شود. یکی دیگر اینکه در نمازجمعهها –نمازجمعههای شهرهای بزرگ- همانطور که مسئولان بهعنوان سخنران پیش از خطبه ها میآیند و حرف میزنند، به دانشجوها و تشکلهای دانشجویی هم امکان حرف زدن داده شود.
پیش خودم میگویم ای آقا جان! مگر آنوقت که گفتید مسئولان رده بالا مثل روسای قوا بروند در دانشگاهها و به حرفهای دانشجوها گوش کنند رفتند؟ این پیشنهاد هم میرود کنار دست همان!
آقا به یکی از سوالهای دانشجوها اشاره میکنند و میگویند که تجمعات باید قانونی باشد: حالا یک جا هم قانون باب میل آدم نیست دیگر...
بعد به حضور فیزیکی و تجمعات دانشجویی اشاره میکنند و در باره مجالس و تجمعات مخالفان چیزی را میگویند که به قول خودشان ده بار گفته اند: من با بر هم زدن مجالس موافق نیستم. این کار در بهترین حالت فایده ای ندارد، بلکه ضرر هم دارد.
آقا یک بار دیگر مسئولان دانشگاه را خطاب قرار میدهند: این پذیرفته نیست که شما نماینده نظام اسلامی باشید بعد از همه یکسان حمایت کنید!
آقا به ضرورت تبیین اشاره میکنند و میگویند: حرفهایی که شما اینجا زدید بنده را امیدوار کرد، نه از جهت محتوا... حسینیه از صدای خنده دانشجوها میترکد! آقا میگویند: نه، محتواها هم خوب بود، حرف چیز دیگه ایه... این حرفها نشون میداد که ذهن ها داره کار میکنه...
آقا به انتقادات یکی از سخنرانها به حوزه علمیه اشاره میکنند: یکی از دوستان انتقادات تند و تیزی و جانداری از حوزه علمیه کردند که نصفش وارد است و نصفش وارد نیست.
«در دفاع از نظام اسلامی تقیه نکنید، صریح باشید، نظام اسلامی مایه شرف و افتخاره...» آقا این را میگویند و تکمیل میکنند: کسی رو که صد درصد با تفکرات شما منطبق نیست متهم به انقلابی بودن نکنید. همانطور که در حرم امام هم گفتم انقلابی بودن هم مثل ایمان درجاتی داره...
ساعت نزدیک 11 است. آقا میگویند که دو سه تا مطلب هم درباره مسائل کشور میخواستند بگویند که دیگر دیر شده... دانشجوها سر و صدا میکنند که نه، بگویید! آقا میخندند: بله خب... شما جوونید تا صبح هم میتونید بنشینید... من هم همسن شما بودم گاهی از شب تا صبح مینشستیم و حرف میزدیم...
دانشجوها ولکن نیستند. آقا میگویند: رسم شده که از امام و انقلاب دم بزنند و با کسی هم که میگوید "انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" بنشینند! این، پدیده زشتی است.
جمعیت انگار سر حال آمده اند!
*روی فتنه حساسم!
آقا ادامه میدهند: برای من اصولگرا و اصلاح طلب و اصولگرای مدرن و این چیزها اهمیت نداره... محتواها مهمه اما روی فتنه حساسم!
آقا بعد به یک چیز دیگر که این روزها رسم شده اشاره میکنند: عقل و عقلگرایی و عقلای قوم و.... عقل چیز خوبیاست! در اسلام روی عقل تاکید شده. امام ما عاقل ترین آدم بود... کسانی که طرفدار گرایش به غرب هستند عقلشان رو باختهاند، عاقلانه حرف نمیزنند!
و بعد آقا دلایل این عاقلانه حرف نزدن را با اشاره به جنایتها و خیانتهای غرب غلیه ایران بر میشمرند.
آقا اشاره کوتاهی به برجام میکنند و میگویند «در برجام ثابت شد که آمریکاییها دارند دشمنی میکنند» و میگویند درباره برجام حرف زده ام و بیشتر از این مصلحت نیست حرف بزنم.
آقا به رویشها و موفقیتهای انقلاب اشاره میکنند و این موارد را باعث دلگرمی هر آدم دلسردی میدانند و شوخی میکنند که «من که خود بهخود دلگرمم»!
آخرین جملات آقا همان چیزی است که این جمع جوان به آنها نیاز دارد. جملاتی پرشور و امید بخش: « ما ایستادهایم؛ بندهی حقیر وظیفه دینیای دارم، وظیفهی شرعیای دارم، وظیفهی اخلاقیای دارم؛ در مواجههی با ضدّ انقلاب و معارضین انقلاب ایستادهام و تا جان در بدن دارم این ایستادگی وجود دارد. و به این مردم هم اعتماد دارم؛ در میان نخبگان کشور ازجمله دانشگاهیان و دانشجویان، آنقدر عناصر مؤمن و طرفدار ایستادگی در این راه وجود دارد که هر آدم دلسردی را هم دلگرم میکند؛ چه برسد به کسی مثل بنده که خودش بهخودیخود دلگرم است. این ایستادگی بنابراین وجود دارد و عاقبت ایستادگی هم پیروزی است.»
ساعت 11 شب است. در نسیم خنک شبانگاهی 12 تیر، دلگرمم به رهبری که ایستاده است.