روشنفکرِ وطنیِ دل در گرو غرب بسته، یکی از زمینههای درگیری و چالشاش با جامعه ایرانی عرصه حقوق بشر است. رسانههای غربی به او تریبون می دهند، جایزه میدهند، تشویقشاش میکنند، بودجه و اعتبار برایش در نظر میگیرند تا مدافع حقوق بشر غربی در ایران باشد؛ تا دیدبان حقوق بشر باشد و موارد نقض حقوق بشر کشور خودش را رصد کند و به آن سوی آب گزارش کند تا خوراک محافل سیاسی و رسانهای غرب را جور کند و نتیجتاٌ تحریم جدید و قطعنامهی جدیدی نصیب کشور شود.
روشنفکر وطنی غربگرا اما هیچگاه حاضر نشده است پاسخ همطونان خود را بدهد که بر چه اساسی حقوق بشر را سنجش می کند؟ آنجا که اصول حقوق بشر غربی در تضاد با معیارهای دینی و اسلامی و در تضاد با فطرت انسان است، چگونه میاندیشد؟ چرا در مقابل مواردی که غربیها و خصوصا آمریکاییها حقوق اولیه ایرانیان را نقض کردهاند سکوت کرده است؟
چرا در مقابل تضییع حقوق اولیه مسلمانان در سرتاسر جهان که توسط غربیها و دست نشاندههای آنها در کشورهای مسلمان انجام میشود ساکت است؟ چرا در مقابل نقض حقوق بشر در کشورهای غربی از جمله آمریکا ساکت است؟ آیا زبان او و قلم او باید بر علیه کشورش بچرخد حتی اگر حقیقت نداشته باشد و باید علیه جنایات آمریکاییها در کشور خودش و در سرتاسر جهان را نبیند و نگوید با اینکه حقیقت دارد؟
ادعای سختی است که بخواهیم بگوییم در کشور هیچ جا و هیچ وقت نقض حقوق بشر اتفاق نیافتاده است؛ بلکه کاملا ممکن است در مواردی جزئی مدیر و یا رییسی در بخش خصوصی یا دولتی ظلمی در حق مردم کرده باشد و حقوق آنها را پایمال کرده باشد ولی نمیتوان موردی را پیدا کرد که این نقض حقوق بشر در بخشهای مختلف مثل کودکان، زنان و ... بصورت سازمان یافته و با اراده رسمی حاکمیت اتفاق افتاده باشد؛ بلکه همان جایی که مدیری جزء نیز عمل خلافی انجام داده است مسئولین جمهوری اسلامی اعلام برائت کرده و آن را خلاف دانستند و با متخلف برخورد کرده اند.
محل اصلی چالش حقوق بشر ایران و غرب را باید در مبانی دینی و فکری دانست. غربی ها از جمله آمریکا امروزه حتی بر خلاف آیین مسیحیت همجنسبازان را به رسمیت میشناسند و ازدواجشان را قانونی اعلام کردهاند و حال انتظار دارند در آیین اسلام نیز چنین خیانت و جنابتی در حق بشریت و فطرت انسان به رسمیت شناخته شود. روشنفکر وطنی اگرچه تا در داخل کشور است مستقیم از این سبک موضوعات سخن نمیگوید ولی چون ترک وطن میکند زبانش به حقوق همجنس بازان و قاچاقیان اعدامی و قاتلان قتل عمد و ... باز میشود.
بحث این یادداشت موارد اختلافی حقوق بشری بین ایران و غرب نیست بلکه مقدمهای که بیان شد آغازی است بر تعریضی بر روشنفکر وطنی که چرا نسبت به موارد نقض حقوق بشر مردم کشورش توسط غربیها و خصوصا آمریکایی ها ساکت است؟ آیا هموطن خود را از نوع بشر نمیداند و برایش حقوق اولیه یک انسان را قائل نیست؟ که اگر این طور است چه خط و ربطی با غربیها و آمریکاییها دارد که ظلمهای آنها را در حق هموطنانش نمیبیند؟ و از چه روی برای برقراری کانال ارتباطی بین تهران و واشنگتن سینه چاک می کنند؟
موارد نقض حقوق بشر ایرانیان توسط آمریکاییها آنقدر گسترده است که کتابی باید نوشت؛ آنچه که در ادامه میآید فقط ذکر بعضی از مصادیق است بصورت تیتروار برای یادآوری این نکته که دشمن آمریکاییها اگر امروز زبان نرم و دست گرم نشان میدهد همان صاحب دست پرخون و زبان سخت و توهین آمیز قبل است و امروز هم هر چقدر تلاش میکند تا آنها را در زیر پوشش سفره هفت سین و خواندن شعر حافظ مخفی کند نمیتواند.
ظلمهای تاریخی آمریکاییها نه تنها در دوره جمهوری اسلامی بلکه در همان دوران پهلوی که روابط دوستانه یا به قولی رییس و مرئوسی هم بین دو کشور حاکم بوده است هم وجود داشته است. طراحی و اجرای کودتای 28 مرداد 1332 که آمریکاییها خود اعتراف به انجام آن کردهاند و اثرات و تبعات آن آیا از تاریخ کشور پاک میشود که روشنفکر وطنی هیچگاه از آن سخن نمیگوید و آن کودتای پیچیده را به یک شعبان بی مخ خلاصه میکند؟ مگر غیر از این است که در تمام جنایت های رژیم پهلوی چه در 16 آذر 1332 و چه در 15 خرداد 1342 و جنایات ساواک تا پایان عمر پهلوی، آمریکاییها پشتیبان شاه ایران بودند؟ و رفتارشان در قبال یک دیکتاتور که مردم اش را از حقوق اولیه خودشان محروم کرده بود دقیقا مثل رفتار امروز آمریکاییها با عربستان است که در قبال جنایات آنها حمایت میکنند و سکوت.
روشنفکر وطنی تحمیل قانون کاپیتالاسیون به ایران را چگونه میتواند توجیه کند؟ بر اساس کدام اصل حقوق بشری آمریکاییها چنین درخواست وقیحانهای داشته است؟ مگر مفهوم این قانون غیر از این است که انسان را به دو قسم پّست و عالی تقسیم میکند که طبقه پست و زمین خورده شکایت از ظلم طبقه عالی را ندارد؟
پس از انقلاب اسلامی با فزون گرفتن دشمنی ایالات متحده با ایران موارد نقض آشکار حقوق بشر ایرانیان بصورت گسترده ای ادامه یافت و روشنفکر وطنی نسبت به آنها سکوت کرده است و گویی چشماش بیناییاش را از دست داده است:
سرنگونی هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی بر آسمان خلیج فارس را و کشته شدن 290 مسافر آن اگر روزی از حافظه تاریخی ملت برود شاید آن روز گفتار آمریکاییها در باب دفاع از حقوق بشر را بشود باور کرد ولی حقیقت را که نمی شود کتمان کرد که کشور مدعی دفاع حقوق بشر خود بزرگترین ناقض حقوق بشر است و رد خون انسانهای بیگناهی که توسط او کشته شده اند از هیروشیما تا ویتنام، ایران، افغانستان و عراق و در شمال آفریقا و تا آمریکای لاتین و حتی در خود خاک آمریکا میتوان به دفعات مشاهده کرد .
هر گروه تروریستی که در تمام سالهای پس از انقلاب به کشتار مردم دست زده است مستقیم و یا غیر مستقیم با آمریکاییها ارتباط داشته است. از سازمان منافقین تا گروهک ریگی. 17000 شهید ترور ، ایران را بزرگترین قربانی تروریسم کرده است و در قریب به اتفاق این رویدادهای تروریستی دستان آمریکاییها با حمایت های مالی، سیاسی، اطلاعاتی و نظامیشان در پشت پرده عیان است. روشنفکر وطنیِ سینه چاکِ ارتباط با آمریکا چرا در قبال این جنایتها سکوت کرده است؟ در شهادت شهدای هفت تیرماه 1360 و هشت شهریور آن سال، تا شهدای هستهای اواخر دهه هشتاد آمریکاییها با واسطه یا بی واسطه مشارکت داشته اند.
حال باید پرسید روشنفکر وطنی از برقراری ارتباط با آمریکا چه منفعتی میبرد که حاضر است از خون 17000 شهید ترور و بیش از 200 هزار شهید دوران دفاع مقدس که با پشتیبانی آمریکاییها توسط صدام انجام شد بگذرد؟ مگر غیر از این است که عملیات کربلای چهار توسط آمریکاییها به عراق اطلاع داده شد؟ و غیر از این است که اگر حمایت آمریکایی ها و هماهنگی غربی ها در پشتیبانی از عراق نبود، چه بسا جنگی شروع نمیشد که اگر میشد در همان دو سال اول با شکست عراق کار تمام میشد.
در تمام سالهای پس از انقلاب اسلامی که آمریکاییها منفعت خود را در ایران از دست رفته دیده بودند برای توقف حرکت جمهوری اسلامی، در کنار طرحریزی توطئههای سیاسی-امنیتی-نظامی، راهبرد تحریمهای ظالمانه را در زمینه های مختلف به اجرا گذاشته بودند. تحریمهای اقتصادی، علمی، قطعات هواپیما، دارویی و ... در تمام این سالها از سوی آمریکاییها به جمهوری اسلامی تحمیل شده است. حتی اگر نظام جمهوری اسلامی، یک نظام برخاسته از رای مردم نبود و باید از سوی جامعه جهانی مورد تنبهیاتی مانند تحریم قرار میگرفت تحریم دارویی که مستقیما مجازات مردم است توجیهی نداشته است. ولی حقیقتی که روشنفکر وطنی غربزده به هر دلیلی نمیخواهد آن را باور کند این است که تمام این تحریمهای ظالمانه تضییع حق مردم ایران بوده است که او در قبالش سکوت پیشه کرده است.
روشنفکر وطنی غربگرا هیچگاه نخواسته ایرانی باشد، هویت خود را در مجیزگویی غرب و آمریکا دیده است و آمال آرزویش حضور در استودیو بی بیسی و صدای آمریکا بوده است و دل خوش به چهار جایزه جهانی غربی ها بوده است که نه بهای وطن فروشی که بلکه بهای فروش انسانیت را دریافت کند.