وی ضمن مقالهای با عنوان «اصلاحطلبان و فرودستان» در نشریه کارگزارانی «صدا» به ماجرای شکست در انتخابات 84 اشاره میکند و مینویسد: باید قبول کرد که بخشی از اصلاحطلبان در عمل، توجه گذشته خود به طبقات ضعیف را فراموش کردند یا کنار گذاشتند. این امر دو علت عمده داشت. علت اول فکری بود به دلیل شکستی که در دفاع از نوعی از اندیشه سوسیالیسم دولتی متحمل شدند، فاصلهای نظری با ذهنیتهای گذشته پیدا کردند. آنان در عمل دو گروه شدند، گروهی اقتصاد بازار وکوچک شدن دولت و تقویت بخش خصوصی را به عنوان خط مشی اقتصادی پذیرفتند و گروهی دیگر کماکان به گزارههای سابق ملتزم بودند، هر چند نه به شدت گذشته ولی این دو گروه در کنار یکدیگر به زیست مشترک ادامه دادند، زیرا از یک سو دوستی و رفاقت قدیمی داشتند، از سوی دیگر مخالفت اصولگرایان با آنان، موجب وحدت اصلاحطلبان میشد و به همین دلیل این تفاوتها در برابر وحدت سیاسی نادیده گرفته میشد.
عبدی ادامه میدهد: این همزیستی در روزنامه سلام وجود داشت، بعدها در جبهه مشارکت دیده شد، بازتاب آن در دولت آقای خاتمی هم بود و برنامه سوم به نوعی محصول تفاهم و توافق نسبی این دو جناح با یکدیگر بود، در حالی که برنامه چهارم تا حدود زیادی گرایش به اقتصاد بازار پیدا کرد. این تحول را در نیروهای غالب در جریان دفتر تحکیم وحدت هم میتوان دید که تا سال 1375 غلبه با جناح چپ است و از آن به بعد کمکم مسایل فرهنگی و سیاسی اهمیت بیشتری یافت و نیز گرایش راست اقتصادی غلبه پیدا میکند.
این فعال سابقاً چپ مینویسد: علت دوم زندگی شخصی آنان است که به طور ملموسی باگذشته فاصله گرفته بود و بسیاری از مدیران آن در مقایسه با گذشته زندگی متفاوتی را تجربه میکردند. یک بار به یکی از دوستان گفتم، اگر آدرس محل سکونت کسانی که در جریان رویدادهای پس از خرداد 1388 به زندان رفتهاند را بنویسی، معلوم میشود که بخش قابل توجهی از آنان در مناطق شمالی شهر هستند.
شاید بتوان درباره محل سکونت قدری اغماض کرد، ولی زندگی آنان نیز چون گذشته نبود و نیست. بنابراین گزاره بیتوجهی اصلاحطلبان به مسائل و مطالبات این قشر را به صورت کلی میپذیرم،ولی علت اصلی شکست اصلاحطلبان را مربوط به این مسئله نمیدانم. شکست آنان ناشی از بیتوجهی به پایههای تحلیلی اصلاحات بود. آنان نسبت به چند پایه از تحلیلهای خود توجهی نکردند و به همین دلیل شکست خوردند. اول موضوع ضرورت حفظ رفتار وحدتطلبانه پیش از رسیدن به مرحلهای که به طور نسبی غیرقابل بازگشت تلقی شود و دموکراسی به طور عرفی و نسبی نهادینه شده تصور شود. دوم درک نادرست نسبت به نقش درآمدهای نفتی در تغییر اوضاع سیاسی و مسئله سوم نیز عدول از سیاست اصلاحطلبان.
وی از موضع نسخهپیچی برای آینده مینویسد: به گمان من نیازی نیست که اصلاحطلبان از سیاستهای اصلی خود دست بردارند، چرا که در این صورت دچار تناقض خواهند شد و نخواهند توانست بازی خود را انجام دهند. ولی این بدان معنا نیست که نسبت به اقشار فرودست کم توجه باشند. مسئله اصلی این اقشار اشتغال است، به علاوه تأمین حدی از نیازهای ضروری مثل بهداشت و درمان.