اوایل سال 1359 هـ.ش بود که آمریکا، رابطه سیاسی خود را با ایران، به صورت یکجانبه قطع کرد. اگرچه بهانه دولتمردان آمریکا، بازداشت کارمندان سفارت این کشور در تهران، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) و درخواست مبادله آنها با شاه مخلوع بود، اما واقعیت آن است که آمریکاییها پس از مدتها تردید و به ویژه پس از استعفای دولت موقت، رویکرد خصمانه خود را علیه انقلاب اسلامی مردم ایران آشکار کردند. با این حال، موضوع گروگانها، برای دولت کارتر، که انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را پیش رو داشت، بسیار مهم بود. کارتر میخواست پیش از ورود به مبارزات انتخاباتی، گروگانها را به هر شکل ممکن، آزاد کند تا بتواند از آن در جریان انتخابات و در برابر رقبای انتخاباتیاش، استفاده کند. او و تیم مشاورانش امیدوار بودند که فعالان سیاسی متمایل به رابطه با آمریکا که در دولت موقت حضور فعالی داشتند، بتوانند این خواسته را برآورده کنند، اما چنین نشد. فشارهای سیاسی و اقتصادی بر ایران نیز نتوانست خللی در عزم راسخ ملت برای بازگرداندن و محاکمه شاه مخلوع به وجود آورد. به همین دلیل، کارتر فرمان طراحی عملیاتی نظامی و سری را برای آزادی گروگانها صادر کرد.
پشت پرده یک عملیات شکست خورده
مسئولیت اجرای عملیات حمله به محل نگهداری گروگانها در ایران، برعهده «زیبیگنیف برژینسکی»، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر، بود. «برژینسکی» درباره چگونگی طراحی عملیات، مینویسد:«طرح عملیات نجات، از نخستین روزهای گروگانگیری در دست مطالعه بود و من، روز 11 نوامبر (یک هفته پس از گروگانگیری)، برای بررسی نقشههای عملیاتی و مشکلات این کار به پنتاگون رفتم. تصمیم برای رهایی گروگانها، با توسل به زور، در فاصله 3 هفته، بین 21 مارس تا 11 آوریل 1980 (فروردین 1359) اتخاذ شد. روز شنبه، 22 مارس، کارتر با مشاوران اصلی خود ونس، ماندیل، براون، ترنر، جوردن، جونز، پاول و خود من، جلسهای در «کمپ دیوید» تشکیل داد ... ژنرال جونز، گزارشی از اقداماتی که طی چند ماه گذشته، برای تهیه مقدمات «نجات» به عمل آمده بود، به رئیسجمهور داد. کارتر دستور داد مقدمات اجرایی این عملیات و ترتیب فرود آمدن هواپیماها و بالگردها در محل تعیین شده در داخل خاک ایران و نیز، سوختگیری آنها برای بازگشتن، داده شود.»(توطئه در ایران؛ ص188) «برژینسکی» در خاطراتش اذعان میکند که عملیات نظامی، یکی از چند راهکاری بود که آمریکاییها، برای فراری دادن گروگانهایشان در ایران، بررسی کرده بودند. او مینویسد:«طرح عملیات نجات را، من، ابتدا به عنوان آخرین چاره یا یک اقدام اضطراری در صورت به خطر افتادن جان گروگانها تعقیب میکردم و ما، به مؤثر بودن اقدامات نظامی [دیگر]، مانند محاصره دریایی ایران یا تصرف جزیره خارک و حملات هوایی به هدفهایی در داخل خاک این کشور، بیشتر اعتقاد داشتیم.»(توطئه در ایران؛ همان) به نوشته «برژینسکی»، آمریکاییها با اجرای موفقیت آمیز عملیات، میتوانستند یک بار دیگر، «زورِ بازوی خود» را به دنیا نشان دهند و از مخالفانشان زهر چشم بگیرند. با این حال، همانطور که اشاره شد، هدف از طراحی عملیات نظامی و تهاجم به خاک ایران، تنها آزادی گروگانها یا گرفتن زهر چشم از مخالفان آمریکا نبود. «مایلز کاپلند» از اعضای بلندپایه سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا و همکار «کرمیت روزولت» در اجرای کودتای 28 مردادماه 1332، معتقد است که «این تهاجم نظامی در واقع کودتایی برای سرنگونی حکومت ایران، بوده است.»(هدف:تهران؛ ص 130) وی تأکید میکند: «آمریکاییها از همان اوایل سال 1979م[1357 هـ.ش]، یعنی پیش از سرنگونی شاه، مشغول بررسی امکانات شورش در ایران بودند. واشنگتن، جدا از چگونگی پیشرفت و تحول اوضاع ایران، به طور مداوم، در حال آماده کردن ابزار و شرایط لازم برای سرنگونی هر حکومتی که احتمالاً خوشایند آنها نباشد و منافع آمریکا را تأمین نکند، بوده است.»(همان؛ص135) بنابراین، به نظر میرسد که آمریکاییها از اجرای عملیات در طبس، اهداف گستردهتری را دنبال میکردهاند. «کاپلند» بر این باور است که «هجوم به سفارت باید مکمل عملیات نظامی وسیعتری علیه ایران باشد که البته، بنا به نظر سرهنگ مید، باید 24 ساعت بعد از اتمام عملیات اولیه به اجرا درآید.»(همان؛ص136) برای اجرای این عملیات، تعدادی از همپیمانان منطقهای آمریکا نیز وارد معرکه شدند. «برژینسکی» مینویسد:«در انجام این عملیات، ما از همکاری صمیمانه یک کشور دوست و همکاری غیرمستقیم چند کشور دیگر منطقه که از چگونگی این عملیات و هدف آن اطلاع نداشتند، برخوردار شدیم. [انور]سادات، همان طور که انتظار داشتیم، بیدریغ، امکانات خود را در اختیار ما گذاشت. چند کشور دیگر هم در تدارک این عملیات، در داخل ایران با ما همکاری کردند.»(توطئه در ایران؛ ص 192) بعدها فاش شد که افزون بر مصر، کشورهای عمان، عربستان سعودی، ترکیه و پاکستان نیز در اجرای عملیات نقش داشتهاند.
به سوی کویر شماره یک
در پی دستور کارتر، مبنی بر اجرای عملیات، نیروهای موسوم به «دلتا» به فرماندهی سرهنگ «چارلی بکویث»، پس از طی کردن دورههای آموزشی و آشنایی کامل با موقعیت مکانهایی که باید در تهران مورد حمله قرار گیرد، از آمریکا به سمت مصر پرواز کردند. به نوشته «بکویث»، شرایط سربازان آمریکایی در مصر، مطلوب نبود. او در خاطراتش مینویسد:«بیرون پایگاه مصر، منظرهای دلگیر و بیپایان در گرمای آسمان بیابر، محو میشد. مگسها همه جا بودند و روی هر جنبندهای و هر چیزی مینشستند. همه سعی میکردند بخوابند؛ اما با وجود هوای داغ و سوزان، هیجان ناشی از مأموریت و البته مگسها، عده زیادی نتوانستند استراحت کنند.» قرار بود سربازان نیروی «دلتا» پس از ورود به عمان، به عرشه ناو هواپیمابر «نیمیتس» منتقل شوند تا همراه با هواپیماها و بالگردهای نظامی و ترابری، در غروب روز 5 اردیبهشتماه سال 1359، به سوی صحرای طبس حرکت کنند. این انتقال در موعد مقرر انجام شد. گزارش هواشناسی روز عملیات، از مساعد بودن هوا در منطقه مورد نظر، موسوم به «کویر شماره یک»، حکایت داشت. زمانی که «بکویث» و نیروهایش وارد آسمان ایران شدند، همه چیز عالی به نظر میرسید. پس از ورود گروه اول به «کویر شماره یک»، آمریکاییها، اتوبوسی مسافربری را که در حال عبور از منطقه بود، متوقف و مسافرانش را بازداشت کردند. همچنین، تانکر حمل سوختی را که از آن حوالی میگذشت، هدف قرار دادند و آتش زدند.
ژنرالهای فراری
سرهنگ «بکویث» در خاطراتش مینویسد:«بالگردها باید 15 دقیقه دیگر میرسیدند. در مدت انتظارمان، اتفاقاً به یکی از ژنرالهای ایرانی[از افسران وابسته به رژیم پهلوی] که همراه ما آمده بودند، برخوردم. زیاد تحویلش نگرفتم. غلاف سلاحش خالی بود. از او پرسیدم که سلاحش کجاست؟ گفت: وقتی که از هواپیما پیاده میشدم، آن را گم کردم. دو نفر از افراد را برای پیدا کردن تپانچه به داخل هواپیما فرستادم. آنها بعد از جست وجوی کامل، گزارش دادند که نتوانستهاند آن را پیدا کنند. فهمیدم که ژنرال، بعد از دیدن اتوبوس و تانکر آتش گرفته، ترسیده و تپانچهاش را دور انداخته است. او ترسیده بود. به وی گفتم: در ارتش آمریکا ما ژنرالی که سلاحش را دور بیندازد، نداریم! من به او اجازه داده بودم این تپانچه را همراه خود بیاورد و اکنون تا جایی که میتوانستم، او را تحقیر کردم. برایم مهم نبود او یک ژنرال است؛ چرا که به اندازه یک سرباز هم لیاقت نداشت. بعد تصمیم گرفتم که او را همراه با مسافرانی که در اتوبوس بودند، باز گردانم. کم کم سربارمان میشد.»(نیروی دلتا؛ص418)
شرایط تغییر میکند
شرایط آنگونه که آمریکاییها پیش بینی کرده بودند، پیش نرفت. اولین خلبان بالگردی که وارد «کویر شماره یک» شد، «بکویث» را گرفتار تردیدی جدی برای اتمام عملیات کرد. «بکویث» مینویسد:«هوا خنک و صاف بود و ستارهها به سادگی قابل رؤیت بودند. نور ماه برای دیدن افرادی که سی، چهل یارد دورتر ایستاده بودند، کافی بود. آنها، منتظر بالگردها بودند که باید یک ربع دیگر وارد صحرای طبس میشدند؛ ولی از آنها خبری نشد ... [خلبان اولین بالگردی که وارد شد] چیزهایی میگفت که بسیار تأثرآور بودند و اگر میتوانستیم، بالگردها را در بیابان میگذاشتیم و با سی - 130ها به خانه برمیگشتیم ... او میگفت: نمیدانید بر من چه گذشته است. با بدترین توفان شنی که تاکنون دیده بودم، مواجه شدیم؛ پرواز کردن بسیار دشوار بود. پیش خود فکر کردم مطمئن نیستم که بتوانیم عملیات را انجام دهیم. واقعاً مطمئن نیستم که بتوانیم آن را انجام دهیم. در حالی که 8 بالگرد برای عملیات پیشبینی شده بود، فقط 6 بالگرد به طبس رسیده بودند و این تعداد، حداقل بالگردهای موردنیاز برای موفقیت در عملیات نجات گروگانها بود. اما یکی از بالگردها نیز اعلام کرد که قادر به ترک طبس نیست. مأموریت با 5 بالگرد ممکن نبود و بر اساس برنامههای از پیش تعیین شده، در چنین شرایطی، چارهای جز توقف عملیات نداشتیم؛ باید این بالگرد را جا میگذاشتیم و ایران را به سرعت ترک میکردیم. دستور لغو عملیات، توسط کارتر صادر شد. توفان شن کار خود را کرده و عملیات با شکست مواجه شده بود.» (همان؛ص422) «بکویث» ادامه میدهد:«در میان تندباد، یکی از بالگردها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید. سپس صدای مهیبی بلند شد. صدای انفجار بمب نبود. صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود؛ انفجار یک منبع بزرگ بنزین. گلولهای آتشین و آبیرنگ، مثل بالون به هوا رفت. ظاهراً بالگرد سرگرد شافر، به سی- 130 که در شمالیترین قسمت ایستاده بود، برخورد کرد ... شعلههای آتش تا ارتفاع سیصد، چهارصد پایی میرسید. هوا مثل روز روشن بود ... در میان آتش، بالگرد را دیدم که به سمت چپ هواپیما برخورد کردهاست. موشک های «ردی» منفجر میشدند. مثل این بود که افراد درون گوی آتش حرکت میکردند.»(همان؛ ص 429) به این ترتیب، نیروی «دلتا» در اجرای عملیاتی که رمز آن «پنجه عقاب» بود، با شکست کامل روبهرو شد و به ناچار، از مهلکه «کویر شماره یک»، گریخت.
منابع:
1- توطئه در ایران؛ سایرونس ونس و زیبیگنیف برژینسکی؛ مترجم: محمود مشرقی؛ نشر هفته؛ تهران؛ 1362
2- هدف:تهران، تهاجم کارتر و وقایع پشت پرده؛ جولیتو کیهزا؛ مترجم: هادی سهرابی؛ نشر نو؛ تهران؛ 1362
3- نیروی دلتا، از پلی می تا طبس؛ چالی بکویث و دونالد ناکس؛ مترجم: رضا فاضل زرندی؛ امیرکبیر؛ تهران؛ 1368