محمدجواد ظریف درباره نحوه ازدواج خود و فرزندانش در کتاب آقای سفیر میگوید: اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آنها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدامیکی از آنها است.
مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین، با اجازه آنها همراه خواهر و شوهر خواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر میکردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم به مادرم اطلاع دادم که برای تشریفات به اصفهان بیایند. نامزدیمان مصادف با شبهای احیاء بود.
در شبهای احیاء در اصفهان آقایی به اسم آشیخ مهدی مظاهری، دعای ابوحمزه ثمالی میخواند و هنوز هم میخواند. ما به همراه خواهر همسرم به دعای ابوحمزه میرفتیم و این نامزد بازی ما بود. پسازآن به دلیل اینکه یکی از اقوام پدرم، مرحوم آقای میرزا محمدجعفر کازرونی توسط گروه فرقان ترور شده و فوت کرده بودند، عقد مختصری گرفتیم و بعد به مشهد مشرف شدیم. سپس بنده به تهران آمدم و ازآنجا به آمریکا رفتم. همسرم نیز به اصفهان نزد مادرش بازگشت.
خانم بنده در سن 12 سالگی پدرشان را ازدستدادهاند. در آن زمان ایشان 17 سال داشتند و من 19 ساله بودم که ازدواج کردیم. جالب اینکه پسرم نیز در سن 19 سالگی و دخترم نیز در سن 17 سالگی ازدواج کردند.