کودتای سوم اسفندماه 1299 باعث تغییرات عمده ای در ایران شد. این کودتا مقدمه ای برای قدرت گرفتن رضاخان و در نهایت، رسیدن وی به مقام سلطنت بود؛ رویدادی که تأثیرات عمیقی بر شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بر جای گذاشت. اسناد، مدارک و خاطرات به جا مانده از فعالان سیاسی آن دوران، تقریباً شکی در نقش انگلیسی ها در وقوع کودتای سوم اسفند باقی نمی گذارد. نگاهی به وقایع تاریخی و رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن عصر، نشان می دهد که چرا و چگونه انگلیسی ها تصمیم گرفتند تغییرات گسترده سیاسی و اجتماعی در ایران ایجاد کنند.

اوضاع کشور در آستانه کودتا

وضعیت سیاسی ایران در پایان سال 1920م(1299ش) بسیار پیچیده و بحرانی بود. افزون بر حضور بیگانگان در شمال، جنوب و غرب کشور، آتش درگیری های متعدد، به علل سیاسی و اقتصادی، در اقصی نقاط کشور شعله ور بود. در عرصه سیاسی میان دموکرات ها، که رویکردی تند و تجدیدنظرطلبانه داشتند و اعتدالیون که در پی تغییر تدریجی با توجه به سنت ها بودند، کشمکشی دائمی و بی نتیجه ادامه داشت. وقوع انقلاب 1917م در روسیه و روی کار آمدن کمونیست ها، تا حدودی شرایط موازنه قدرت در ایران را تحت تأثیر قرار داد. «یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران، بین دو انقلاب» می نویسد:«زمانی که امپراتوری تزاری سرنگون شد و نیروهای آن در آذربایجان از هم پاشید، سازمان های سیاسی دوباره در ایران سربرآوردند. بنا به گفته وزیر مختار انگلیس، دموکرات ها دوباره در تهران جان گرفتند.

اولین قدم انقلاب این بود که به فرقه افراطی دموکرات در تهران اجازه داد تا بیشتر، قدرت پیشین خود را بازیابد.» فروپاشی روسیه تزاری، به گسترش برخی جنبش ها، مانند نهضت جنگل در گیلان نیز کمک شایانی کرد. آن ها پس از سال ها مبارزه با روس ها و عواملشان می توانستند، برای مدتی، اهداف خود را در منطقه و حتی سراسر کشور پیگیری کنند.

با این حال، وقوع انقلاب در روسیه همان قدر که بر تعاملات سیاسی میان احزاب و گروه های ایرانی تأثیرگذار بود، باعث جلب توجه انگلیسی ها و تلاش مضاعف آن ها برای کسب منافع بیشتر در ایران، هم شد. برخی مورخان، عدم موفقیت انگلیسی ها را در به دست آوردن امتیاز قرارداد 1919 عامل اصلی رویکرد جدید آن ها در قِبال ایران می دانند. به نوشته آبراهامیان، «مطابق این پیمان، انگلیس متعهد شده بود که وامی به مبلغ 2 میلیون پوند در اختیار ایران بگذارد و در ایجاد راه آهن، تجدید نظر در تعرفه ها و گردآوری غرامت جنگی از اشخاص ثالث به ایران کمک کند. در مقابل، ایران نیز واگذاری امتیاز انحصاری تأمین سلاح، آموزش نظامیان و مشاوران اداری را به انگلیس وعده داده بود.» با این حال، این موارد تمام مفاد قرارداد را تشکیل نمی داد.

انگلیس خواستار کسب امتیازات نامحدودی بود که عملا ایران را به مستعمره این کشور تبدیل می کرد. ظاهراً متن این قرارداد آن قدر با منافع ملی در تضاد بود که حتی انگلوفیل ترین سیاستمداران ایران هم حاضر به تأیید آن نشدند.  وقتی محتوای قرارداد در سطح بین المللی منتشر شد و به ورسای، محل برگزاری کنفرانس صلح رسید، خبرنگاری آمریکایی نوشت:«هنگامی که مفاد قرارداد برای همگان آشکار شد، دریافتند که قیّمی غیررسمی برای ایران پیدا شده و در واقع وسعت امپراتوری انگلیس فزونی یافته است.» انگلیسی ها فقط نگران عدم پذیرش قرارداد از سوی مجلس شورای ملی نبودند. خطر بلشویک ها، که به تازگی قدرت را در روسیه تصاحب کرده بودند و شعار هایی مبتنی بر برابری، آزادی و دفاع از طبقه کارگر، در مناطق شمالی ایران، به ویژه آذربایجان و گیلان، منتشر می کردند، سبب وحشت انگلیسی ها از به خطر افتادن منافعشان در ایران شده بود. بحران حاکم بر کشور، باعث تغییر پیاپی کابینه ها می شد. «وثوق الدوله»، واسطه عقد قرارداد 1919، در تابستان 1299ش مجبور به استعفا شد. پس از او «سپهدار تنکابنی» مأمور تشکیل کابینه شد؛ اما او نیز نتوانست بر مشکلات فائق آید. به نوشته «سیدجلال  الدین مدنی»، در کتاب «تاریخ سیاسی معاصر ایران»، «برای تزلزل حکومت سپهدار به همه اتباع انگلیس دستور داده شد خاک ایران را ترک کنند. به علاوه، بانک شاهنشاهی اعلام داشت به زودی همه مبادله پول ایرانی متوقف می شود و به طور ساختگی ارزش اسکناس ایران را پایین آورد.» «مدنی» معتقد است، هدف این رویکرد ساقط کردن حکومت «سپهدار» و روی کار آوردن «رضاخان» بود. دلیل «مدنی» برای اثبات این مسئله، انتخاب «رضاخان» به فرماندهی دیویزیون قزاق، پیش از تلاش انگلیسی ها برای ساقط کردن حکومت «سپهدار تنکابنی» است. با چنین شرایطی، «سپهدار» هم مدت چندانی دوام نیاورد و جای خود را به «مشیرالدوله» داد. ظاهراً در همین زمان بود که طرح کودتا، برای روی کار آمدن دولتی متمایل به انگلیس ریخته شد.

رضاخان، فرمانده قزاق ها می شود

«حسین مکی»، در کتاب «تاریخ 20 ساله ایران» معتقد است چهار نفر برای انجام کودتا در نظر گرفته شده بودند: «سردار اسعد بختیاری»، «سالار جنگ»، «نصرت الدوله» و «سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی». نیروی نظامی برای انجام این کودتا توسط انگلیسی ها تأمین شد. قزاق ها که پس از فروپاشی امپراتوری روسیه تزاری، عملا فرماندهی منظمی نداشتند و در بلاتکلیفی و بحران مالی به سر می بردند، با حمایت مالی انگلیسی ها دوباره انتظام پیدا کردند. با این حال، فرماندهی قشون قزاق هنوز برعهده یک سرهنگ روس به نام «استاروسلسکی» بود. «آیرون ساید» در خاطراتش، نحوه دور زدن «استاروسلسکی» و این که چگونه «احمدشاه» در نتیجه فعالیت جاسوسان انگلیسی به «استاروسلسکی» بدبین شده و او را از کار برکنار کرده بود، شرح داده است. «آیرون ساید» تأکید می کند که او طرح و برنامه کودتا را برای «رضاخان» شرح داده و به او گفته است که «اقدام قهرآمیزی برای سرنگون کردن شاه صورت ندهد و به دیگران هم اجازه و امکان چنان اقدامی را ندهد ...» «آیرون ساید» می افزاید:«[رضاخان] به من قول داد که به خواسته های من عمل کند.» با این شیوه، گام نخست برای محروم کردن «احمدشاه» از حمایت قشون قزاق برداشته شد. مجلس که ظاهراً اطلاعی از طرح «آیرون ساید» نداشت، «سردار همایون» را به عنوان رئیس قشون قزاق تعیین کرد، اما او شانس چندانی برای موفقیت در اداره قشون نداشت. «سردار همایون» نظامی نبود و همین مسئله باعث نارضایتی قزاق ها می شد. «سرهنگ اسمایس»، افسر انگلیسی، که پس از حمایت مالی انگلیس از قزاق ها به قشون آن ها پیوسته بود، زمینه را برای مرخصی طولانی «سردار همایون» فراهم کرد و در غیاب او، رضاخان که مورد حمایت کامل انگلیسی ها بود، به فرماندهی رسید. «آیرون ساید» در خاطراتش می نویسد:«با رضاخان گفت وگویی داشتم – 12 فوریه 1921 (23 بهمن 1299)- و او را به فرماندهی مطلق قزاق های ایران گماردم ... در حضور اسمایس گفت و شنودی طولانی با رضا داشتم.» با فرماندهی «رضاخان» بر قشون قزاق، مشکل تأمین نیروهای نظامی کودتا تا حدود زیادی رفع شد.

کمیته زرگنده، مقر رهبران سیاسی کودتا

همزمان با تأمین «رضاخان»، رهبر سیاسی کودتا نیز تعیین شد. ظاهراً، انگلیسی ها، در میان 4 نفری که «حسین مکی» از آن ها به عنوان نامزدهای اجرای بخش سیاسی کودتا نام می برد، «سیدضیاءالدین طباطبایی» را برگزیدند. از قرائن این گونه بر می آید که تا پیش از رسیدن قوای قزاق به تهران، میان «رضاخان» و «سیدضیاء» مذاکره ای درباره کودتا انجام نگرفته بود. «یرواند آبراهامیان» در کتابش می نویسد:«رضاخان هنگامی که به تهران رسید با افسران ژاندارمری و روزنامه نگار جوانی به نام سیدضیاء طباطبایی، به صورت پنهانی ملاقات می کند. سید ضیاء ... مورد اعتماد مأمورین نظامی انگلیس بود، چون روزنامه «رعد» او در زمان جنگ از انگلیس پشتیبانی کرده بود.» «آبراهامیان»، در عین حال توضیحی درباره «کمیته زرگنده» ارائه نمی کند؛ کمیته ای موسوم به «آهن و فولاد»، مرکب از «سیدضیاءالدین طباطبایی»، «محمودخان مدیرالملک(محمود جم)»، «مسعودخان سرهنگ (مسعود کیهان)»، «منوچهرخان طبیب»، «میرزا کریم خان گیلانی (میرزاکریم رشتی)» و «یحیی دولت آبادی» (رئیس فرقه ازلی در ایران). «دولت آبادی» در خاطراتش، «حیات یحیی»، می نویسد: «کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران، در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد.» «حسین فردوست» هم در خاطراتش بر این باور است که «میرزا کریم خان رشتی» به رضاخان نزدیک شده بود و به نوعی تعلیمات سیاسی به وی را برعهده داشت. با هماهنگی «کمیته زرگنده» و حمایت سفارت انگلیس، پول لازم در اختیار «سیدضیاء» قرار گرفت و او این پول را میان سربازان قزاق همراه «رضاخان» تقسیم کرد.

اجرای کودتا

اجرا کردن بقیه نقشه چندان مشکل نبود. «حسن اعظام قدسی»(اعظام الوزاره) در خاطرات خود، ماجرای هیئتی را که با «رضاخان»، پیش از تصرف تهران، دیدار کرد، آورده و نوشته است:«این هیئت عبارت بود از ادیب السلطنه نماینده رئیس الوزرا، معین الملک، نماینده دربار و کلنل هایک، نماینده وزیرمختار سفارت انگلیس و نماینده آیرون ساید. بنا به دستور سران کودتا هیئت را به کلبه ای مخروبه در مهرآباد بردند و خود به مشورت پرداختند و سپس رضاخان به عنوان فرمانده قزاق به کلبه رفته، خود را معرفی کرد و متن نطقی را که ابوالقاسم کاکاوند برایش نوشته بود، خواند و سپس رهبر سیاسی کودتا، سیدضیاء وارد می شود و شیپور حمله و حرکت به سوی تهران نواخته می گردد و به همین سادگی! تهران فتح می شود!» روایت «اعظام الوزاره» نشان می دهد که رضاخان، اصولاً تا پیش از ورود به ماجرای کودتا، برای بسیاری از رجال پایتخت شناخته شده نبود. به هر حال، قزاق ها روز سوم اسفند وارد تهران شدند و تا ظهر روز چهارم اسفندماه کنترل تمام نقاط پایتخت را در اختیار گرفتند. «احمدشاه» ناچار شد به «سرهنگ رضاخان»، لقب «سردار سپه» اعطا کند و به تعدادی از افسران انگلیسی حاضر در قشون وی، نشان درجه یک همایون بدهد. به این ترتیب، روند تصاحب سلطنت توسط «رضاخان» آغاز شد؛ روندی آهسته، ولی بی وقفه، که سرانجام به دیکتاتوری رضاخان میرپنج منتهی شد.