این چارچوببندی در واقع به این معناست که انتخابات در ایران به بخشی از راهبرد پسابرجام آمریکا تبدیل شود. اگر فرض کنیم این راهبرد به طور خلاصه انقلابزدایی ساختاری و رفتاری از ایران در 2 محیط سیاست داخلی و سیاست خارجی است، آنگاه انتخابات مجلس زمانی در چارچوب مدنظر آمریکا قرار خواهد گرفت که چند اتفاق بیفتد:
1- انتخابات در چارچوب دوقطبی برگزار شود که مطلوب آمریکاست. ظاهرا و آنگونه که کنشهای هاشمی رفسنجانی به ما نشان میدهد انتظار غربیها این است که این دوقطبی در سطح ساختاری شکل بگیرد.
2- کسانی در این انتخابات روی کار بیایند، که مایل باشند با توافق هستهای به مثابه یک مدل برخورد کرده و آن را به سایر حوزههای درگیری راهبردی ایران و غرب سرایت بدهند.
3- شبکه همکار غرب در ایران تست شود. آمریکاییها بویژه در 2 سال و نیم گذشته که رفت و آمد به ایران و نشست و برخاست با افراد مختلف مرتبط با ایران در داخل و خارج، برای آنها بسیار آسان شده، شبکهای در داخل کشور ایجاد کردهاند که مایلند ببینند در یک صحنه واقعی همچون انتخابات مجلس تا چه حد کارآمد است و چه طیفی از اهداف را میتواند محقق کند.
4- در نهایت این انتخابات از دید آمریکاییها تست افکار عمومی در ایران است. با وجود حرفهای به ظاهر توأم با اطمینانی که آمریکاییها گاه درباره وضعیت افکار عمومی در ایران میزنند، شواهد متنوعی هست که به ما میگوید مهمترین ابهام آمریکا درباره صحنه داخلی ایران اکنون این است که دقیقا نمیداند مجموعه اتفاقات 5/2 سال گذشته از جمله برجام بالاخره کدام جریان سیاسی را در ایران تقویت کرده است. به این معنا از دید ناظران خارجی، انتخابات آینده دارای نوعی خاصیت انکشافی برای آمریکا خواهد بود که دریابد در آینده دقیقا چه راهبردی را باید در قبال ایران در پیش بگیرد.
از این منظر، هم فضایی که در آستانه انتخابات توسط گروههای سیاسی ساخته و دوقطبیهایی که خلق خواهد شد و هم نتیجهای که در نهایت از صندوقها بیرون خواهد آمد، یکی از اصلیترین شاخصهای تعیینکننده سیاست آتی آمریکا و برخی دیگر از کشورهای منطقه در قبال ایران خواهد بود. از این رو، این انتخابات، در واقع یک ماشین تولید اطلاعات راهبردی برای آمریکاست؛ براساس اطلاعاتی که در این انتخابات تولید خواهد شد آمریکا تصمیم خواهد گرفت چگونه با ایران رفتار کند، کدام گزینهها را روی میز نگه دارد و کدام گزینهها را از روی میز بردارد.
در مجموع بیش از 2 حالت در آینده وجود نخواهد داشت؛ یک حالت این است که آمریکا و متحد متوهم آن در منطقه خاورمیانه یعنی عربستان سعودی به این نتیجه برسند که ساختارهای سیاسی در ایران متزلزل شده، اختلافات از حد مجاز فراتر رفته، مرزهای قانونی درنوردیده شده، جامعه در وضعیت هیجانی قرار گرفته و ارادههای ساختارشکنانه دوباره جان گرفته است؛ در این صورت باید منتظر بود که آمریکا برای گرفتن حداکثر مقدار امتیاز از ایران تا میتواند فشارها را تشدید کند. بویژه اگر یک رئیسجمهور رادیکال در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا سرکار بیاید و تصمیم بگیرد از ابزارهای تعبیهشده درون برجام به نحو سختگیرانه استفاده کند، آن وقت وضعیت میتواند به مراتب بدتر هم شود.
آمریکاییها مدتهاست به این باور رسیدهاند که ایران را باید در تهران شکست داد. این از یک طرف به معنی ناامیدی از مهار موفق ایران در محیط منطقهای و از طرف دیگر به معنای امید روزافزون آنها به جریانی در داخل ایران است که با خیابانهای هتلهای لندن و ژنو بسیار آشناتر از کوچهپسکوچههای تهران است. اگر اطلاعاتی که انتخابات آینده برای آمریکا تولید خواهد کرد آن را به این نتیجه برساند که ایران در مجموع ضعیف شده و برجام محیط امنیت ملی ایران را آلوده کرده است، آن وقت تازه بازی برای کسانی که به فشارهای بیشتر به ایران میاندیشند آغاز خواهد شد و این فشارها خیلی زود میتواند اصلیترین دارایی راهبردی ایران در حال حاضر یعنی امنیت پایدار را به چالش بکشد.
اما حالت دوم این است که ایران به جای اینکه خود مهار شود، راهبرد آمریکا را مهار کند. اگر فضای انتخابات در ایران منطقی و قانونمند بماند، اگر احترام به ساختارها و تعهد به امنیت ملی پیشفرض انتخابات باشد نه موضوع آن، اگر دستور کار انتخابات تحریف نشود و برخی گروههای سیاسی خیرهسرانه به خلق دوقطبی میان حاکمیت و مردم نیندیشند، میتوان گفت انتخابات از پازل آمریکا خارج شده و میتواند سرآغاز دورانی از امتیازگیریهای راهبردی ایران از غرب در مسائل حساس باشد.
اینکه کدامیک از این دو وضعیت خلق شود کاملا بستگی به تصمیمهای سیاسی خواهد داشت که جریانهای اصلی سیاسی در کشور میگیرند. تا اینجا نشانهها چندان امیدوارکننده نیست. هاشمیرفسنجانی به صراحت ـ و به گونهای که یادآور خاطرات تلخ سال 88 است ـ مردم را تهدید میکند اگر در انتخابات آنگونه که او میخواهد رفتار نکنند، آن وقت ممکن است ناآرامیهای منطقه به ایران هم سرایت کند. حسن روحانی به جای آنکه نگهبان قانون باشد، شورای نگهبان را آماج حملات خود قرار داده است. سیدحسن خمینی هم، گویی هنوز نمیداند بازیچه دست چه کسانی شده، از سازمانیافتگی در انتخابات سخن میگوید و فقهای شورای نگهبان را به چالش میکشد. همه اینها را بگذارید کنار اینکه چهرههای ترحمبرانگیزی مانند حسین مرعشی از اینکه درباره نتیجه بررسی صلاحیتها دروغهای شاخدار سر هم کرده و جامعه را تحریک کنند نیز ابا ندارند. اگرچه واکنش جامعه ایرانی در مقابل همه این تلاشها، بیاعتنایی تقریبا کامل بوده ولی این چیزی از سوءنیت بازیگرانی که آشکارا هدف خود را به تسلیم کشاندن ایران در مقابل آمریکا قرار دادهاند کم نمیکند.
این نوع نگاه به مساله، یعنی توجه به انتخابات به عنوان چشمه اصلی تولید راهبرد آمریکا در قبال ایران، اکنون حلقه مفقوده تقریبا همه مباحثاتی است که پیرامون انتخابات در حال انجام است. برای این بحث باید به اندازه کافی وقت گذاشت.