در پی انعقاد توافقنامه‌ی 1975 ایران و عراق (معروف به بیانیه‌ی الجزایر) طرفین پذیرفتند به منظور تعیین حدود مرزی و برقراری امنیت و اعتماد متقابل و پایان دادن به هر نوع رخنه‌ی اخلال‌گرانه یک راه حل جامع را دنبال نمایند و هرگونه خدشه به توافقات را مغایر روح بیانیه‌ی الجزایر دانستند. دو کشور تصمیم گرفتند کلیه‌ی عوامل منفی را در روابط خود از بین ببرند و همکاری‌های متقابل را توسعه دهند.[1]

معنی تلویحی توافقنامه این بود که رژیم شاه در قبال مسئله‌ی کردها سیاست حمایت‌آمیز خود را علیه عراق کنار بگذارد و در عوض از دولت عراق انتظار داشت فعالیت‌های امام‌خمینی را محدود و از آن جلوگیری کند. در همین زمینه نشست‌ها و گفتگوهای هماهنگی میان وزرای خارجه و مقامات امنیتی دو کشور برگزار گردید.

از طرفی، با تشدید بحران سیاسی در ایران در پی برگزاری مراسم بزرگداشت مرحوم حاج آقا مصطفی در شهرهای مختلف، رژیم به منظور جلوگیری از فراگیر شدن آوازه‌ی امام‌خمینی، با یک اقدام نابخردانه‌، مقاله‌ی اهانت‌آمیزی علیه امام در روزنامه‌ی «اطلاعات» مورخ 17 دی 1356 منتشر کرد تا به مقابله با تبلیغات طرفداران امام برود. این بی‌تدبیری اوضاع را به ضرر رژیم آشفته‌تر کرد و منجر به قیام 19 دی قم و کشتار تعداد زیادی از مردم شد. به فراخور حرکت‌های داخلی، دامنه‌ی صدور اعلامیه و سخنرانی‌های امام نیز افزایش یافت، به‌طوری که این اعلامیه‌ها و متن سخنان ایشان با سرعت بیشتری نسبت به گذشته به ایران می‌رسید. مقامات امنیتی ایران پیش از این از دولت عراق خواسته بودند تا از فعالیت‌های سیاسی امام‌خمینی جلوگیری کنند.[2]سرعت ارسال  و توزیع اعلامیه‌های امام در ماه‌های آخر سال 1356 باعث انتقاد مقامات امنیتی ایران از دولت عراق شد. مقامات دولتی و امنیتی عراق با مراجعه به امام در چند نوبت، از ایشان خواستند فعالیت‌های سیاسی خود را متوقف کند. حتی در یک مکتوب اولتیماتوم‌گونه که تاریخ دقیق آن معلوم نیست، این موضوع را مطرح کردند، ولی امام بدون اعتنا به این تذکرات، فعالیت‌های خود را دنبال می‌کردند.

در 4 اردیبهشت 1357 امام با نشریه‌ی «لوموند» فرانسه مصاحبه‌ای کردند که با توجه به اعتبار این مجله در اروپا، از اهمیت زیادی برخوردار بود. در ماه‌های بعد نیز اعلامیه‌های امام دایماً به ایران می‌رسید؛ به‌ویژه پیام ایشان در ماه مبارک رمضان ـ که شعار «مرگ بر شاه» را شعاری ملی نامیدند که تا برچیده شدن دستگاه ظلم و انقراض دودمان جنایتکار پهلوی ادامه خواهد داشت ـ باعث شد تا سفیر ایران در عراق از دولت این کشور برای چندمین بار خواستار جلوگیری از اقدامات سیاسی امام‌خمینی شود. از همین زمان (ماه رمضان) بود که اقداماتی برای محدود ساختن و در تنگنا قرار دادن امام از سوی دولت بعثی عراق صورت گرفت.

گسترش اعتراضات مردمی در ایران و ذکر نام امام در شعارها، رسانه‌ها و مطبوعات خارجی را بیش از پیش متوجه اوضاع و مسائل ایران کرد. خبرنگاران رادیو تلویزیون فرانسه با توجه به استقبال از مصاحبه‌ی چندی پیش نشریه‌ی «لوموند» با امام، تصمیم گرفتند با ایشان گفتگویی ترتیب دهند. این مصاحبه با تمهیدات حاج سید‌احمد خمینی در 23 شهریور 1357 صورت گرفت، اما مأموران امنیتی عراق، خبرنگاران فرانسوی را دستگیر کردند و نوار مصاحبه را گرفتند.[3] به هر حال، انجام این مصاحبه نیز بهانه‌ی تازه‌ای شد که دولت عراق سیاست محدودکردن امام را تشدید کند. علاوه بر موارد فوق، رفت‌وآمدهای زیاد اتباع ایرانی و غیر ایرانی به عتبات عالیات و دیدار آنها با امام، برای دولت عراق نگران‌کننده بود.

در اواخر شهریور ماه فعالیت‌های دیپلماتیک ایران و عراق افزایش یافت. در 27 شهریور سفیر ایران در ملاقات با صدام حسین از دولت عراق خواست به طور جدّی از فعالیت‌های آیت‌الله خمینی جلوگیری کند. در اواخر شهریور امیرخسرو افشار، وزیر خارجه‌ی وقت ایران، در ایام شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک طی سه بار ملاقات با وزیر خارجه‌ی عراق، مذاکراتی پیرامون امام‌خمینی انجام داد. او پس از پایان مذاکرات از اینکه با فراهم کردن مقدمات اخراج ]امام[  خمینی از عراق بزرگ‌ترین خدمت را به شاه کرده،[4]به خود می‌بالید.

با شکست سیاست آشتی ملی دولت شریف امامی و ناکامی در جلب نظر امام،[5] رژیم از سر استیصال، به قدرت‌نمایی و ایجاد رعب و وحشت دست زد؛ حادثه‌ی خونین 17 شهریور تهران ثمره‌ی این سیاست بود. از سویی سهم اساسی در سازماندهی حرکت‌های اعتراض‌آمیز مردم و عامل مهم تحریک‌کننده‌ی مردم، اعلامیه‌ها و رهنمودهای امام و برنامه‌ریزی‌های شاگردان و یاران ایشان بود؛ از این رو رژیم در پی ساکت کردن عامل اصلی بروز ناآرامی‌ها برآمد.

به دنبال مواضع آشتی‌ناپذیر امام، منزل ایشان در نجف از اوّل مهر 1357 رسماً و علناً به محاصره‌ی نیروهای امنیتی عراق درآمد و مأموران از آمدورفت افراد به بیت امام جلوگیری کردند و به این ترتیب ارتباط امام با خارج از منزل قطع شد. ایشان در اعتراض به این رفتار ناشایست، از رفتن به مسجد برای ادای نماز جماعت و تشرف به حرم حضرت علی(ع) خودداری ورزیدند. انتشار اخبار مربوط به محاصره‌ی منزل امام، خشم و انزجار و اعتراض عمومی اقشار مختلف مردم ایران را در پی داشت. هر چند مدت کوتاهی سیاست رژیم بعثی به سبب اعتراضات اندک تغییری یافت، اما امام تصمیم گرفتند از عراق خارج شوند.

از آنجا که تصمیم قاطع امام‌خمینی در خروج از عراق که منجر به مهاجرت به کشور فرانسه و اقامت در این کشور گردید، از اهمیت تاریخی برخوردار است، مناسب دیده شد روایات مربوط به این رخداد مهم تاریخی از زبان خود ایشان و نیز چند تن از مطلعین[6] آورده شود:

1ـ هجرت امام به فرانسه به روایت خود ایشان

امام پس از سلسله حوادثی که جزییات آن را خودشان بیان فرموده‌اند، در اولین فرصتی که پس از استقرار در پاریس به دست آوردند طی پیامی به ملت ایران، اشاره‌ای به ایجاد محدودیت‌ها از سوی دولت عراق و ممانعت از ورود ایشان به کویت کردند. در این پیام (به تاریخ 15 مهر 1357) متذکر شدند:

«مقامات عراق به من هشدار دادند که به دلیل روابطی که با رژیم ایران دارند، نمی‌توانند فعالیت‌های مرا تحمل کنند. من به آنها پاسخ دادم که اگر شما مسئولیت‌هایی نسبت به حکومت ایران داشته باشید، من هم در برابر اسلام و ملت ایران مسئولم و باید به وظیفه‌ی الهی و معنوی خود عمل کنم.»

پس از آنکه دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در نوفل لوشاتو به دیدار امام آمدند، ایشان طی دو سخنرانی در روزهای 19 و 21 مهر 1357 گوشه‌هایی از برخوردهای مقامات امنیتی عراق و گفت‌وگوهای خود با مقامات عراقی و تصمیم خود در خروج از عراق را تشریح کردند. متن سخنان امام به قرار زیر است:

2ـ1ـ سخنرانی 21 مهر 1357

«در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدری کوتاه بیاییم و برعلیه ایران فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیله‌ی سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آنها، لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک سال به این طرف که کارها و فعالیت‌ها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیه‌ها و فعالیت‌های دیگر مصاحباتی هم با بعضی روزنامه‌های خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام[7]» آمد پیش من، خودش آمد، آن باز تقاضایش همین معنا بود که یک وقت حرفش می‌شد که شما هر فعالیتی می‌خواهید بکنید، لکن مصاحبه نکنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلی عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابی ندادیم، لکن یک مصاحبه‌ی دیگری شد، یعنی از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم مصاحبه شد ولو اینکه اینها آنها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از آن، تشدید کردند راجع به این معنی که شما در اینجا- به تعبیر آنها- منزل خودتان است، هر جوری می‌خواهید باشید، لکن فعالیت سیاسی نکنید. روحانی خوب است که همان- محصَل حرفشان این بود که- درس بگوید و مسئله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهای دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسی می‌کنم. و من، هم اعلامیه می‌دهم و هم در ضبط حرف‌هایم را ضبط می‌کنم و هم اگر مقتضی شد در منبر صحبت‌هایم را می‌کنم؛ و این یک تکلیفی است شرعی برای من. گفتند که آخر ما یک تعهداتی با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمی‌شود این کارها. گفتم خوب، من هم- قریب به این معنی- یک تعهداتی با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمی‌توانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهی شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آنها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسی را نمی‌گذاشتند [بیاید]، ایرانی‌هایی که از بیرون می‌آمدند، اینها را مانع شدند. یک روز هم طلبه‌ها را مانع شدند الاّ یکی دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب در ایران یک چیزهایی شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توی منزل بمانیم و کاری نکنیم و بگوییم ما هم درس می‌خوانیم و... این مخالف با وضع ماست.»

3ـ1ـ اشاره به موضوع در دیگر مقاطع

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام در چند مقطع اشاره‌هایی به داستان خروج از عراق و استقرار در فرانسه نمودند. حمایت بسیاری از کشورها از جمله کشورهای منطقه‌ی خلیج‌فارس و به‌ویژه کشور کویت که از ورود امام به این کشور با وجود داشتن ویزا و حتی در حدّ رفتن به فرودگاه این کشور، جلوگیری کرده بود، آن‌چنان دردناک بود که امام چند جا این رخداد را ذکر کرده‌اند:

«بی‌جهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند. و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند: «از هر جا که آمده‌ای برگرد»، و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم- مهمِ مسئله این نیست که فقط کویت این‌چنین باشد؛ این ممالک به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک‌المنافع و همه پشتیبان یکدیگر هستند- اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تأثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران، چرا که در پاریس دست ما برای تبلیغات باز بود.»[8]

 

در کنار روایات امام و تنی چند از دوستان و شاگردان ایشان به‌ویژه روایت حاج سید‌احمد خمینی از این مسئله، تعدادی از افراد ماجرای خروج امام از عراق را به گونه‌ای مطرح کرده‌اند که گویی تصمیم تاریخی مهاجرت به فرانسه ابتکار خود آنها بوده است. این روایات، چه با غرض‌ورزی و چه بی‌غرض‌ورزی گفته شده باشد، روایت اصلی ماجرا نبود و منجر به آن شد که در تاریخ 1361 حجـﺔالاسلام حاج سید‌احمد آقا در این‌باره از امام استعلام نمایند. امام در پاسخ فرمودند:[9]

«بسمه تعالی

مع‌الأسف در حالی که من زنده هستم بسیاری از مطالب که از طرف بعض اشخاص یا بعض گروه‌ها در نوشتار و گفتارها به من نسبت می‌دهند، برخلاف واقع است. امروز کتاب‌ها و رساله‌های فراوانی چاپ یا در دست چاپ است که عامداً یا اشتباهاً برای دروغ‌پردازی و تاریخ‌سازی بنا شده است. باید ملت عزیز بدانند که میزان در صحت آنچه به من نسبت داده شده است و می‌شود نوشته‌های خود من و گفته‌های من که ضبط شده است و گفته‌های من در زمان حیاتم در روزنامه‌های کثیرالانتشار می‌باشد، و یا به شهادت دو نفر عادل از اهل علم، خالی از گرایش به احزاب یا گروه‌های سیاسی ثابت شود. و قید آخر برای آن است که بعض اشخاص سیاسی برای مقاصد خویش توجیه دروغ را می‌نمایند، گرچه به حسب ظاهر موصوف به دیانت باشند. به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم از شرّ شیطان و نفس اماره.

روح‌الله الموسوی الخمینی»

اهمیت موضوع به حدّی بود که امام‌خمینی در پایان وصیتنامه‌‌ی سیاسی‌ـ الهی خویش نیز این موضوع را تذکر دادند:

«از قرار مذکور بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله‌ی آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولی پاریس این احتمال نبود».

2ـ هجرت امام‌خمینی از نجف به پاریس به روایت مرحوم حاج سید‌احمد خمینی[10]

حاج سید‌احمد خمینی فرزند امام در مورد چگونگی هجرت امام به پاریس می‌گویند:

«علت هجرت امام به پاریس به جریاناتی که چند ماهی قبل از این تصمیم روی داد، برمی‌گردد. با اوج‌گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است. توجه مردم عراق به امام و شور و احساسات زایرین ایرانی چیزی نبود که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد؛ و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعایی را خواستند تا خیلی روشن نظریات شورای انقلاب کشور عراق را به عرض امام برساند آقای دعایی نظریات عراق را برای حضرت امام بیان داشت که ملخص آن عبارت است از:

1- حضرتعالی چون گذشته می‌توانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید، ولی از کارهای سیاسی‌ای که باعث تیرگی روابط ما با ایران می‌گردد خودداری نمایید.

2- در صورت ادامه‌ی کارهای سیاسی، باید عراق را ترک کنید.

تصمیم امام معلوم بود؛ رو کردند به من و فرمودند: گذرنامه‌ی من و خودت را بیاور و من چنین کردم. آقای دعایی عازم بغداد شد، ولی از گذرنامه‌ها خبری نشد. چندی بعد سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق، خدمت امام رسید و مطالبی در ارتباط با روابط ایران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارش‌هایی از این دست را به عرض امام رسانید؛ ولی در خاتمه چیزی بیشتر از پیغام قبلشان نداشت. امام خیلی صحبت کردند که متأسفانه ضبط نشد، مثلاً فرمودند: من هر کجا بروم و (اشاره به زیلوی اتاقشان) فرشم را پهن کنم منزلم است و یا گفتند: من از آن آخوندها نیستم که تنها به خاطر زیارت دست از تکلیفم بردارم و از این قبیل.

چندی گذشت و خبری نشد. احساسات مردم عراق و ایران در موقع تشرف امام به حرم مولای متقیان صد چندان دیدنی بود؛ لذا منزلشان محاصره شد و کسی را حق ورود نبود.

برادرم دعایی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر «قیادﺓالثورﺓ» مبنی بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامه‌ها را به همراه داشت.

با اجازه‌ی امام، تصمیم معظم له، مبنی بر سفر به کویت به دوستان نزدیکمان در نجف گفته شد؛ به هفت هشت نفر از خصوصی‌ترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت تهیه شد. (نام فامیل ما مصطفوی است، لذا دولت کویت تشخیص نداده بود.) سه ماشین سواری تهیه شد و فردای آن روز بعد از نماز صبح حرکت کردیم.

در یکی از ماشین‌ها، من و امام و در دوتای دیگر دوستان نزدیک در جریان منزلمان. شبی که قرار بود فردایش حرکت کنیم دیدنی بود. مادرم و خواهرم و حسین برادرزاده‌ام و همسرم و همسر برادرم همگی حالتی غیر عادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان چون شب‌های قبل سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یک ساعت و نیم به صبح برای نماز شب برخاستند. درست یادم است اهل بیت را جمع کردند و گفتند: هیچ ناراحت نباشید که هیچ نمی‌شود، آخر نمی‌شود ساکت بود، جواب خدا و مردم را چه می‌دهیم؟ عمده تکلیف است، نمی‌شود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد. ایشان گفتند: اینکه هیچ، اگر می‌گفتند یک روز ساکت باش و اینجا زندگی کن و من می‌دانستم که سکوت یک روز مضر است، محال بود قبول کنم. و باز از این قبیل بسیار.

زمانی که می‌خواستیم سوار ماشین شویم  در تاریکی مردی غیر معمم نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود.

او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن‌های اسلامی ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ‌وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین شد، متوجه شدیم که یک ماشین از مأموران عراقی ما را همراهی می‌کنند. قرار بود آن روز آقای رضوانی (عضو شورای نگهبان) کار معمولی روزانه‌ی خود را به صورتی عادی دنبال کند. همه به نماز جماعت رفته بودند؛ اما نجف از امام خالی بود.

صبحانه در یک قهوه‌خانه صرف شد؛ نان و پنیر و چای. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد. کارهای مرزی به‌سرعت انجام شد. مأمورین عراقی خداحافظی کردند و رفتند. دوستان هم به‌جز مرحوم املایی- رحمـﺔالله علیه- و آقای فردوسی، نماینده‌ی طبس، و آقای دکتر یزدی راهی نجف شدند و ما پنج نفر روانه‌ی مرز کویت. آقایان یزدی و فردوسی و املایی کارشان تمام شد، من و امام ماندیم. گفتند: صبر کنید! معلوم شد کویت مطلع شده، از مرکز شخصی آمد که خلاصه‌ی صحبت یک ساعته‌اش این بود که ورود ممنوع! بازگشتیم. عراقی‌ها منتظرمان. اهلاً و سهلاً! از دو بعد از ظهر تا 11 شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش روانه‌ی بصره شد و «نجفی‌ها» را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان و پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام شدیداً خسته شده بودند و من برای ایشان شدیداً متأثر. امام از قیافه‌ی من فهمیدند که من از اینکه ایشان را این همه معطل کردند ناراحتم. گفتند: تو از این قضایا ناراحت می‌شوی؟ گفتم: برای شما شدیداً ناراحتم. گفتند: ما هم باید مثل بقیه سر مرزها بلا سرمان بیاید تا یکی از هزارها ناراحتی‌ای که بر سر برادرانمان می‌آید لمس کنیم. محکوم باش. گفتم: چشم!

در حالی که ما توی اتاقی کثیف گرد امام که دراز کشیده بودند جمع شده بودیم تفألی به قرآن زدم: اِذْهَبْ اِلی فِرْعْونَ انهُ طغی قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدری وَ یَسِّرلی اَمْری

باور کنید که نیروی تازه‌ای گرفتم. خیلی عجیب بود. بیهوده ما را بیش از نه ساعت معطل کردند در حالی که ما گفته بودیم که می‌خواهیم به بغداد برگردیم، امام عصبانی شدند و آنان را تهدید کردند. هر وقت من به آنها می‌گفتم که چرا معطل می‌کنید؟ می‌گفتند: باید از بغداد خبر برسد. بعد از عصبانیت امام، آنها بلافاصله با بغداد تماس گرفتند و برخورد امام را با خودشان گفتند: امام به آنها گفتند آنچه بر من در اینجا بگذرد به دنیا اعلام می‌کنم! این را هم به بغدادیون خبر دادند، چیزی نگذشت که آمدند که ببخشید ما نتوانسته بودیم به مرکز خبر دهیم و الاّ آنها حاضر به این وضع نبودند و نیستند. تو را به خدا آنچه بر شما گذشته است به مرکز نگویید و از این قبیل مطالب که چی؟ که مرکز نیست ماییم که چی؟ که امام یک مرتبه چیزی علیه مرکز ننویسند. ما را سوار کردند، ولی دکتر یزدی را نگاه داشتند. دکتر به من گفت: ناراحت نباشید، اینها نمی‌توانند من را نگاه دارند! چهار نفری عازم بصره شدیم، در هتلی نسبتاً خوب و تمیز شب را به صبح رساندیم. من و امام در یک اتاق، آقایان فردوسی و املایی در اتاقی دیگر. با تمام خستگی‌ای که امام داشتند بعد از سه ساعت استراحت برای نماز شب بلند شدند. نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا شدم. گفتند: سوریه. گفتم اگر راه ندادند؟ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟ کشورهای همسایه یکی‌یکی بررسی شد.

کویت که نگذاشت، شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمی‌گذارند، عربستان که مرتب فحش می‌داد؛ افغانستان و پاکستان که نمی‌شد! می‌ماند سوریه و امام درست تصمیم گرفته بودند، ولی بی‌گدار به آب نمی‌شد زد. می‌بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آنجا با مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند؟ یعنی امام به هیچ‌وجه محدود نگردند؛ چراکه اگر محدودیت بود عراق که منزلمان بود.

فرانسه را پیشنهاد کردم؛ زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه می‌توانست مثمر ثمر باشد و امام می‌توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند. امام پذیرفتند. خوابیدیم. ساعت هشت صبح به مأموران عراقی گفتم: می‌خواهیم برویم بغداد. گفتند: می‌توانید برگردید نجف. گفتم: نمی‌رویم. ساعتی بعد آمدند که مرکز می‌گوید تصمیمتان چیست؟ گفتم: پاریس. با تعجب رفت. آقای یزدی ساعت 5/10- 11 صبح آمد. خوشحال شدیم. می‌خواستند با ماشین عازم بغدادمان کنند. حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما رفتیم. بلافاصله بعد از پیاده شدن با پاریس تماس گرفتم که عازم آنجاییم. آقای دکتر حبیبی گفتند: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر. شب را در بغداد بودیم. دوستانمان را دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت کاظمین مشرف شدند. احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تأخیر داشت. جمبوجت بود. ما پنج نفر در طبقه‌ی دوم بودیم به اضافه‌ی سه نفر که آنها را نمی‌شناختیم. حالت عجیبی برای دوستان بدرقه‌کننده دست داده بود. نمی‌دانستند که سر امام چه می‌آید. مأموران، آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت. خجالت کشید که به امام بگوید. به من گفت که گفتند: امام دیگر برنگردد. چه پررو و وقیح! با تأثر خندیدیم.

ما در طبقه‌ی دوم بودیم. طبقه‌ی اول را هم ندیدیم؛ ولی مسافرانی بودند که می‌خواستند فرنگی شوند. هواپیما دو سه ساعت پریده بود که ما متوجه شدیم در آنجا زندانی هستیم؛ چرا که یکی از ما تصمیم گرفت که دستشویی برود (البته در همان طبقه)، با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد. برای اینکه یقین کنیم درست فهمیدیم، مرحوم املایی بلند شد تا گشتی در طبقه‌ی اوّل بزند نگذاشتند. برگشت، بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا می‌خواهند سربه‌نیست‌مان کنند؟ آیا می‌خواهند بدزدنمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانی‌مان کنند؟ و از این آیاها بسیار! امام پایین را نگاه می‌کردند. تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبت‌های بسیار به این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده شوند و من و فردوسی، پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد کنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دکتر به یکی از آن سه نفر گفت که ما می‌خواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم، لحظه‌ای بعد بلندگوهای هواپیما اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو می‌نشیند کسی غیر از مسافران آنجا پیاده نشود! خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه می‌کردند. تصمیمان را اجرا کردیم. املایی یکی از آنها را که می‌خواست مانع پیاده شدنشان شود از عقب گرفت. یزدی پرید توی پله‌ها! چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاح‌های‌شان را که تا آن موقع دیده نمی‌شد در قفسه‌ای گذاشتند و دنبال آنها رفتند. بنابر قرار، آقای حبیبی در منزل بود، پشت تلفن منتظر. به او گفتند که همه‌ی دوستانتان را جمع کنید در فرودگاه که اگر مسافران آمدند و ما نبودیم به هر وسیله‌ای هست نگذارید هواپیما پرواز کند؛ چون احتمال این معنی را می‌دادیم که بعد از پیاده کردن مسافران ما را روانه‌ی دیاری دیگر کنند. در این هنگام به امامت امام نماز ظهر و عصر را خواندیم. چند دقیقه بعد آنها آمدند و ما خوشحال شدیم، تازه جریان را به امام گفتیم و خیالاتی که کرده بودیم. فرمودند: دیوانه شدید! رسیدیم پاریس. برای اینکه عمامه‌ها جلب نظر نکند امام، تنها رفتند و بلافاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.

همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که ما مواجه شدیم با این قضیه؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم آیت‌الله آمده است. اگر معطل می‌شدیم نمی‌گذاشتیم. وقت خواستند. امام گفتند بیایند، آمدند و گفتند: حق ندارید کوچک‌ترین کاری انجام دهید و امام گفتند: ما فکر کردیم اینجا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را می‌زنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌گذرد.

امام در فرانسه شبانه روز کار می‌کردند. روزی نبود مگر اینکه سخنرانی‌ای داشتند و یا مصاحبه و اعلامیه‌ای و این پدر پیر انقلاب با تمام وجود برای سقوط شاهنشاهی ایران و شکست آمریکا که به امید خدا در منطقه خواهد بود، سر از پا نمی‌شناخت.

گاهی مصاحبه‌گران می‌گفتند که این‌گونه ندیده‌اند در اتاقی 4*3 بدون تشریفات و بیا و برو و بدون میز و صندلی روحانی‌ای سخن می‌گوید و به دنبال آن، ایرانی به سخن و حرکت درمی‌آید.

رفت‌وآمدهای سیاسیون ایرانی شروع شد. از ایران و کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکا. تقریباً همه آمدند و گفتند به رفتن شاه راضی شوید؛ چرا که آمریکا و ارتش را نمی‌شود شکست داد، ولی امام می‌فرمودند: شما به مردم کاری نداشته باشید، آنان جمهوری اسلامی را می‌خواهند؛ اگر بخواهید این مطالب را رسماً بگویید، شما را به مردم معرفی می‌کنم! و بارها امام می‌فرمودند که ارتش از خودمان است، به آمریکا هم که مربوط نیست، شاه رفتنی است، ریشه‌ی رژیم شاهنشاهی را باید قطع کرد و مردم را آزاد نمود.

مردم ایران هم خوب فهمیده بودند و به قول یکی از دوستان خوبمان که می‌گفت: امام و امت یکدیگر را شناخته‌اند، بقیه هم حرف‌های نامربوط می‌زنند! مردم شعارهایشان را هم از اعلامیه‌های امام می‌گرفتند.»[11]

3- سیاست رژیم در پی تصمیم امام در خروج از عراق

سلسله حوادث منجر به خروج امام از عراق مطابق میل رژیم پیش نرفت. ایجاد محدودیت برای امام از سوی رژیم بعثی عراق، سوژه‌ی جدیدی برای تظاهرات مردمی ضد رژیم و ابراز انزجار تازه گردید. تصمیم جدّی امام در خارج شدن از عراق، رژیم ایران را با بحران دیگری روبه‌رو ساخت. اقشار و طبقات مختلف مردم به‌ویژه روحانیون با صدور اعلامیه و ارسال تلگراف به ایجاد محدودیت برای امام اعتراض کردند. به دعوت روحانیون، روز نهم مهرماه تعطیل عمومی اعلام شد. اهمیت این اقدام به عنوان یک مبارزه‌ی منفی اعتراض‌آمیز چنان بود که در مذاکرات شورای امنیت ملی در همان روز مورد اشاره قرار گرفت[12] و رئیس ساواک از آن به «برآورد قدرت ]آیت‌الله[ خمینی» تعبیر کرد، زیرا علاوه بر تهران 90 تا 100 درصد شهرستان‌ها نیز تعطیل عمومی بود.[13]

رژیم که همواره از وقایع و رخدادها عقب می‌ماند، توان لازم را برای مقابله با بحران نداشت و تصمیمات ضد و نقیضی اتخاذ کرد. در هشتم مهرماه، سخنگوی وزارت اطلاعات و جهانگردی، محاصره‌ی بیت آیت‌الله خمینی را تکذیب کرد. این تکذیب به منظور جلوگیری از تعطیل عمومی نهم مهر بود که تمهیدی بی‌ثمر بود؛ زیرا مردم هیچ‌گونه اعتمادی به سخنان دولتمردان رژیم نداشتند. در جلسه‌ی شورای امنیت ملی، معاون وزیر امور خارجه در ارتباط با محدودیت برای امام تصریح کرد:

«این اخباری که راجع به تضییقات برای ]آیت‌الله[خمینی منتشر شده، یک حقیقت کوچکی هم داشت که مقامات عراقی برای یک چند ساعتی یک محدودیت‌هایی از نظر خارج شدن ایشان ایجاد کردند، ولی بلافاصله چون با اعتراض روبه‌رو شدند و خودشان متوجه شدند که شاید این کار صحیح نبوده، رفع تضییقات شد.»[14]

معاون وزیر امور خارجه وقت ایران، سیاست دولت ایران را در قبال وضعیت جدید و محذورات رژیم عراق، این‌گونه بیان کرده است:

«منظور دولت ایران... این بود که... اعلی‌حضرت همایونی امر فرمودند... سفیر رفت آنجا و با وزیر مشاور در امورخارجه ملاقات، گفته شود که ما از این همکاری شما متشکریم. و الآن عراقی‌ها یک محذورات و مشکلاتی دارند و واقعاً تحت فشار هستند و شیعیان خود عراق یا تحریکاتی که ممکن است از طرف شیعیان ایرانی شود، همان طوری که تهدیدی برای سفارت عراق شد.»

در این جلسه، ریاست ساواک به تلگراف مقام امنیتی عراق مبنی بر اینکه روزنامه‌های ایران اعلام کرده‌اند که منزل ]آیت‌الله[ خمینی را محاصره کرده‌ایم و اجازه‌ی نفس کشیدن به او نمی‌دهیم، اشاره کرده است. دولت عراق این مطلب را نوعی حمله به خود تلقی و عنوان می‌کند:

«چون این اقدام به خواست شما و به منظور تأمین نظر شما انجام گرفته است. این اقدام ما باعث شده تظاهراتی علیه عراق در چند نقطه‌ی جهان از جمله لندن صورت گیرد، ولی ما به این تحریکات اهمیت نمی‌دهیم، همکاری ما با شما مهم‌تر است.»

نکته‌ی دیگری که رئیس ساواک به نقل از طرف عراقی در این جلسه مطرح کرد این بود که:

«خمینی دیروز گذرنامه‌ی خود را به بغداد فرستاد و درخواست رویداد خروج کرده است و عازم کویت می‌باشد، ولی معلوم نیست سفارت کویت به او روادید خواهد داد یا خیر. به هر حال ]آیت‌الله[ خمینی قطعاً عراق را ترک خواهد کرد، از اطرافیان وی شنیده‌ام، مقصد نهایی او ترکیه است.»

با توجه به برآورد قدرت امام که نمونه‌اش تعطیل عمومی نهم مهرماه بود، رئیس ساواک از آن بیم داشت که چنانچه ایشان به ایران بیاید چه اقدامی باید کرد؟ از این‌رو به تقاضای شاه، موضوع را در جلسه‌ی شورای امنیت ملی مطرح کرد. برآورد رئیس ساواک از تصمیم بعدی امام چنین بود:

«1. ممکن است به سوریه یا کویت برود؛

2. ممکن است به اروپا و آمریکا برود که به ایرانی‌ها دسترسی داشته باشد؛

3. عزیمت ]آیت‌الله[ خمینی به کشورهای مسلمان دیگر از جمله پاکستان، یمن شمالی، الجزایر، عربستان، لیبی و مصر بسیار ضعیف است.»

به اعتقاد رئیس ساواک در صورتی که  ]آیت‌الله[خمینی تصمیم به مسافرت و اقامت در ایران بگیرد، آزادی او حتی برای یک روز هم به مصلحت نیست، زیرا این فرصت را به گروه‌های مخالف می‌دهد که گرد او جمع شوند و در عمل جنگ خانگی به وجود آورند.

با توجه به احتمالات مختلف، رئیس ساواک پیشنهادهایی مبنی بر آمادگی نظامی مرزهای ورودی کشور، توقف ]آیت‌الله[ خمینی در صورت ورود به ایران و انتقال ایشان به یک پادگان نظامی در تهران، ارائه کرد که بخشی از آن، رایزنی با مراجع مذهبی و تهدید کشورهایی بود که به ایشان آزادی عمل سیاسی بدهند.[15]

شریف امامی، مستأصل‌تر از سایر اعضای شورای امنیت ملی، امیدوار بود که دولت عراق ترتیبی دهد که ناراحتی‌های امام ولو یک مدتی کمتر بشود تا دولت فرصت بیشتری پیدا کند و با همسایگان مذاکراتی به عمل آورد تا در این جریان نقش‌آفرینی کنند. معاون وزیر امور خارجه برای تشفّی خاطر نخست‌وزیر اطلاع داد:

«که این منظور حاصل شده و دولت عراق می‌گوید به هیچ‌وجه تضییقاتی برای این شخص فراهم نمی‌کنم... اینکه امشب چه کار کنیم، حل است امشب حلّ است!»[16]

اما اینکه دولت عراق مانع خروج امام شود مسئله‌ای بود که در این شرایط، برای رژیم ایران مطلوب بود، امّا نمی‌شد از دولت عراق این انتظار را داشت. این نکته نیز در خلال سخنان معاون وزیر امور خارجه مشاهده می‌شود.[17]

از اظهارنظر شریف امامی در این جلسه نیز چنین برمی‌آید که رژیم تصور می‌کرد با ایجاد محدودیت‌ها، امام در نجف می‌ماند و تماس‌هایش را قطع می‌کند؛[18]اما تصمیم ایشان در خروج از عراق برای آنها غیرمنتظره بود.

خلاصه‌ی نظریات شورای امنیت ملی رژیم در تاریخ 9 مهر 1357 عبارت بود از اینکه:

«1- از انعکاس هماهنگی رژیم عراق با ایران در ایجاد محدودیت برای امام در روزنامه‌ها جلوگیری شود.

2- ساواک از طریق ارتباط با نزدیکان امام از برنامه‌ی ایشان مطلع شود.

3- بررسی شود که کدام گزینه برای مقصد امام (سوریه، ترکیه، کویت یا ایران) به نفع رژیم است.

4- در بلند مدت  ]آیت‌الله[خمینی خریداری شود! »[19]

در گفته‌های وزیر مشاور در جلسه‌ی شورای امنیت ملی آمده است:

«همه را می‌شود خرید، اینکه امام نیست، مولا امیرالمؤمنین نیست که نشود خرید!».

از ابتدای مهرماه که منزل امام را محاصره کردند، ساواک از طریق نمایندگی‌های خود در عراق و در ارتباط با مقامات امنیتی عراق، آمد و شدهای منزل امام را تحت نظر داشت و در مورد گزینه‌های پیش روی ایشان حدس و گمان‌هایی می‌زد. مهم‌ترین گزینه‌ی امام از نظر مقامات امنیتی در صورت تداوم سیاست تحدید دولت عراق، عزیمت به سوریه بود.

 در برخی گزارش‌ها گفته شده است که دولت سوریه حاضر نشده اجازه‌ی ورود به ایشان بدهد و کشورهای مختلف از جمله اندونزی و ترکیه و کشورهای اروپایی و... به عنوان گزینه‌های مورد نظر امام مطرح شده است.

ثابتی، مدیرکل اداره‌ی سوم ساواک، در بولتن ویژه‌ای درباره‌ی قصد خروج آیت‌الله روح‌الله خمینی از عراق، این موضوع را ارزیابی و گزینه‌های مختلفی را مطرح کرد و برای هر کدام پیش‌بینی‌های لازم ارائه داد. در این بولتن آمده است:

«اطلاع رسیده حاکمیت که به دنبال مضیقه‌هایی که از طرف دولت عراق اخیراً در مورد ]آیت‌الله[ روح‌الله خمینی ایجاد گردیده مشارالیه اعلام کرده تصمیم دارد کشور مزبور را ترک نماید.

پیشنهاد ثابتی آن بود که در صورت ورود امام، او توقیف و از تماس او با افراد غیر مسئول جلوگیری شود و با هواپیما و هلی‌کوپتر به یک پادگان نظامی در تهران منتقل و تحت مراقبت شدید قرار گیرد. به واحدهای نظامی و انتظامی آماده باش داده شود و در صورت بروز آشوب‌های پر دامنه در هر نقطه، حکومت نظامی برقرار شود.

ثابتی همچنین پیشنهاد داد آیات و مراجع مذهبی که به استثنای چند نفر معدود عموماً در باطن با ]آیت‌الله[ خمینی مخالف‌اند، نسبت به حساسیت موضوع توجیه شوند تا بر اثر ترس از ایادی وی و یا ملاحظات و محظورات دیگر، دست به اقدامات حساب نشده‌ای نزنند. به علاوه کلیه‌ی طرفداران و ایادی شناخته شده‌ی  ]آیت‌الله[خمینی در نقاط مختلف کشور بلافاصله دستگیر شوند تا مجال انجام تحریکات مضره و ایجاد اغتشاش پیدا نکنند.

در 10 مهرماه ساواک کرمانشاه به شهربانی این شهر اطلاع داد که:

«]آیت‌الله[روح‌الله خمینی روز گذشته تقاضای روادید خروج از کشور عراق نموده گرچه تاکنون مقصد نهایی وی روشن نشده، لیکن احتمال می‌رود به یکی از کشورهای کویت، سوریه یا ترکیه برود. در ضمن این امکان نیز وجود دارد که به طور ناگهانی از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی به کشور وارد شود و ضرورت دارد که از هم‌اکنون در مرزهای ورودی آمادگی لازم وجود داشته باشد تا به محض ورود، هرگونه ارتباط وی را بدواً با افراد غیر مسئول قطع و مراتب بلافاصله اعلام تا در اولین فرصت با هواپیما یا هلی‌کوپتر نظامی به تهران اعزام گردد.»[20]

مقامات امنیتی در این زمینه تمهیدات لازم را در نظر گرفتند. همان‌گونه که در مذاکرات شورای امنیت ملی در تاریخ 9مهرماه نیز ملاحظه شد، رئیس ساواک که موضوع را با شاه در میان گذاشته بود به توصیه‌ی وی، موضوع را در جلسه‌ی شورای امنیت ملی مطرح کرد تا در صورت ورود امام به ایران، پیش‌بینی‌های لازم صورت گیرد.[21] در جلسه‌ی 13 مهرماه 1357 شورای امنیت ملی، نخست‌وزیر (شریف امامی) با اشاره به این خبر که آقای خمینی راه افتاده برود کویت و قرار بوده به جای دیگر برود، این مسئله را مطرح می‌کند که: آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟ هر چند که شریف امامی ورود امام را بدون زمینه‌سازی قبلی بعید می‌داند، لیکن بلاتکلیفی کلیه‌ی دولتمردان در این مقطع، از مباحث شورای امنیت ملی و بخشنامه‌های ساواک و شهربانی کاملاً محرز است.

در این زمان خبر تصمیم امام در سفر به فرانسه نیز به اطلاع اعضای شورای امنیت ملی رسیده بود[22]، امّا بحران‌های متعدد ناشی از تظاهرات و اعتصاب‌ها به‌ویژه حضور دانش‌آموزان در میان تظاهرکنندگان که از ابتدای مهرماه جدی‌تر شده بود، رژیم را از انجام تاکتیک مقابله‌ای مناسب ناتوان می‌ساخت و از آن سو، سرعت عمل امام در تصمیم‌گیری و پرهیز از سپردن امور به شانس و تصادف و هماهنگ ساختن اقدام و عمل و ابتکار با قضا و قدر الهی، موجب شد تا رژیم تقریباً در یک اقدام انجام شده قرار بگیرد و از آنجا که امام را دور از مرزهای ایران تصور می‌کرد، از بدو امر از عزیمت امام به فرانسه ابراز خرسندی می‌نمود. مدت کوتاهی بعد رژیم تازه متوجه ابعاد حضور امام در فرانسه گردید.

 


 

[1]. این بیانیه پس از نشست و مذاکرات طولانی شاه و صدام حسین که در جلسه‌ی سران اوپک در الجزیره به سر می‌بردند، در تاریخ 6 مارس 1975/ 15 اسفند 1353 انتشار یافت. (ر.ک.به: جعفری ولدانی، اصغر، ریشه‌های اختلافات مرزی ایران و عراق، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران 1367، صص 401 ـ 402)

[2]. گفته شده همزمان با چاپ مقاله‌ی توهین‌آمیز روزنامه‌ی اطلاعات، وزارت امور خارجه به دستور شاه تحرکاتی را آغاز کرد و سفیر ایران در عراق در ملاقات با صدام حسین از او خواست فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله خمینی را محدود کند. این تقاضا با حُسن استقبال صدام مواج شد. (ر.ک.به: مسعود بهنود، از سید‌ضیاء تا بختیار، جاویدان، تهران 1369، ص 741)

[3]. این مصاحبه در ایام اقامت امام در پاریس منتشر شد. مشروح این مصاحبه و نحوه‌ی انجام آن به نقل از مرحوم حاج سید‌احمد خمینی در صحیفه‌ی امام، ج3 صص 466 تا 473 آمده است.

[4]. موحد، هـ . (به کوشش)، دو سال آخر رفرم... تا انقلاب، امیرکبیر، تهران 1363رخدادهای اول مهر 1357

[5]. شریف امامی سلسله اقداماتی برای مرتبط شدن با نجف و جلب نظر روحانیت آغاز کرده بود و امید داشت بتواند با پایان دادن به دوران تبعید آیت‌الله خمینی اوضاع را آرام کند. هیئتی که برای اعزام به نجف در نظر گرفته بود، آماده شده بودند. او حتی بعدها از احتمال سفر خود به عتبات و دلجویی از رهبر نهضت و بازگرداندن ایشان سخن گفت؛ امّا این همه با اعلامیه‌ی آیت‌الله خمینی و واکنش گروه‌های سیاسی منتفی شد. (مسعود بهنود، پیشین، ص 776)

[6]. علاوه بر روایاتی که در اینجا آمده، در خاطرات متعددی از شاگردان و اطرافیان امام حوادث این مقطع بیان شده است. مهم‌ترین اطلاعات مربوط به مهاجرت امام را در منابع زیر نیز می‌توان جستجو کرد:

- ابراهیم یزدی،  آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، ص 25 به بعد

- مقاله‌ی پشت صحنه‌ی انقلاب در پاریس (گفتگو با دکتر ابراهیم یزدی) مندرج در نشریه‌ی «ایران فردا»، ش 51، بهمن و اسفند 1377

- همگام با خورشید، خاطرات حجـﺔالاسلام‌والمسلمین فردوسی‌پور، ص 377 به بعد

- خاطرات حجـﺔالاسلام و المسلمین محتشمی، شایان ذکر است که ایشان در پی رساندن نامه‌ی امام به یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین، به عراق ممنوع الورود گردید و در ایام مهاجرت امام در عراق حضور نداشت.

[7]. سازمان امنیت عراق

[8]. صحیفه‌ی امام، ج 8، صص 223 ـ 224                                             

[9]. به نقل از: صحیفه‌ی امام، ج 17، ص 343

[10]. به نقل از: روزنامه‌ی اطلاعات، ش 16641، 12 بهمن 1360، ویژه‌نامه‌ی ورود امام، همچنین ر.ک.به: مجموعه آثار یادگار امام حجـﺔالاسلام و المسلمین حاج سید‌احمد خمینی، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، 1374، صص 93- 103

[11]. همچنین ر.ک.به: «ناگفته‌هایی از حجـﺔالاسلام و المسلمین حاج سید‌احمد خمینی درباره‌ی هجرت امام خمینی از نجف به پاریس»، فصل‌نامه‌ی حضور، ویژه‌نامه‌ی دهه‌ی فجر 1370 و نیز: مجموعه آثار یادگار امام، ج 2، صص 120- 141 و نیز: مقدمه‌ی کتاب کوثر به قلم حجـﺔالاسلام‌والمسلمین حاج سید‌احمد خمینی، همان، صص 207- 214

[12]. آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟، (مذاکرات شورای امنیت ملی، 9، 13/ 7 /1357) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1376، صص 38 ـ 39

[13]. همان، صص 52 ـ 53

[14]. همان، ص 51

[15].همان، صص 51 ـ 53

[16]. همان، صص 62 ـ 63

[17]. همان

[18]. همان، ص 64

[19]. همان، صص 68 ـ 69

[20]. امام در آینه‌ی اسناد؛ سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج5، ص 427

[21]. آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟، مذاکرات شورای امنیت ملی 9 و 13/7/1357،  ص 53

[22]. همان، ص 79