" هیلاری رودهام کلینتون" وزیر اسبق امور خارجه آمریکا در کابینه اول باراک اوباما و هم‌سر "بیل کلینتون" چهل و دومین رئیس‌جمهور آمریکا است. کلینتون یکی از نامزدهای انتخابات سال 2016 میلادی و طبق نظرسنجی‌ها از حمایت قابل‌توجهی در میان دموکرات‌ها برخوردار است.هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخاب‌های سخت" منتشر کرد. فصل هجدهم این کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع ایران می‌پردازد که این فصل، "ایران: تحریم‌ها و رازها" نام دارد.

 

بخش اول

 

 دولت اوباما از سال 2009 استراتژی "دو روی‌کرد" فشار و تعامل را دنبال کرده بود. احتمال درگیری نظامی و شاید حمله اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران (به سبک حملاتش علیه عراق در سال 1981 و سوریه در سال 2007) بیش‌تر شده بود.

 "سلطان قابوس" پادشاه عمان در دیداری که با او داشتم گفت: "من می‌توانم کمک کنم." او یکی از معدود رهبرانی بود که همه طرف‌ها به عنوان یک عنصر صادق قبول داشتند. وی پیشنهاد میزبانی مذاکرات مخفیانه و مستقیم میان آمریکا و ایران را برای حل موضوع هسته‌ای مطرح کرد.

  "محرمانه ماندن" مذاکرات ضرورت داشت تا تندروها در هر دو کشور، نتوانند روند گفتگوها را قبل از آن‌که به جایی برسد، از مسیر اصلی منحرف کنند.

 هیچ دلیلی برای اعتماد به ایرانی‌ها وجود نداشت. مذاکرات جدید می‌توانست به ایرانی‌ها فرصت بدهد تا به سوی هدف خود در ساخت سلاح هسته‌ای و تهدید اسرائیل، کشورهای هم‌سایه و جهان خیز بردارند. هر امتیازی که ما در مذاکره پیشنهاد می‌دادیم، می‌توانست سال‌ها کار دقیق و تشکیل اجماع بین‌المللی برای تحریم‌های شدید و افزایش فشار علیه رژیم تهران را خنثی کند.

  پیشنهاد سلطان قابوس درباره مذاکره مستقیم با ایران می‌توانست بهترین شانس ما برای جلوگیری از تقابل نظامی و یا آینده‌ای غیرقابل‌قبول شامل یک ایران مسلح هسته‌ای باشد. نادیده گرفتن روش دیپلماسی ممکن بود ائتلاف گسترده بین‌المللی برای اعمال و اجرای تحریم‌ها علیه ایران را تضعیف کند.

 ایران زمانی یک متحد جنگ سردی برای آمریکا بود. شاه این کشور، تاج و تخت خود را مدیون کودتای سال 1953 با حمایت دولت "آیزنهاور" و علیه دولت منتخب و دموکراتیک [مصدق] بود. این کار آیزنهاور، یک اقدام طبیعی در چارچوب جنگ سرد بود که بسیاری از ایرانی‌ها هرگز آمریکا را به خاطر آن نبخشیده‌اند.

 سال 1979 شاه مستبد با یک انقلاب مردمی سرنگون شد. بنیادگرایان شیعه به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی خیلی زود قدرت را قبضه کردند و نسخه دینی خود را از "جمهوری اسلامی" بر مردم ایران تحمیل نمودند.

   انقلاب ایران به ده‌ها سال تروریسم دولتی منتهی شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حزب‌الله (که نیروی نیابتی ایران بود)، در سراسر خاورمیانه و جهان حملاتی را انجام دادند: بمب‌گذاری آوریل 1983 در سفارت آمریکا در بیروت، حمله به پادگان نیروی دریایی آمریکا، بمب‌گذاری در برج‌های "الخبر" عربستان سعودی، و انفجار یک مرکز فرهنگی اسرائیلی در "بوئنوس‌آیرس" آرژانتین.

  طی یک دوره کوتاه در اواخر دهه 1990، این امید به وجود آمد که ایران ممکن است روش خود را تغییر دهد. ایرانی‌ها "محمد خاتمى" را که فردی نسبتاً میانه‌رو بود، به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کردند. وی در مصاحبه تلویزیونی با یک شبکه آمریکایی گفت می‌خواهد "دیوار بی‌اعتمادی" میان ایران و آمریکا را خراب کند.

  دولت "کلینتون" در پی حمله به برج‌های "خبر" طبیعتاً محتاط شده بود، اما با قدم‌های متقابل به این اظهارات پاسخ داد، از جمله در یک پیام ویدیویی به مناسبت عید فطر از ایران نام برد و گفت: "امیدوارم به زودی، روزی بیاید که بتوانیم بار دیگر از روابط خوب با ایران بهره ببریم."

  دولت آمریکا چند بار امتحان کرد تا گفتگو با ایران را آغاز کند. سال 2000، "مادلین آلبرایت" وزیر امور خارجه آمریکا، به طور رسمی به خاطر نقش آمریکا در کودتای 1953 ایران عذرخواهی کرد و برخی تحریم‌های اقتصادی خاص علیه تهران را کاهش داد. اما ایران هرگز قدمی برای نزدیک شدن به آمریکا برنداشت. البته این هم تا حدی به خاطر محدود شدن آزادی عمل خاتمی به وسیله تندروها بود.

  زمینه برای تشویق خاتمى به ارتباط با آمریکا با مقدمه همکاری با واشنگتن در افغانستان پس از 11 سپتامبر می‌توانست آماده شود، اما سخنرانی بوش در سال 2002 که ایران را عضو "محور شرارت" دانست، تمام فرصت‌ها را برای ادامه گفتگو میان دو کشور در آن زمان از بین برد.

  بعد از شکست مذاکرات دو جانبه، اروپایی‌ها رهبری مذاکره با ایران بر سر برنامه هسته‌ای را به عهده گرفتند، اما این مذاکرات هم در سال 2005 و زمانی متوقف شد که محمود احمدی‌نژاد جایگزین خاتمی شد.

   احمدی‌نژاد یک پرخاشگر منکر هولوکاست بود که تهدید کرده بود اسرائیل را از نقشه محو کند. وی طاووسی جنگ‌جو بود که روی صحنه نمایش بین‌المللی قدم می‌زد و در هر فرصتی به غرب توهین می‌کرد.

   من به عنوان یک سناتور نماینده نیویورک در دوران ریاست‌جمهوری بوش، از افزایش فشارها بر رژیم تهران و عوامل نیابتی‌اش حمایت کردم، و به اعمال تحریم‌ها علیه ایران و معرفی رسمی سپاه پاسداران به عنوان یک سازمان تروریستی رأی دادم. با این حال، تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا بدون اجماع گسترده بین‌المللی تأثیر کمی در جلوگیری از اقدامات ایران داشت.

    در مقاله سال 2007 خود در مجله "فارن‌افرز" نوشتم: "اگر ایران به تعهدات خود و اراده جامعه بین‌المللی پای‌بند نباشد، تمام گزینه‌ها باید روی میز باقی بماند."

  صحبت درباره احتمال اقدام نظامی و در عین حال تلاش در جهت دیپلماسی و خویشتن‌داری، به معنای برقراری یک تعادل ظریف بود. سیاست خارجی مؤثر همیشه شامل استفاده هم‌زمان از چوب و هویج بوده است.

  در رقابت‌های انتخاباتی سال 2008 [بر سر کاندیداتوری حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری] به رهبران ایران هشدار دادم که اگر در زمان ریاست‌جمهوری [احتمالی] من دست به حمله هسته‌ای علیه اسرائیل بزنند، "ما قادر خواهیم بود تا آن‌ها را کاملاً نابود کنیم." این حرف من، توجه ایران را جلب کرد و حتی به سازمان ملل متحد اعتراض رسمی کردند.

  وقتی اوباما رئیس‌جمهور شد، ایران در کشورهای مختلف منطقه نفوذ پیدا کرده بود. در داخل این کشور هم چنگال آهنی رژیم، بلامنازع بود. تهران از صادرات پررونق نفت بهره می‌برد.

قدرت واقعی در ایران در اختیار آیت‌الله علی خامنه‌ای بود که هرگز نفرت خود از آمریکا را پنهان نمی‌کرد.