«پروفسور آنتونی جیمز هال» استاد مطالعات جهانیشدن در دانشگاه لثبریج در یادداشتی مبسوط به واکاوی نامه دوم مقام معظم رهبری به جوانان غربی پرداخت.
متن یادداشت این استاد دانشگاه و نویسنده کانادایی بدین شرح است:
رهبری عزیز؛
از نگاشتن دومین نامه شما خطاب به جوانان غربی متشکر هستم. عنوان نامه «تروریسم نگرانی مشترک امروز ماست» به مخاطب نشان میدهد که تفسیر عاقلانه و الهامبخش شما محدود به سن خاصی نبوده چراکه ماهیت جهانی حقایقی الهی که شما صادر میکنید، نامحدود است. مفاهیمی که شما ابلاغ کردهاید فراتر از مرزهای نسلی و حتی مرزهای مذهبی، ملی، قومی و ایدئولوژیک است. برای من پرواضح است که مقصود شما تمامی انسنهای این دوران است؛ دورانی که در آن جهان در آستانه یک جنگ جهانی قرار دارد.
در این دوره از بحران ناگذرا، هنگامی که نیروهای جنون و تفرقه و نفرت مهندسیشده توسط رسانهها بیش از همیشه به چشم میآید، شما پناهگاهی امن را پیش روی ما قرار دادهاید. شما به دور از طوفان روانی، اقتصادی و نظامی اطراف ما، حسننیت در فضای ادبی با بازتابهای متفکرانه را به زنان، مردان و کودکان جهان ارائه دادهاید. از شما بخاطر ایجاد پناهگاهی برای اعتدال، منطق و مدارا در میان هرج و مرجهای روحی و جسمیای که برخی از گروههای قدرتمند در غرب عمدا (به ملتها) تلقین میکنند، تشکر میکنم.
بیانات شما مفاهیمی نظیر «امپریالیسم» و «استعمار» را برای من در خطمقدم قرار داد؛ اینکه جهان غربی بر شبیهسازی و تکثیر فرهنگ خود در مقیاس جهانی اصرار داشته و اینکه چنین فرآیندی موجب سطحیشدن فرهنگهای مستقل میگردد.
* تروریسم و استعمار در نیمکره غربی
تلاشهای جهان غرب برای تکرار خود در تکتک مرزهای امپراطوری پس از سال 1492 آغاز شد. در این سال کریستف کلمب فرآیندی را آغاز کرد که ماهیت حقیقی مسائل و ابهامات معاصر را باید در آن جستجو کرد؛ از جمله اینکه چگونه اهالی آمریکای شمالی باید بهترین پاسخ را به هجوم گسترده مهاجرانی بدهند که جوامع اسلامی را با خشونت از خاورمیانه ریشهکن کردهاند.
پس از سال 1492، سراسر نیمکره غربی بعنوان منطقه مرزی برای اسکان مهاجران اروپایی و همچنین مهاجرت اجباری سیاهپوستان آفریقایی برای بردگی، بازسازی شد. در این فرآیند فرهنگهای مستقل مردم بومی نیمکره غربی _که به اشتباه توسط کلمب «هندی» نامیده میشد_ بیاهمیت و فاقد ارزش توصیف شد. استعمار نخستین کشورها در نیمکره غربی از چندین قرن پیش آغاز و تا امروز نیز ادامه دارد. این فاجعه پایدار در سرقت (فرهنگ)، ستم و حتی نسلکشی در اکثر موارد بدست فراموشی سپرده شده است.
در این چرخه دهشتناک بیعدالتی، به اصطلاح «سرخپوستان» آمریکایی شاهدان حقیقی افراطیگری خشونتآمیزی محسوب میشوند که امپریالیستهای غربی اجرا میکردند. امروز نسلکشی میلیونها انسان در شام و تخریب فرهنگهای باستانی و مستقل نمونه بارز آن چرخه است؛ سودای اشغالگری و تصاحب منابع و سرزمینهای جدید در زبان و لوای (دروغین) مذهب نیز تشدیدکننده این چرخه بوده است.
* تاسیس ایالاتمتحده بعنوان جامعهای از مهاجران سفید
ظهور ایالاتمتحده بعنوان یک جامعه مهاجر در مرزهای گسترش امپریالیسم غربی عواقب فراوانی برای کل دنیا درپی داشت. این روزها عواقب این ابرقدرت به شدت نظامی بیش از هر کسی برای بومیان فلسطین، سوریه، عراق، یمن و لبنان ملموس است. همانطور که شما در نامه خود توضیح دادید، وقوع خشونت اخیر در پاریس را باید باتوجه به تحمیل رنج عظیم، تخریب و جنون آدمکشی به تعداد زیادی از قربانیان بیگناه مسلمان بخصوص در خاورمیانه مشاهده کرد.
گرچه بنیانگذاران ایالاتمتحده به زبان جهانی حقوق بشر در بیانیه معروف خود در سال 1776 استناد میکنند، اعلامیه استقلال آمریکا شامل مقرراتی نژادپرستانه است. بردگان سیاهی که در فرآیند تولید تنباکو و یا در مزارع کتان متعلق به مستعمرات جنوبی آمریکا و انگلیس بکار گرفته شدند، در جمهوری جدید بعنوان شهروندان دارای حقوق اجتماعی شناخته نشدهاند. تا چندین قرن، بردگان سیاه آمریکایی دارای مالک و ارباب بودند.
علاوه بر این، اعلامیه استقلال آمریکا شامل مفادی است که افراد بومی سرزمینهایی را که ایالاتمتحده به خود ملحق کرده، تحت کنترل داشته و یا در گسترش کشوری خود در آینده بدست خواهد آورد را از منظر نژادی و جرمشناسی طبقهبندی میکند. این ویژگی در اعلامیه استقلال برای توضیح روانشناسی جنگ به اصطلاح علیه تروریسم کمک میکند؛ کمپین نظامی گسترده و جنگی روانی که میتوان سرآغاز آن را نه فقط 11 سپتامبر 2001، که 4 ژوئیه 1776 دانست.
توماس جفرسون و دیگر تدوینکنندگان اعلامیه 1776، در پاسخ به تلاش جورج سوم پادشاه بریتانیا برای الحاق هند به بخش آمریکای شمالی در انگلیس از طریق مذاکره و نه فتح (از طریق جنگ)، وی را اینگونه متهم کردند: «وی موجب تحریک شورشهای داخلی در میان ما شده و تلاش میکند که هندیان وحشی و بیرحم را با اهالی مناطق مرزی ما تلفیق کند؛ هندیانی که (فقط) قانون جنگ را میشناسند و در هر سن، شرایط یا جنسیتی که هستند با تخریب آنچه میخواهند بدست میآورند.»
* دشمنسازی برای اقتصاد پایدار مبتنی بر جنگ
به نظر میرسد پایه و اساس ایالاتمتحده در دشمنان واقعی یا ساختگی آن تعریف شده است؛ راهکاری که به توجیه، تعریف و تقویت دامنههای امپریالیستی آن کمک میکند. نامیدن سرخپوستان هندی در اعلامیه استقلال آمریکا به «وحشیهای بیرحم»، روشنکننده ماشین جنگی ایالاتمتحده محسوب میشود. سرخپوستان هندی مدتی بعد با سرخپوستان کمونیست جایگزین شده که این تهدید واقعی یا ساختگی علیه آمریکا نیز ارائهکننده توجیهی است که اقتصاد مبتنی بر جنگهای دائمی آمریکا را ایجاد کرده و حفظ مینماید.
مزایای واقعی این سیستم تجاوزگری و سلطه به جیب مالکین رفته، موجب کنترل بر شبکههای بانکداری، نظامی و موسسات رسانهای میشود؛ شبکههایی که در حال حاضر برای تسلط مطلق بر اقتصاد سیاسی جهان با یکدیگر رقابت میکنند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه 1980، دشمن جدیدی برای توجیه تهاجم و غارتگریهای مداوم ، تجاوز روانی و نظامی (آمریکا) به قلمروهای انسان، آزادی، کرامت، عدموابستگی و استقلال فرهنگی نیاز بود. جنگهای صلیبیای که در حال گسترش مرزهای قدرتهای امپراطوری غربی است علاوه بر آلودگی محیط روحی، روانی و جسمی ما، موجب آلودگی چرخههای احیای مقدس زیستمحیطی ما میشود. با انجام حملات 11 سپتامبر، دشمن جدید بنام «تروریسم اسلامی» بعنوان کمونیستهای سرخپوست و پیشتر از آن هندیان وحشی و بیرحم ایفای نقش نمود.
پس از دوران جنگ سرد یک دشمن جهانی جدید موردنیاز بود و این دشمن جدید اختراع، تسلیح و تامین مالی شده و بگونهای تنظیم شد که ساختار سلسلهوار یک هرم قدرت بسیار فاسد را ادامه دهد. جنگ جهانی علیه تروریسم به همان نظام نخبگان ستمگری اشاره دارد که با اخراج بومیان هندی نیمکره غربی و ساخت به اصطلاح «اقتصاد (مبتنی بر) جنگهای دائمی» در دوره جنگ سرد ترکیب شده است.
* پرچم دروغین تروریسم و نیروهای مزدور تکفیری
همراهان طرح گسترش دولت یهودی اسرائیل، معماران جنگ به اصطلاح علیه تروریسم هستند. پرچم دروغین وقایع جعلی 11/9 ابزاری برای تبدیل سرزمینهای متعلق به بومیان مسلمان و عرب به اسرائیل بزرگتر و تبدیل خود آنها به دشمنان جهانی «غرب» بوده است. مفهوم غرب در حال بازطراحی برحسب عملیات روانی عظیمی است که قصد بیاهمیت جلوه دادن نقش خلاقانه اسلام را دارد.
هرگز اینگونه نیست که «غرب» انحصارا ریشه یهودی-مسیحی داشته و اسلام نیز انحرافی است که بواسطه ورود مهاجران جدید به آن تحمیل شده است. بعنوان مثال، نباید فراموش کرد که وقوع رنسانس اروپایی با نقش پررنگ اسلام بوده که در تعامل سازنده میان مسلمانان، یهودیان و مسیحیان در خلافت آندلس در سرزمینهای اسپانیایی کنونی بروز نموده است.
همانطور که ادوارد سعید و دیگر محققان «بررسی همپوشانی اسلام و مسیحیت» با ارائه سند توضیح میدهند، جمعگرایی در اسلام در هر دوره دستکاری شده و برای پیشبرد منافع امپریالیسم غربی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. پس از جنگ جهانی دوم، ایالاتمتحده این میراث را از هیتلر آلمانی در تلاش برای بهرهبرداری از اسلام بعنوان مانعی برای سلطه اتحادجماهیرشوروی بر جنوب اوراسیا به تصویب رساند. نقش سیا در سال 1980 در ایجاد، آموزش، تامین مالی و تسلیح ارتش نیابتی سلفی برای براندازی دولت موردحمایت شوروی در افغانستان کاملا شناخته شده است. القاعده یکی از زائدههای این پروژه به شمار میآید. القاعده دستساز سیا بعنوان نمونه اولیه ترور اسلامی به دروغ معرفی شد. القاعده با بکارگیری عوامل و اجرای عملیاتهایی همانند آنچه در 11 سپتامبر 2001 روی داد، از پرچم دروغین تروریسم بهرهبرداری نمود.
القاعده و جانشینان آن از جمله جبههالنصره و داعش هنگامی بهتر بعنوان ارتشی از مزدوران تکفیری قابلدرک هستند که از آنها در فرآیند مسمومسازی اذهان غربیها علیه اسلام استفاده میشود. مزدورانی که در چنین فرآیندی بکار گرفته شده، در رسانههای غربی بگونهای جلوه داده میشوند که گویی آنها شخصیتهای مستقل با انگیزه صرفا تعصبات مذهبی هستند. در حالی که این شخصیتها که غالبا نیز توسط سازمانهای اطلاعاتی غربی تامین و هدایت میشوند، در واقعیت چیزی کاملا متفاوت هستند. هدف واقعی مهاجمان در جنگهای (پس از) 11 سپتامبر جنگ با تروریسم اسلامی نیست بلکه بیشتر تداوم فرآیند براندازی دولتها و کل جوامعی است که در لیست تخریب رقبای سلطهگری قرار دارند.
* کلانشهری جدید از امپراطوری قدیمی
نتیجه فاجعهبار این سبک از مداخلات نامیمون بخوبی در لیبی قابل رویت است. چه کسی شک دارد که امروز سوریه به مرزی برای استفاده از فرمول نوین امپریالیسم به منظور سلطه به روش تقسیم و تسخیر تبدیل شده است؟ چه کسی شک دارد که تحت لوای فریبهای جنگ علیه تروریسم، سیاست نفتی، خط لولهها و طرحهای اسرائیل برای توسعه جهانی و منطقهای نهفته است؟ برای توصیف بهتر جنگ علیه تروریسم میتوان تداوم امپریالیسم غربی با اسرائیل بعنوان کلانشهری نوین از یک امپراطوری قدیمی است که ریشههای آن به فتح آمریکا در ابتدای 1492 بازمیگردد.
تداوم این برنامه جنگی به ایجاد جریانی پیوسته از تروریستهای جدید نیاز دارد همانگونه که داعش بدرستی در حال انجام آن است؛ ارتشی نیابتی که حامیان مالی اصلی آن عربستانسعودی، قطر، ترکیه، ایالاتمتحده و بسیاری از شرکتهای بزرگ این کشورها میباشد.
رهبری عالی، نامه شما محاسبه روشنگرانهای از یک محیط روانی ملتهب را ارائه داد؛ فضایی که در حال تبدیل شدن به ابزاری برای پیشبرد استراتژیهای استخدامی داعش بود. بنابراین اجازه دهید به نقل از نامه شما بنویسم: «حامیان روشن و شناختهشده تروریسم تکفیری –برخلاف داشتن عقبماندهترین نظامهای سیاسی_ بعنوان متحدان غرب صفآرایی کردهاند در حالی که پیشگامترین، درخشانترین و پویاترین دموکراسیها در منطقه بیرحمانه سرکوب میشوند. بواسطه سفر سال گذشتهام به تهران، این افتخار و لذت را داشتم تا با برخی از این دموکراتهای پیشگام، روشن و پویا دیدار کنم. من بر این باورم که برخی از این دموکراتها در زمانهای مختلف به شما مشاوره یا پیشنهاداتی ارائه میکنند. از اینکه آنها باید (چنین) ثروت الهامبخشی را بواسطه فضل پروردگار برای شما فراهم نمایند، خوشحالم.»
نقطهنظرات شما درباره گرایش قدرتهای غربی به اتحاد با یکدیگر و با «عقبماندهترین نظامهای سیاسی»، دارای سوابق تاریخی فراوان و پیامدهای معاصر بسیار مهم است. متاسفانه یکی از ویژگیهای دیرینه امپریالیسم، تمایل به سلطه بر مردم در مرزهای امپراطوری خود از طریق رژیمهای دستنشانده است که امکان کنترل غیرمستقیم مردم را برای سیستم سلطه فراهم میکند. این جوانان هستند که میتوانند طرحهای مداخله و کنترل را تغییر دهند اگر آموزشهای مناسب از طیفی از منابع مستدام مانند کسانی که در خطمقدم انقلاب اسلامی ایران قرار دارند، دریافت کنند.
ارادتمند شما.